نخستین چاپ قانونی کتاب دایی جان ناپلئون، اثر ماندگار ایرج پزشکزاد پس از انقلاب توسط انتشارات فرهنگ معاصر منتشر و روانه بازار شد که می تواند یک رویداد مهم در ادبیات معاصر ایران به حساب آید. رمان «دایی جان ناپلئون» نخستینبار در اواخر سالهای دهه ۱۳۴۰ ، به صورت پاورقی در مجله «فردوسی» منتشر […]
نخستین چاپ قانونی کتاب دایی جان ناپلئون، اثر ماندگار ایرج پزشکزاد پس از انقلاب توسط انتشارات فرهنگ معاصر منتشر و روانه بازار شد که می تواند یک رویداد مهم در ادبیات معاصر ایران به حساب آید.
رمان «دایی جان ناپلئون» نخستینبار در اواخر سالهای دهه ۱۳۴۰ ، به صورت پاورقی در مجله «فردوسی» منتشر شد و سپس تا قبل از نمایش مجموعه تلویزیونی آن، در یک مجلد هفتبار تجدید چاپ یا به صورت از آن تا امروز این رمان بارها، تجدید چاپ یا به صورت افست و زیراکسی تکثیر شده و اگرچه آمار دقیقی از نوبتهای چاپ و تعداد نسخههای منتشر شده آن در دست نیست، باید آن را در زمره کتابهای پرفروش چهار دهه اخیر به حساب آورد. ممنوعیت انتشار «دایی جان ناپلئون» یا به عبارت دیگر قرار گرفتن آن در فهرست کتابهای «ممنوعه»، نه فقط از تعداد خواستاران و خوانندگان کتاب نکاسته، بلکه بر آن افزوده است و رغبت مردم را به خواندن آن افزایش داده است…و خیال میکنم که این رغبت، احتمالا در ابعادی گستردهتر، نسبت به تماشای مجموعه تلویزیونی داییجان ناپلئون نیز وجود داشته باشد.
اما علت این استقبال را، قبل از هر چیز، باید در کیفیت روایت رمان «دایی جان ناپلئون»، در اصالت و بداهت سبک آن، جستوجو کرد؛ کیفیتی که «داییجان ناپلئون» را به یک اثر ممتاز بدل ساخته است. امتیاز این رمان، چنانکه ناصر تقوایی گفته است، در «کلام کتاب و طنز شیرین» آن نهفته است و همین امتیاز است که او را موفق ساخته تا تصاویر بسیار مناسب و زندهای در فیلم خود بیافریند. رمان «دایی جان ناپلئون» اگرچه به شیوه اول شخص مفرد نوشته شده است، حد اقل تعریف و توصیف در آن به کار رفته است و کمتر اثری از نثر مباحثهای یا تشریحی در آن میتوان یافت. من راوی در رمان دارای قدرت ادراک و بینش فوق بشری نیست و درباره موقعیت و شخصیت هر آدمی که در رمان حضور دارد از جایگاهی برگزیده سخن نمیگوید. او داستان را روایت میکند، اما نماینده نویسنده نیست. نویسنده کوشیده است راوی را به هر رو، در مرکز رویدادها و ماجراها قرار دهد تا در معرض حوادث اصلی و فرعی رمان قرار بگیرد. گزینش نظرگاه اول شخص مفرد نشانه علاقه نویسنده به گونهای خاطرهنویسی و حدیث نفس است و به واسطه همین نظرگاه است که نویسنده توانسته است پنهانیترین و صمیمیترین عواطف راوی را در اختیار خواننده بگذارد.
در رمان «دایی جان ناپلئون» تقریبا هیچ توصیفی از قیافه و ظاهر آدمها نشده است و این کیفیتی است که نویسنده آگاهانه و با صرافت طبع رعایت کرده است. در واقع ساختار رمان متکی بر عنصر «گفتوگو» است و گفتوگو در رمان خصلتی نمایشی (دارماتیک) و شوخیآمیز دارد. به عبارت دیگر «دایی جان ناپلئون» نوعی «رمان گفتاری» است، بیآنکه مانند حکایتها و مقامههای کلاسیک راوی در آن سخنگوی فعال مایشا باشد و شنوندگان او را برای کلام حکمتآمیز و بلاغتش تحسین کنند. راوی-جوان عاشقپیشه رمان-چنانکه اشاره شد، از دیگر آدمها برتر نیست، هم سخنگو است و هم مستمع. او از قول آدمهای رمان گفتوگو را نقل نمیکند، بلکه آدمها به جای خودشان، به زبان خاص خود سخن میگویند. به این ترتیب خواننده فقط با گفتوگو و بینش آدمها مواجه نیست، بلکه غریزه و احساس و جزئیات چهره آدمها را نیز حس میکند. در به دست دادن محیط و صحنه طبیعت و رفتار آدمها همین نازک کاری، کمابیش مشهود است و این همه مرهون کیفیت گفتوگونویسی نویسنده است؛ آنچه که باعث شده است تا «دایی جان ناپلئون» خودجوش و طبیعی به نظر برسد.
