ایران سرزمین هزار افسان است، سرزمینی که قصههای بسیاری در دل خود دارد، از شمالیترین آبادیهای آذربایجان غربی تا جنوبیترین روستاهای سیستان و بلوچستان، هزار افسانه در دل و اندیشه مردمان جای دارد و هر یک به گونهای از زندگی روایت میکنند. گاهی این روایتها مشترکاند، گاهی بیان آنها شبیه است، گاهی این اشتراک […]
ایران سرزمین هزار افسان است، سرزمینی که قصههای بسیاری در دل خود دارد، از شمالیترین آبادیهای آذربایجان غربی تا جنوبیترین روستاهای سیستان و بلوچستان، هزار افسانه در دل و اندیشه مردمان جای دارد و هر یک به گونهای از زندگی روایت میکنند. گاهی این روایتها مشترکاند، گاهی بیان آنها شبیه است، گاهی این اشتراک میان همه مردم جهان گسترده میشود و زبانی را میسازد برای مردمی که زبان یکدیگر را نمیدانند اما احساس و اندیشهای مشابه را تجربه میکنند، چرا که مهربان، انسانیت، عشق و اخلاق، در همه دنیا و همه زبانها، یک معنا دارد.
اینگونه است که قصهها به هر زبانی و از هر سرزمینی میتوانند، به بچهها و نسلهای گوناگون، چگونه زیستن را بیاموزند تا بچهها بدانند و بفهمند، آینده ساختنی است…
داستانهایی مملو از مردان و زنان قهرمان، ماجراهای پندآموز و عبرت گونه همراه با تجربههای با ارزش که در دل این قصه گویی ها منتقل میشد و خوابهای آرام و مملو از رویاهای کودکانه و قهرمانانه را به ما هدیه میکرد که امروزه کمرنگ شدهاند.
تاریخ سرزمین گیل و دیلم از گذشته داستان ها و افسانه های خاص خود را شنیده و نسل به نسل این داستان ها روایت و نقل شده اند و امروز جزء آثار معنوی و فرهنگی گیلان محسوب می شوند.
پژوهشگر و رئیس سابق پژوهشگاه میراث فرهنگی گیلان با بیان اینکه شنیدن داستان ها و افسانه های سرگرم کننده و پندآموز یکی از ماندگارترین خاطرات دوران کودکی است، اظهار کرد: خیلی از داستان ها و قصه های قدیمی برگرفته از یک فلسفه و حکمت هستند که امروزه با وجود فراگیری و سهولت فضای مجازی داستان ها و مَتل های قدیمی به حاشیه رفته اند.
به گفته میثم نواییان، از قدیمی ترین داستان های ایران می توان به «درخت آسوریک» که متعلق به دوره اشکانیان است و مذاکره بین یک بز و درخت خرما را روایت می کند و همچنین کلیله و دمنه اشاره کرد. قصه ها و متل های گیلان عموما حول محور معیشت مردم که به دامداری و کشاورزی وابسته بوده، سرچشمه گرفته است.
نواییان با بیان اینکه با توجه به اینکه اکنون در فصل زمستان هستیم یکی از داستان های مرسوم این فصل که توسط اجدادمان در گیلان روایت می شد، مناظره بین دو برادر پیلاچله و کوچی چله است، تصریح کرد: شمالی ها یک گاه شمار دارند که از اول زمستان تا ۱۰ بهمن ماه به مدت ۴۰ روز را پیلاچله(چله بزرگ) و از ۱۰ تا آخر بهمن ماه به مدت ۲۰ روز را کوچی چله (چله کوتاه) مینامند. در این داستان کوچی چله خطاب به برادرش پیلاچله عنوان می کند که تو در سرما سخت نمی گیری، وقتی من برسم به قدری برف و سرما همراه خودم می آورم که نوزاد در قنداق از سرمای شدید یخ بزند؛ در حالیکه هیچ موقع عمر کوچی چله به آن اندازه نمیرسد که بتواند بر مردم سخت بگیرد.
وی ادامه داد: در گیلان قدیم داستان دیگری در بین مردم تالش زبان روایت می شد که بازگوکننده هوش و ذکاوت دختر چوپان بوده، در این داستان عده ای راهزن به یک گله حمله می کنند که توسط یک دختر چوپان هدایت و مراقبت می شده، زمانی که راهزنان حمله می کنند دختر از آنان می خواهد قبل از بردن گوسفندان برای آخرین بار برایشان نی بنوازد و دختر با نی نواختن خود، برادرش را که در کوه مقابل بوده از وجود خطر مطلع می کند که سرانجام با آمدن برادر، مانع غارت گله می شوند.
این پژوهشگر گیلانی در خصوص داستان مرسوم در نواحی شرق گیلان، بیان کرد: در شرق گیلان هم داستان شال ترس ممد روایت می شده، شخصیت اصلی داستان پهلوان محمد بوده که در بین مردم منطقه اسم و آوازه ای داشته اما از شُغال می ترسید، در غروب یکی از روزهای زمستان که پهلوان محمد به منزل برمی گردد، همسر وی برای اینکه پهلوان محمد بر ترس خود غلبه کند، درب منزل را می بندد و از همسایه ها هم می خواهد که با وی همکاری کنند، وقتی پهلوان محمد هم به هر خانه ای مراجعه می کند، هیچکس درب را باز نمی کند. وی با شنیدن صدای زوزه گرگ و شغال از ترس به سمت جنگل می رود و در مسیر یک تخم مرغ می بیند و بر می دارد و ادامه مسیر سر از خانه غول ها در می آورد و آنجا هم با هوش و ذکاوتی که داشته با تخم مرغی که همراهش داشته غول ها را فریب می دهد و سپیده دم در حالیکه بر ترس ذاتی خود غلبه کرده بود، به منزل برمیگردد.
وی ادامه داد: این داستان ها و مَتل ها برای این بوده که آرمان ها و هنجارها رعایت شود و همواره پدربزگان و مادربزرگان به دنبال این بودند تا مفاهیم اخلاقی و انسانی را در قالب داستان برای فرزندان خود روایت کنند.