چگونه در سختی‌ها راه را پیدا کنیم
چگونه در سختی‌ها راه را پیدا کنیم
گلبرگ دختری است ساده و خوش‌قلب که در یکی از کوچه‌های شهر زیر سقف خانه کوچکی روزگار آرامی را می‌گذراند ولی ناگهان با حادثه‌ای دنیای او رنگی از ماتم می‌گیرد.

پدر گلبرگ متهم به قتل مرد همسایه می‌شود و در این گیرودار سروش فرزند مقتول در اندیشه انتقام صفحات سیاه داستان را رقم می‌زند…
گلبرگ به زودی با انبوهی از کابوس‌های تلخ و باورنکردنی روبرو می‌شود و غرق در مشکلات دست و پا می‌زند تا اینکه یاد می‌گیرد چگونه در سختی‌ها راه را پیدا کند و اسب سفید را به پرواز دربیاورد ….
«دستِ توی بغلم از زیر باندها گزگز کرد و خارید. با نوک انگشت‌ها، زخم سرم را از روی پانسمان فشار دادم، انگار که بخواهم از بودنش مطمئن شوم. جای بخیه‌ها می‌سوخت و درد می‌کرد. خراش‌های روی صورتم جوش خورده بودند و ردشان مثل پنجهٔ گربه مانده بود. جای ماندن بود یا نبود، من می‌خواستم بمانم؛ ولی مامان از همان دادسرا تصمیمش را گرفته بود، بدون اینکه یک کلمه از من بپرسد. مامان چمدانی را که از بالای کمددیواری برداشته بود، از روی چهارپایه پرت کرد وسط اتاق و زیر لب گفت: «خدا خیلی بهمون رحم کرد. می‌تونست بدتر از این بشه، نمی‌تونست؟»
کتاب «پرواز اسب سفید» داستانی است پرحادثه و خواندنی که دنیای پراضطراب نوجوانی را به آرامش آبی آسمان خوبی پیوند می‌زند و به همه گلبرگها می‌آموزد چگونه در سختی‌ها راه را پیدا کنند و اسب سفید ایمان را به پرواز دربیاورند…
کتاب «پرواز اسب سفید» نوشتهٔ سیده عذرا موسوی با تصویرسازی نسترن عنبری و طراحی جلد و صفحه‌آرایی سعید دین‌پناه را انتشارات به‌نشر در ۱۸۸ صفحه منتشر کرده است.

  • نویسنده : جواد لگزیان