در حقیقت «دایی جان ناپلئون» موقعیتهای کمیک و طنز شیرین خود را از زبان و لحن آدمهای رمان میگیرد. به همان اندازه که زبان و لحن آدمها معرف شخصیت آنها است، موقعیتهای کمیک و حس شوخی سرشته در رمان نیز از زبان و جنبه روانی کلام آدمها مایه میگیرد. خود پزشکزاد درباره اهمیت زبان «دایی جان ناپلئون» گفته است: «من روی دیالوگ بسیار دقت کردهام.متأسفانه در بسیاری از ادبیات دراماتیک امروز ما توجه زیادی به دیالوگ نمیشود. روستایی، کارگر، کاسب، دانشگاهی و اداری همه یکجور حرف میزنند. دهاتی هم همان کلمات و اصطلاحات آدم تحصیلکرده را به کار میبرد، حد اکثر کمی کلمه را کجوکوله میکند. کلمه انسانیت را در دهن یک آدم عامی بیسواد میگذراندو فقط آن را به «انسونیت» مبدل میکنند. فقط مانده که امعان نظر را هم به صورت «امعون نظر» در دهن آبحوضی یا کاگر ساده بگذارند.» در حقیقت نویسنده بر آن بوده است تا هریک از آدمها به فراخور موقعیت اجتماعی و اخلاقی و روانی خودشان سخن بگویند و مثلا کلام داییجان و مشقاسم و اسد الله و شیرعلی قصاب و روای رمان بایکدیگر خلط نشوند و حضور و فردیت هرکدام از آنها حتی اگر در صحنه نباشند، به واسطه نوع زبانشان محسوس باشد.
هریک از آدمهای رمان، صاحب یا مالک گونهای گفتار هستند که حفظ آن دقیقا مانند حفظ اموال شخصی آنها ضروری است. به عبارت دیگر هرکدام از آدمها از حق زبان خودشان جانبداری میکنند و طبعا هویت هم دارند. حتی مشقاسم که نوکر وفادار و سایه دایی جان است مثل او حرف نمیزند و آدمی مانند اسد الله میرزا که ظاهرا دچار بحران هویت است و اشرافیات فرسوده خانواده دایی جان را مورد تمسخر قرار میدهد، از حق زبان خود، ولو با رگهای از شوخوشنگی، حراست میکند. در عین حال زبان آدمهای «داییجان ناپلئون» با نوعی عدم قطعیت شکل گرفته است؛ زیرا آنها هیچکدام احساس امنیت نمیکنند. متزلزل و نامتعادل و ناپایدارند؛ هرچند سعی میکنند کلماتی را که به زبان میرانند سبک سنگین کنند و گستاخ و بیملاحضه نباشند. آنها دائما دچار این تردید یا توهماند که پا را از گلیم یا از محدوده احساسات خود فراتر نگذارند و از این جهت مدام مشغول سرزنش خود یا دیگری هستند.
زبان در «دایی جان ناپلئون» یک عنصر ساختاری است و به هیچوجه به عنوان روکار یا تزئین مصرف نشده است. ماده یا مصالح سازنده این زبان، به مقدار فراوان، اصطلاحات و ترکیبات و تعابیر عامیانهای است که دارای اصالت است و نماینده زبان قشر خاصی از اشرافیت ناساز و تجزیه شونده تهران پنجاه سال گذشته است. زبان لفظ قلم و نستعلیق داییجان دارای خاستگاه سیاسی است و متعلق به قشر و دورهای است که طبقات حاکم امیدوار بودند شیوه زندگی و اخلاق و فرهنگ خود را به جامعه ایرانی تحمیل کنند و وانمود کنند که منطق زبان آنها منطق مطلق است؛ همان چیزی که از آن به نبوغ زبان اشراف، یا آریستوکراسی ادبی تعبیر میکردند. سیطره این زبان، جنبه مرعوبکننده و روانشناختی آن، بر خانواده پرزاد و رود داییجان محسوس است؛ گیرم همه آدمهای خانواده، به ویژه جوانترها خود را ناگریز از تبعیت از این زبان نمیدانند. اسد الله میرزا با زبان کنایی و آمیخته به طنز و هزل خود ادای دیگران را درمیآورد و در تمسخر آدمهای خانواده، حتی تمسخر خودش که نماینده حدّاعلای صداقت او است، کاملا بیملاحضه و گستاخ است. زبان مش قاسم که یکی از آدمهای محوری رمان است، براساس نوعی گویش و زبان لهجهدار که گاه به سیاق زبان دایی جان فصیح و ادیبانه مینماید، شکل گرفته است و در عنصر همانگویی (toutologie) -یا تکرار مکرر-زبان او هربار نکته تازه و شیرینی وجود دارد که مانع از ملالآور شدن کلام او میشود. این ویژگی زبانی که به صورت لحن و لهجه و لفظ و سبک خاصی جلوهگر میشود، تقریبا در هر یک از آدمهای رمان وجود دارد که در عین حال دارای ارزش مستقل و مهمی است.