کیمیای سعادت
کیمیای سعادت

مجید عابدینی راد چه باک از هر اونچه که از دستم می ره، وقتی برای همیشه زمینة به دست آوری ها برام پا برجا ست! این پا برجایی، درست مثل همون سروی می مونه که حافظ ازش این قدر می گه، و در زیر سایه اش خونة عشقش رو بنا کرده! دیگه باید قبول کرد، […]

مجید عابدینی راد

چه باک از هر اونچه که از دستم می ره، وقتی برای همیشه زمینة به دست آوری ها برام پا برجا ست! این پا برجایی، درست مثل همون سروی می مونه که حافظ ازش این قدر
می گه، و در زیر سایه اش خونة عشقش رو بنا کرده!

دیگه باید قبول کرد، و همة تجربه های روی هم انباشته شده توی این مدت طولانی، بهم نشون داده که محبوبه برام از هر سروی قامتش راست تره، و وسعت دامنة سایه ای که برام ایجاد می کنه، از هر سرو نگهبانی بزرگتره!
داشتم از آتشی که شنیدن صدای زیباش در دلم بر پا می شه و تحرکی که در وجودم ایجاد می کنه می نوشتم، که همة اون چند صفحه نوشته، به خاطر خالی شدن باطری مبایلم، به کل از روی صفحة روزگار محو شد! آره، در یک آن واحد از جلوی چشمم پرید و سیاهی و دماغ سوختگی جاش رو گرفت! داشتم از این می گفتم که چه طور با یه پیام پانزده ثانیه ایش، بر شعله های عشق، در وجودم، درست اون موقعی که باید، چنان با مهارت دمید، که قادر شدم چند ساعته همة کارهای ضروری روی هم انباشته شده در برنامه هام رو، با یک انرژی خارق العاده
انجام بدم!
حساب باید کرد که سر و کله زدن روزمره با چنین لعبت بهشتی ای، چطور می تونه از من یک صاعقه دنیا آبادکن بسازه! صاعقه ای، نه برای تخریب، بلکه برای آبادی آوری! آبادی آوری ای در درجة اول برای خودم که نیاز به آدم شدنم، از خیلی از آدم های دنیا بیشتره! بعد هم آبادی آوری در شعرهای نظامی و حافظ، و اگر هم شد مولانا… و آخر از همه هم، خدا رو چه دیدی، شاید کمی آبادی آوری در کار دنیا و اهالی مظلومش…!
باور باید کرد که با محبوبه می شه به خیلی از تحولات رسید، چون او بهتر از هر زنی راه آتش به پا کردن در وجود من رو بلده! توی اون نوشته داشتم می گفتم چنین مهارتی در به راه راست آوردنم، و پیرو نظم کردنم رو، به واقع هیچ زنی تا به حال در زندگیم نتونسته بود، به وجود بیاره!
یک جایی ش، در همون نوشته، حتی حرف از انفجارهای کارساز در درونم، با روشن کردن فتیله ای که در دست اوست، آوردم! و این توضیح رو هم آوردم که همة انفجارها همیشه حالتی تخریبی ندارن، و خیلی وقت ها در کار راه باز کردن، و تونل زدن، با ایجاد انفجاره که کارها سریع تر پیش می ره، و راه ها میون بر تر و کوتاه تر می شه!
حساب باید کرد که حتی یک بار نشده که او دست رد به ابراز عشق های هر روز آتشین تر من بزنه، و توی بساطش نه گفتن و، حالا وقت این حرف ها نیست، و چه و چه، به کل وجود نداره!
غریبی قضیه اینه که برای هر مورد از گیرها، و ندانم کاری های من، که از خلال نوشته هام متوجه شون می شه، درجا یه دوا پیدا می کنه، و اگر هم دارویی براش وجود نداشته باشه، با تردستی دو روزه اون رو خودش می سازه! کارهاش و نحوة برخوردش من رو به فکر ماریه، اون زن قبطی درس خونده در محضر ارسطو می اندازه، که توی داستان نظامی از راه اکسیر، یاد گرفته بوده که سیم خام رو چگونه به زر پخته تبدیل کنه…!
