صدایی که  خاموش نمی‌شود
صدایی که  خاموش نمی‌شود

      هیچ کس نمی تونه اینطوری بخونه مسعود سلیمی / مرگ در خانه همه را می زند، خداحافظی با زندگی خاکی به قول معروف اگر دیر و زود داشته باشد، سوخت و سوز ندارد. در واقع هر آمدنی را رفتنی است، اما میان آنهایی که می روند هستند کسانی که بدون و رفتن […]

 

 

 

هیچ کس نمی تونه اینطوری بخونه

مسعود سلیمی /

مرگ در خانه همه را می زند، خداحافظی با زندگی خاکی به قول معروف اگر دیر و زود داشته باشد، سوخت و سوز ندارد. در واقع هر آمدنی را رفتنی است، اما میان آنهایی که می روند هستند کسانی که بدون و رفتن شان می تواند در زندگی و تاریخ یک ملت اثرگذار باشد و نقطه عطفی به حساب آید. محمدرضا شجریان، فقط استاد آواز ایران نبود، فقط کسی نبود که بهترین نمونه های موسیقی سنتی و دیرپای ایران را از خود به یادگار گذاشت؛ او کسی بود که در تاریخ اجتماعی معاصر ایران زمین توانست جایگاه خود را مشخص کند تا آیندگان بدانند می توان هم مشهور بود و هم محبوب. از نده یاد استاد محمدرضا شجریان آثار بسیاری بر جای مانده که می توانند از منظر کارشناسی مورد بحث و نظر قرار گیرند، اما آنچه که مردم از او به یاد خواهند داشت، جدا از طنین صدای دلنشینش، به همدلی او با آن ها برمی گردد. زنده یاد استاد محمدرضا شجریان سال های سال با «ربنا» ماه رمضان را برای مردم به یک خاطره ماندگار بدل کرد. از هوشنگ ابتهاج، سایه، شاعر بزرگ ایران زمین در کتاب «پیر پرنیان اندیش» (نشر سخن، ۱۳۹۱) این گونه نقل می شود: «ماه رمضان است و دم افطار، تلویزیون «ربنا»ی استاد شجریان را پخش می کند. سایه اول منقلب می شود، به خود می پیچد … اشک از چشمش می جوشد، بی تاب شده است. آرام تر که می شود با چشم و چهره ای سرخ و صدایی که هنوز هیچان دل بی قرارش را بازتاب می دهد می گوید: «این کاریه که می تونی دستت بگیری و ببری تمام کشورهای عربی و با افتخار بگی اگه می تونین مثل این بخونین، این کار نظیر نداره …شاهکار بزرگ شجریانه، هیچ کس نمی تونه اینطور بخونه … هیچ کس…».
مرغ سحر ماندگار است، یادش گرامی

 

 

محمدرضا شجریان، خواننده نامدار ایران در روز ۱۷ مهر ۱۳۹۹ بعد از یک دوره طولانی بیماری در تهران درگذشت. نام شجریان با موسیقی معاصر ایران چنان گره خورده که شاید گزاف نباشد که او را مهمترین چهره موسیقی سنتی ایران در یک قرن گذشته بدانیم.

