یوسف اسحاقپور، پژوهشگر و عکاس و استاد یکی از دانشگاههای پاریس که در ۸۱ سالگی در این شهر درگذشت، با انتشار بیش از چهل کتاب به زبان فرانسه طی نیم قرن گذشته یکی از مطرحترین منتقدان هنری ایرانیتبار در غرب بود. آثار او، که آنها را به زبان فرانسه مینوشت و منتشر میکرد، به […]
یوسف اسحاقپور، پژوهشگر و عکاس و استاد یکی از دانشگاههای پاریس که در ۸۱ سالگی در این شهر درگذشت، با انتشار بیش از چهل کتاب به زبان فرانسه طی نیم قرن گذشته یکی از مطرحترین منتقدان هنری ایرانیتبار در غرب بود.
آثار او، که آنها را به زبان فرانسه مینوشت و منتشر میکرد، به دیگر زبانهای اروپایی و برخی زبانهای دیگر مانند ژاپنی و فارسی نیز ترجمه شده است. یوسف اسحاقپور همانطور که در تحصیلاتش خود را به یک رشته محدود نکرد، در نوشتن مقالات انتقادی نیز در یک حیطه نمیگنجید؛ هرچند بیشتر آثار او در موضوع نقد سینما و نقد نقاشی است.
اسحاقپور تقریباً در همه آثاری که نوشت، چه سینمایی، چه فلسفی، چه ادبی، چه آثار نقد نقاشی و آلبومهای عکس، علاقه خود را به مدرنیسم و ماهیت آن نشان داده است. در واقع آثار او را میتوان نوعی روایت تاریخ مدرنیسم در هنر جهان و همچنین روایت مدرنیسم در جریان روشنفکری ایران قلمداد کرد. اسحاقپور برای جامعه کتابخوان داخل ایران زمانی به شهرت رسید که کتاب نسبتاً کمحجم اما خواندنی او با نام «بر مزار صادق هدایت» با ترجمه باقر پرهام به فارسی ترجمه و منتشر شد.
پیش از این کتاب، در سال ۱۳۷۱، مقاله «کلک سینما: درباره زیباشناسی سینما و تلویزیون» با ترجمه کاظم کردوانی در مجله کلک منتشر شده بود، اما تا سالها پس از انتشار کتاب «بر مزار صادق هدایت» شهرت اسحاقپور در ایران سوار بر شهرت هدایت بود. تا اینکه بهمرور این خود آثار اسحاقپور بودند که مترجمان و خوانندگان را جذب کرد و در دو دهه اخیر تعدادی از مترجمان و ناشران بهسراغ برخی دیگر از آثار اسحاقپور رفتند و تاکنون کتابها و مقالاتی از او به فارسی هم منتشر شده است.
تولد در ایران، تحصیلات و انتشار آثار در فرانسه
یوسف اسحاقپور که ۲۳ اسفند ۱۳۱۸ در تهران متولد شده بود، همزمان با تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، با هنر موسیقی سنتی ایرانی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۳۶، وقتی ۱۸ ساله بود، برای تحصیل در رشته سینما راهی فرانسه شد. در ابتدا در مدرسه لویی لومیر فیلمبرداری خواند و سپس در مؤسسه مطالعات عالی سینمایی به تحصیل در رشتههای کارگردانی و مونتاژ پرداخت.
آنطور که یکی از ناشران فرانسوی آثار اسحاقپور درباره او نوشته، تعلق به یک اقلیت مذهبی موجب شد امکان کار در حوزه فیلمسازی و سینما در ایران برای او فراهم نباشد. به همین دلیل در اروپا ماند و به ادامه تحصیل و پژوهش پرداخت.
او سپس برای تحصیل فلسفه وارد دانشگاه سوربن شد و جامعهشناسی ادبیات و هنر را نیز در مدرسه عملی مطالعات عالی پاریس آموخت و در نهایت در دانشگاه پاریس-دکارت (پاریس ۵) به تدریس تاریخ هنر و تاریخ سینما مشغول شد.
اولین کتابی که اسحاقپور در فرانسه به چاپ رساند، کتاب «لوکینو ویسکونتی» (کارگردان ایتالیایی) بود که در سال ۱۹۶۶ با نام مستعار «ایو گیوم» در نشر دانشگاهی منتشر شد. این کتاب در واقع جلد ۲۵ یک مجموعه به نام «سینمای کلاسیک» بود که مدیریت آن را ژان میتری بر عهده داشت.
البته اسحاقپور قبل از این کتاب، تحقیقی را درباره جوزف لوزی، کارگردان آمریکایی، منتشر کرده بود. او از همان زمان نگارش رساله دکتری خود را نیز درباره اورسن ولز، کارگردان آمریکایی، آغاز کرد که بعداً به یکی از مفصلترین و مهمترین کتابهایش تبدیل شد.
