هنوز می‌شود قصه تعریف کرد
هنوز می‌شود قصه تعریف کرد

  احسان سعادتی /   پرداختن به تاریخ معاصر و به‌خصوص سال‌های بحبوحه‌ انقلاب اسلامی در سینمای ایران اتفاقی است که بارها افتاده است. بعضی‌هاشان در نمونه‌هایی مانند «بایکوت» یا «سیانور» تا حدی قابل قبول از آب درآمده‌اند و البته اغلب به لحاظ سینمایی و حتی روایت تاریخی دچار اشکال شده‌اند. «سیانور» آخرین ساخته‌ «بهروز […]

 

احسان سعادتی /

 

پرداختن به تاریخ معاصر و به‌خصوص سال‌های بحبوحه‌ انقلاب اسلامی در سینمای ایران اتفاقی است که بارها افتاده است. بعضی‌هاشان در نمونه‌هایی مانند «بایکوت» یا «سیانور» تا حدی قابل قبول از آب درآمده‌اند و البته اغلب به لحاظ سینمایی و حتی روایت تاریخی دچار اشکال شده‌اند.
«سیانور» آخرین ساخته‌ «بهروز شعیبی» که توانست با «دهلیز» خودی نشان بدهد نیز به بخشی از تاریخ معاصر کشورمان می‌پردازد؛ با زوم کردن روی گروه‌ها و شبه گروه‌های مبارز و مجاهدین و غیره و درگیری‌هاشان با رژیم وقت و البته اختلافات درون گروهی آنها. مهم‌ترین وجه سیانور توجه به مدیومی است که در آن ساخته شده است. سینما، به‌مثابه‌ سینما؛ جمله‌ای که خیلی‌ها به آن توجهی نمی‌کنند، بنابراین اثرشان شعاری، کلیشه‌ای و نامرغوب می‌شود. تبدیل به بیانیه می‌شود یا در بهترین حالت شبیه به پراکنده‌گویی‌های صوتی و تصویری. شعیبی اما در سیانور شخصیت خلق می‌کند – هرچند بعضی‌ از آنها کامل نیستند – ، سعی می‌کند که قصه تعریف کند، ریتم را رعایت می‌کند به گونه‌ای که زمان دوساعت‌و‌اندی فیلم اصلا خسته‌کننده نمی‌شود و اینها چیزهای کمی نیستند. معمولا فیلم‌هایی با چنین موضوعاتی که بیشتر به سمت ایدئولوژی و عقیده میل می‌کنند، نمی‌توانند مورد پسند تمام ذائقه‌ها قرار بگیرند ولی سیانور تا حد زیادی توانسته است به این مهم دست پیدا کند. یعنی من فکر می‌کنم اگر کسی اهل سینما اما مخالف مانیفست این فیلم هم باشد، به لحاظ قصه و روایت همراه اثر می‌شود.
البته چیزهایی می‌‌توانست سیانور را تبدیل به فیلم بهتر و حتی خیلی خوبی کند. پرداخت بهتر و کامل‌تر شخصیت مامور اصلی ساواک با بازی خوب «مهدی هاشمی» – اگر چه در اغلب صحنه‌هایی که حضور دارد به فیلم جذابیت و قدرت بیشتری می‌بخشد اما این، بیشتر حاصل درک خوب هاشمی از نقش است تا شخصیت‌پردازی او در فیلم‌نامه -، به‌طوری‌که بَدمَن قصه قوی‌تر باشد، یا توجه بیشتر فیلم‌نامه به ارتباط بین زوج‌های قصه طوری که درگیری عاطفی بین آنها ورای دیالوگ‌ها باشد، از نکاتی است که می‌توانست غنای بیشتری به سیانور ببخشد.
با این حال شعیبی در سیانور نشان می‌دهد که می‌شود با مضمونی تکراری – شبیه کاری که در دهلیز انجام داد – نیز در زمانه‌ای که می‌گویند تمام قصه‌ها تعریف شده‌اند، فیلمی سینمایی و قصه محور ساخت که موردتوجه همه گونه سلیقه‌ای قرار بگیرد. با این نگاه و جدا از ضعف‌های این فیلم، سیانور اثری قابل احترام و باارزش است؛ در دوره‌ای که قصه‌گویی در سینمای ما تقریبا فراموش شده است.