یه بار باید از محبوبه بپرسم که چرا به جای دکتری در حقوق، به دنبال دکتر شدن در داروسازی و یا کمیاگری نرفته! خلاصه با همة حقوق دانی اش، برای من محبوبه تنها دواساز و درمانگر درد عشقه! اونهم عشق سرکشی مثل مال من نسبت به خودش!
آره، خیلی ناراحت نیستم که اون نوشتة سر تا پا تمجید و ستایش از محبوبه، روی موبایلم به فنا رفت، چون قادرم تا دنیا دنیاست از خوبی ها و محبتی که در دلم نسبت بهش دارم، براش بنویسم! هر روز و هر ساعت بهتر و زیباتر از ساعت پیش، و دفعة قبل!
آره، اول اون نوشته، حرف از این آورده بودم که با هر بار توجه و ابراز دوستیش، همه عشق های پیشین در وجودم، شروع به غلیان می کنه، و دنیام رو اون طور سرشار از رنگ و نشاط و زیبایی می کنه که به غیر از چیزهای خوب در دنیا، چشمهام هیچ چیز دیگه ای
رو نمی بینه!
برا اینه که هر کس به راحتی می تونه متوجه بشه که چرا، به غیر از ایجاد شرایط ادامه مهر ورزی به محبوبه، از دنیا هیچ چیز دیگه ای رو آرزو ندارم! که معنیش می شه تداوم خود زندگی، و عمری تا اونجا که می شه طولانی تر و، با کیفت تر و انشالله در سلامتی کامل…!
اصلاً نباید فکر کرد که من از روی اغراق بعضی حرف ها رو می زنم، و نصف چیزهایی رو که می گم برای خودشیرینی ست! نه، واقعیت اینه که عامل تحرک برای هر کدوم از ما آدم ها، یه چیزی ست خصوصی، که کمتر کسی ازش خبر داره، حتی نزدیک ترین کسان مون! ولی من حاضرم راز این همه عشقی که به محبوبه دارم رو به صراحت بگم؛ که اون به خاطر قدر و ارزش دادن او به کار و نوشته هامه!
شاید کسی باورش نشه که در میون همة زن هایی که من دوستشون داشته ام، که تعدادشون هم کم نبوده، محبوبه بیشتر از هر عشقی، به واقع، و از روی راستی، نوشته های من رو دوست داشته و داره! نهایتاً در درجه اول کارم و پیشرفتم در زمینه حرفه ای و هنری براش مهمه، تا خود واقعی ام! و به نظرم این بالاترین معیار وجود عشق واقعی داشتن به کسی ست! حالا کاری ندارم که کار من تا چه حد ارزش قدر دانی داشته باشه، یا نداشته باشه، اما می خوام بگم که اون تحرکی هم که ازش صحبت می کنم از همین کیفیت برخوردی ناب در محبوبه، ناشی می شه!
بدبختانه توی جامعه ما به خصوص، و در خیلی از جاهای دیگه، این نگاه ارزش گذار و قدردان به کارهای خلاقانة دور و بری هامون، از بین رفته است.
تا حدودی پیش از این، از زندگی خودم و همسر درگذشته ام شهره گفته ام، و به واقع توی دوره ای، چون من تنها انرژی رسان به کار و خلاقیت هنریش بودم، این دختر از صبح تا شب و بعضی وقت ها تا دم صبح کار می کرد، و طرح می زد و دفتر های کارش رو یکی روی دیگری جمع می کرد! هیچوقت نمی شد که به کافه ای و یا جایی برای غذا خوردن بریم و او، با دهها طراحی از آدمها و نحوة باهم بودن، یا توی خودشون بودن شون،
به خونه بر نگرده!