کسی که پل میان قدما و نسل متاخر خوانندگان ایرانی بوده، شیوه طاهرزاده، اقبال السلطان و تاج را فرا گرفته، اساتیدی چون عبادی، پایور، برومند و دوامی داشته، با نوازندگانی مانند شهناز، ورزنده، شریف، بدیعی، لطفی، علیزاده و مشکاتیان کار کرده، آموزگار بیشتر خوانندگان مطرح چهار دهه اخیر همچون شهرام ناظری و همایون شجریان بوده و در چند برهه اجتماعی در تاریخ ایران نقش پر رنگی داشته است.
کمتر هنرمندی مانند شجریان در ایران بوده که طیف‌های مختلفی از جامعه را به این گستردگی در میان مخاطبانش داشته باشد. از دانشجو و خانه‌دار گرفته تا بازاری و روشنفکر. سال‌ها صدایش یک ماه هر شب در آستانه اذان مغرب میهمان خانه ایرانیان بود و «مرغ سحر» که دهه‌ها خموش بود با صدای او بود که جان تازه‌ دیگری گرفت.
محمدرضا شجریان حالا به خوابی بی‌بیداری رفته‌ است و نه‌تنها مام میهن که زبانِ مادری‌اش را هم به سوگ نشانده است، که چنین زار و پریشان باید پی کلمه و جمله گشت برای سوگواری. مهم نیست این‌که شجریان کی به دنیا آمد و کی از دنیای ما رفت. حتی این هم مهم نیست که آخرین آواز شجریان کدام بود و اولینش کدام. محمدرضا شجریان خطی بود ممتد به درازای عمر ایران.
تنها محمدرضا شجریان بود که محمدرضا شجریان شد. تنها او بود که از سیاوش بیدکانی شروع کرد و شد تنها شجریانِ دنیا با منحصربه‌فردترین امضای دنیا به خط شکسته‌نستعلیق سحرانگیز خودش در آلبوم سه‌گانه سرو چمان: «خاک پای مردم ایران‌زمین، محمدرضا شجریان». شد یک کلمه که مردمش در لحظه‌های تنهایی، لحظه‌های غربت و هجران، لحظه‌های ناب عاشقی، لحظه‌های تلخ و هراسناک جنگ، و لحظه‌های افتخار و غرور می‌توانستند با بر زبان آوردنش کرور کرور حرف‌های نزده و ناگفته به همدیگر بگویند بی‌آن‌که حرفی بزنند.
در نوروز ۱۳۹۵ که آمد نشست جلوی دوربین خانگی و با لبخندِ اندازه و برازنده همیشگی و موهای سیاهی که دیگر نبود، به مردم گفت بیمار است، ته‌مانده شادی هم کم‌کم از خطه میهنِ بر خاکسترنشسته رخت بست و رفت. و ما تازه خبردار شدیم که سال‌های سال است بی‌ریه می‌خواند.
شجریان را مسلمانان در «ربّنای» رمضان، عاشقان در «ببار ای ابر بهار، به یاد عاشقای این دیار»، انبوه داغ‌دیدگان در «این سرای بی‌کسی» و همه آزادی‌خواهان و ایران‌دوستان در «مرغ سحر»، رگ به رگ و تپش به تپش تکرار خواهند کرد.

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
دهه‌های ۶۰ و ۷۰ خورشیدی که بخشی مهمی از جامعه تحصیل‌ کرده و سیاسی ایران در خارج از ایران زندگی می‌کردند و ارتباط چندانی با جامعه فرهنگی داخل ایران نداشتند، شجریان تنها عاملی بود که آنها را به ایران وصل می‌کرد و شاید به همین دلیل بوده که تعدادی از محبوب‌ترین آلبوم‌های او کنسرت‌های ضبط شده او در خارج از کشور بودند. محبوبیت او در خارج از ایران باعث شد که در ایران که فعالیت موسیقی بسیار محدود بود نیز بازتاب پیدا کند.

یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
محمدرضا شجریان در مهر ۱۳۱۹ در مشهد به دنیا آمد. پدرش، مهدی شجریان، صدای خوشی داشت و در جوانی آواز می‌خواند، اما آموزشی ندیده بود. او یکی از بهترین قاریان قرآن در مشهد بود و محمدرضای شش ساله که در جلسات قرائت قرآن همراه پدر حضور می‌یافت، خواندن قرآن را آغاز کرد.
جلسات قرائت قرآن پدر و پسر از همان موقع به مدت ۱۳ سال به طور مدام و تا سال‌های پایانی عمر پدر در اوایل دهه ۱۳۷۰ به طور گسسته ادامه یافت. شجریان اساس موفقیت‌هایی که بعدها در آوازخوانی به دست آورد را نشات گرفته از این جلسات و آموزه‌های پدر می‌دانست.
او در مقدمه آلبومی با عنوان «به یاد پدر» که مجموعه‌ای از تلاوت‌های قرآنی اوست نوشته است: «آنچه در این راه به دست آورده‌ام از برکت آموزش، راهنمایی و تشویق‌های ایشان بوده است”. با این حال زمانی که شجریان به خوانندگی جدی در موسیقی ایرانی روی آورد، مدت‌ها پدر از آن خبر نداشت و تا سال‌ها خواننده جوان با استعدادی که شکوفا شده بود، «سیاوش بیدکانی» یا «سیاوش» نام داشت تا اینکه وقتی پدر صدایش را شناخت با نام شجریان ادامه داد.
۲۰ ساله بود که به استخدام اداره آموزش و پرورش خراسان در آمد و معلمی پیشه کرد. در همان سال‌های نخست تدریس بود که با سنتور آشنا شد و خود سنتوری ساخت و با آن نواختن را آموخت. سال‌ها بعد نزد فرامرز پایور سنتورنوازی را ادامه داد. در اواسط دهه ۱۳۴۰ بود که به تهران رفت و در آزمون انتخاب خواننده برای رادیو شرکت کرد به او گفتند که با استعداد است اما به درد کار در رادیو نمی‌خورد.
پیش از آن چند سالی به جدیت برنامه‌های موسیقی رادیو مانند گل‌ها را پیگیری می‌کرد و شیوه بسیاری از خوانندگان مشهور آن زمان مانند ادیب خوانساری، تاج اصفهانی و بنان را از رادیو آموخته بود، اما هنوز به صورت آنچه مرسوم بود نزد کسی آموزش موسیقی ندیده بود.
پس از آن بود که آموختن کلاسیک آواز را با اسماعیل مهرتاش، نوازنده تار در جامعه باربد آغاز کرد. چند سالی آنجا ماند اما چون هم جامعه باربد نگاهش بیشتر به تئاتر معطوف بود و هم مهرتاش خواننده نبود و با تار آموزش آواز می‌داد، جامعه باربد را ترک کرد. محمدرضا منتشری و جمال وفایی از هم‌دوره‌ای‌های او در جامعه باربد بودند.
آشنایی‌اش با موزیسین‎های بلندآوازه‌ای همچون احمد عبادی و جواد بدیع‌زاده بالاخره پایش را به رادیو باز کرد و معلوم شد چون رادیو بودجه نداشته به او گفته‌اند که «به درد رادیو نمی‌خورد.”
آشنایی‌اش با عبادی که شجریان او را همچون پدرش می‌دانست، زمینه را برای او فراهم کرد که نه تنها با نوازندگان برجسته‌ای چون رضا ورزنده، حبیب‌الله بدیعی و فرامرز پایور در رادیو برنامه اجرا کند، بلکه بتواند با کسانی آشنا شود که در واقع او را به قدما مرتبط می‌کردند.

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
پس از عبادی، عبدالله دوامی، ردیف‌دان و ضربی‌خوان و نورعلی برومند، ردیف‌دان دو نفر از کسانی بودند که سال‌های ابتدایی دهه ۱۳۵۰ بیشترین نقش را در یادگیری گوشه‌های مهجور و از یاد رفته و تصنیف‌های ایرانی و شیوه‌های مختلف آوازخوانان نسل‌های پیشین در زندگی شجریان داشتند.
در همان سال‌ها بود که شجریان همکاری‌اش را با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی آغاز کرد، آنجا بود که هسته گروه‎‌های شیدا و عارف شکل گرفت. شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی با شجریان همکاری کرد و عارف به سرپرستی و آهنگسازی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان با پریسا کار کردند.
با این حال او همکاری‌اش را با نوازندگان مطرح ایرانی ادامه داد. از بدیعی و تجویدی گرفته تا شهناز و شریف و پایور. سال‌های همکاری او با گروه پایور نتیجه‎اش تصنیف‌های فوق‌العاده‌ای بود که به‌راحتی می‎شد عنوان «موسیقی کلاسیک ایران» را بر آن نام نهاد. شیوه خوانندگی او در آن دوره در امتداد بنان و ادیب خوانساری بود و هنوز شاید نمی‌شد شجریان را خواننده‌ای مستقل از دیگر خوانندگان روز رادیو دانست، همانطور که هنوز لطفی هم مستقل از جریان روز آهنگسازی نشده بود.
با این حال از همکاری او با نوازندگان و آهنگسازان طراز اول آن سال‌ها و بازخوانی‌های آثار قدیمی در رادیو تصنیف‌هایی مهمی بر جای ماندند که وزنه‌ای در تاریخ موسیقی معاصر ایران محسوب می‌شوند. ملکا، از کفم رها، داروک، چشم نرگس و آمان از مهمترین کارهای شجریان در آن دوره است.
آفتاب نیمه شب با تار جلیل شهناز در دستگاه چهارگاه و ابوعطا با ساز فرهنگ شریف و همچنین رباعیات خیام با آهنگسازی فریدون شهبازیان و دکلمه احمد شاملو که پس از انقلاب هم منتشر شد، از مهمترین آثار او در این دوره بودند.
شجریان خطاط زبده‎ای بود که در انجمن خوشنویسان ایران تا مرحله ممتازی پیش آمده بود. او علاقه فراوانی به باغبانی، عکاسی، نجاری و کوهنوردی داشت.