در سال ۱۹۷۳ اسحاقپور متنی را از استادش، لوسین گلدمن، فیلسوف فرانسوی رومانیاییتبار، به چاپ رساند. گلدمن سه سال قبل از انتشار این کتاب، که «لوکاچ و هایدگر» نام داشت، درگذشته بود و این متن جزو آثاری بود که پس از مرگ نویسندهاش منتشر شد.
اسحاقپور در اوایل دهه ۱۹۸۰ نوشتن آثار فلسفی و سینمایی را ادامه داد و کتابی را درباره پل نیزان، فیلسوف و رماننویس فرانسوی، منتشر کرد. در حوزه سینما، اسحاقپور علاوه بر تکنگاریها درباره برخی سینماگران جهان از جمله ساتیاجیت رای، کارگردان هندی، کتابهایی را نیز درباره تاریخ سینمای جهان نوشت.
گفتوگوی بلند او با ژان لوک گدار، فیلمساز موج نو فرانسه، یکی از آثار معروف و خواندنی اسحاقپور است که در سال ۲۰۰۰ در فرانسه به چاپ رسید و با عنوان «باستانشناسی سینما و خاطره قرن» به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است.
اما انتشار کتاب «اورسن ولز، سینماگر، یک دوربین قابل مشاهده» در سال ۲۰۰۱ در سه جلد در فرانسه با استقبال محافل هنری این کشور مواجه شد. این کتاب در همان سال انتشار جایزه هانری-ژینه را هم به دست آورد؛ جایزهای که در زمینه کتابهای هنری و انتقادی اهدا میشود.
اسحاقپور، در این کتاب حجیم، اورسن ولز را «هنرمندترین» سینماگر سینمای آمریکا توصیف کرد و هسته اصلی کتاب خود را مسئله تعریف مدرنیته در آثار سینمایی ولز قرار داد. در میان ۱۸ کتابی که در حوزه نقد نقاشی نوشت، به مینیاتور ایرانی نیز توجه داشت و کتابی با عنوان « مینیاتور ایرانی: رنگهای نور، آینه و باغ» به این هنر اختصاص داد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.
کتاب «اُزو؛ فرمهای ناپایداری»، که به فارسی نیز ترجمه شده، جزو آخرین کتابهای اسحاقپور در این دسته از آثارش است. این شیفته سینما و تصویر همچنین در فاصله سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۲ پنج مجموعهعکس منتشر کرد که حاصل تجربیات او در این رشته هنری است.
«هدایت نویسنده دوران تجدد ایران بود؛ تجددی ناگزیر.» این جملهای از اسحاقپور در کتاب «بر مزار صادق هدایت» است که مضمون اصلی آن را نشان میدهد. این کتاب برای اولین بار سی سال پیش، در سال ۱۹۹۱، در فرانسه منتشر شد. در این کتاب او تأکید میکند که هدایت مثل همه کسانی بود که خود سازنده مدرنیته نبودهاند، ولی آثار آن «مثل آواری روی سرشان فروریخته بود» و در وضعیتی که هدایت در آن قرار داشت، «سنجش انتقادی بهعنوان ویژگی آغازگر دوران مدرنیته امری اجتنابناپذیر بود.»
اسحاقپور هرچند در این کتاب به ویژگی انتقادی آثار هدایت میپردازد، اما او معتقد بود که «گام انتقادی واقعی و نظری در روشنگری در ایران» را احمد کسروی، روشنفکر و مورخ، برداشته بود که «به قیمت جانش هم تمام شد.»
اسحاقپور بعداً در سال ۲۰۰۵، در سخنرانی خود پس از درگذشت شاهرخ مسکوب، روشنفکر ایرانی ساکن فرانسه، «آگاهی به خود» نزد مسکوب را ستود و با این حال گفت مسکوب «خوب میدانست که برای زنده ماندن ایران و فرهنگ ایران شناخت عمیق غرب لازم است.» آنچه در آثار مسکوب برای اسحاقپور جذاب بود، تمایل به دانستن درباره مدرنیته بود: «میدانست که بدون نگاه به آینده سنت خفه میشود و خفقان میآورد.»
اسحاقپور بعداً در آثاری که درباره عباس کیارستمی نیز نوشت، وجوه مدرن را در سینمای این کارگردان معروف ایرانی نشان داد. «کیارستمی: پشت و روی واقعیت» (۲۰۰۱) و «کیارستمی: این سوی و آن سوی دیوارها» (۲۰۱۲) دو کتابی است که اسحاقپور درباره سینما و همچنین عکاسی کیارستمی نوشت. یوسف اسحاقپور در ۲۴ مهرماه ۱۴۰۰ در خانهاش در پاریس از دنیا رفت.