حاصل کارهای او در عمر کوتاهی که داشت یه کوه خلاقیت هنری ست، که همشون امروز در داخل جعبه های سیاه ِ مهر و موم شده، یا طومار کارهای لوله شده… در موزه های در فرانسه و‌ جاهای دیگة دنیا قرار دارن! توی بعضی نمایشگاه ها در دورة حیاطش، نقاشی های به هم دوخته شده و لوله کرده اش، رو مثل قواره های پارچه، یا موکت… از روی مزاح متری به بازدیدکننده ها می فروخت!
به صورت خلاصه کار شهره یه جور چیدمان نمایانگر خود زندگی و درون بشر با همة عشقها و غم هاشه…! او تونست با شجاعتی خاص، زندگی عاشقانة خودمون دو تا رو هم، با همة بالا و پائین هاش، به صورت غرفه هایی غریب برای همیشه در موزه ها ماندگار کنه..‌.! اینجاست که کار او با نگاه نظامی که ستایش از سیاهی و خواب و ساقی ناخودآگاه در رأس توجهش قرار داره، در همسازی کامل قرار می گیره! یا هر بسته از کارهاش مطابق و نمونه ای برابر با یه غزل زیبای حافظه، که درست با باز کردن و گشودن کلامش هست که می شه پی به محتوا و زیبایی های در درونش برد…!
این طوریه که من با عشق مفرطی که به هنرش داشتم، خودم رو در کارهاش و موفقیت بزرگش خیلی سهیم می دونم، و به این موضوع افتخار می کنم، چون من چه در زمان بسیار کوتاه زندگی مشترکمون، و چه در تمام طول جدایی، تا آخرین روزهای زندگیش، پشتیبان و عاشق
کار ش بودم!
حالا حرف سر اینه که چنین عشق کارسازی ست که امروز محبوبه نسبت به من داره، و از این عادی تر نمی شه که، با دریافت این همه محبت و حسن نیت و بزرگواری از او، بتونم چهار برابر معمول کار کنم و بسازم! دیگه بقیة کیفیت سازندگی و خلاقیت دست خیلی عوامله، و مهم حرکت در راستای بهبود آوری روزمرة زندگی ست!
این که وضع من، که زیر حمایت از روی تدبیر، و نظر مثبت و، نگاه خیرخواه یه خوب بهشتی مثل محبوبه، قرار دارم، یه حس ایمنی زیر سروی برام تولید می کنه، که ارزشش از همة جواهرات عالم بالاتره! بله، اینجوریه که الان دیگه محبوبه برام تنها یه سرو زیباروی بستان چمن دنیای ملموسمون به حساب نمیاد! چون سایه افکنی ش، امروز در درونمه که سایه افکنده و حافظم شده!
چون تا این حد محبوبه در وجودم نهادینه شده، هست که اون حس ایمنی، یه حالت همیشه ماندگار رو برام پیدا کرده! الان دیگه حتم دارم که این یکی نوشته از اون کار قبلی، که دستخوش طوفان حوادث روزگار شد و از بین رفت، بسیار قوی تر و بهتر از کار در اومد! برا اینه که به خودم می گم؛ با داشتن محبوبه در کنارت، بگذار تا هر چه که هست و نیست از بین بره و نابود بشه، و هیچ غمی ازش به دلت راه نده، چون با تکیة بر او، و زیر چتر حمایتش، بهتر و زیباترش رو خواهی ساخت! اصلاً فکر کردن به محبوبه به نوعی برام زمینه ساز ابتکار و خلاقیت و کار خارق العاده کردن شده!
توی این عوالم روح پرور و دلنواز بودم که از پنجره دیدم صبح شده و روز یکشنبه ست، دوباره یه چرتی خوابیدم و قبل از این که پلک هایم سنگین شود، به خودم گفتم آخرش چه باک، که همة دفترهای نوشته هام، دوباره دچار سانحه ای، مثل اون نوشتة ناکام قبلی بشه، چون امروز قادرم با هر چه بزرگتر شدن عشق محبوبه در وجودم، ده برابرش رو دوباره بوجود بیارم! کی می دونه، شاید دلرباتر و گیرنده تر و زیباتر از قبل….

پاریس ۳ ژوئیه ۲۰۲۲

 

 

 

سینما

آسیب سینما و تئاتر آمریکا از خیز جدید کرونا

انجمن‌های سینمایی و تئاتر امریکا با توجه به افزایش آمار شیوع کرونا و جهش جدید این ویروس، ضمن تمدید شیوه‌نامه‌های بهداشتی کووید ۱۹ تا پاییز امسال از بازگشت اجباری شدن ماسک زدن در سالن‌ها در صورت استمرار شیب صعودی شیوع تا دو هفته آینده خبر دادند.ورایتی نوشته انجمن‌های تهیه‌کنندگان، کارگردانان و بازیگران سینمای امریکا و همچنین اتحادیه بین‌المللی بازیگران تئاتر این کشور با توجه به موج جدید شیوع این ویروس و افزایش آمار ابتلا بیانیه‌های جداگانه اما مشترکی را درباره تمدید شیوه‌نامه‌های بهداشتی مرتبط با این ویروس در سالن‌های سینما و تئاتر، سرویس‌های رفت‌وآمد عمومی و همچنین سرویس‌های غذاخوری اعلام کردند.بر این اساس اعلام شده است: توافقنامه حفظ شیوه‌نامه‌ها و حفاظت در محیط کار در برابر کرونا، امکان ادامه پایدار و موفقیت‌آمیز کار و در عین حال انعطاف پذیری لازم در برابر ماهیت متغیر ویروس را فراهم می‌کند.از مواردی که در آن تغییر داده شده مساله مربوط به استفاده از سرویس غذاخوری کارکنان است که تاکید شده در سلف سرویس استفاده از ظروف مشترک برای افرادی که به طور کامل واکسینه نشده‌اند، مجاز نخواهد بود.در زمینه سرویس‌های رفت و آمد نیز تغییراتی ایجاد شده و در حالی که گفته شده وسایل نقلیه که می‌توانستند تنها با ۷۵درصد ظرفیت کار کنند، می‌توانند با ظرفیت کامل کار کنند اما باید همه ماسک داشته باشند. در همین حال گفته شده با توجه به این که کووید دارد به سطح بالای شیوع برمی‌گردد، اگر این روند تا دو هفته دیگر ادامه یابد، دستور استفاده از ماسک در فضاهای داخلی دوباره بازمی‌گردد.توافقنامه جدید بازگشت به کار ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱ وضع شد و تا ۳۰ سپتامبر (۸ مهر ماه) امسال باید دید شرایط تا چه اندازه تغییر می‌کند. موج ابتلای بازیگران و هنرمندان سینما در آمریکا بار دیگر خبر ساز شده و در آخرین مورد دنزل واشینگتن جدیدترین چهره‌ای بود که به کووید مبتلا شد و نتوانست در برنامه کاخ سفید برای دریافت مدال شرکت کند.

 

 

 

نگاه

کوچیدن آب
این بار آرام بود؛ دیگر طوفانی به پا نکرده بود، بلکه دامن خود را در نسیمی پر از نوازش گسترانیده بود. فکر می کرد خشمش این گونه خمیدگی و شکنندگی را به طبیعت و درختان و زردی را به جان زمین انداخته است. با خود عهدی بست تا دست نسیم وارش را آن قدر به سر و صورت زمین بکشد تا جانی دوباره بگیرد. می گفت؛ پدرم گردباد بزرگ همیشه ما را نصیحت می کرد تا می توانید دامن خود را بر سر و صورت آب بکشید و بر زبان زمین پهن کنید، آن گاه زمین غنچه ها و جوانه ها را به شما ارزانی می دارد، اما سعی و تلاش او جوابی نمی داد، چون این روزها نسیم در بطن وجودی اش ناخواسته ریزگردهایی نهان و آشکار داشت؛ ریزگردهایی که نفس ها را می برید و چشم ها را اشک آلود می ساخت، اما مگر آرام و قرار می گرفت تا برایش روشن شود این آب است که از شکم زمین رخت بربسته و رفته است. نمی دانم آب این مایه حیات از چه رنجیده است که این گونه صورتک زیبایش را از رخ زمین و زمانه ما برداشته است. آب می گوید؛ زمین با روحش مرا دوست دارد در حالی که باید با تنش به من عشق بورزد، و این زمین است که با بوالهوسی و توقعات بی جا دیوانه ام کرده است. آب می گوید؛ زمین می داند، با آرایش نمناکی و تَری من است که رنگ و لعابی می گیرد، و بدون من چهره آن چنان رنگ پریده ای می شود که از پوسته لبخند های سبز و آرایش رنگی اش بیرون کشیده خواهد شد. این وسوسه ی سدها، جاده ها، و برج هاست که از قدرت من می کاهد و زیبایی و سرسبزی زمین را به حقارت می کشاند و زمین که ندا می دهد امان از آدم ها، آدم هایی که باور ندارند این اختلاف و جنگ بی آبی، از آسمان آبی بالای دریای نیلگون نیست، از جیرجیر گنجشکان و مرغان مهاجر نیست، لابه لای درختان سرو در بالا وپایین تپه ها نیست، و چون هنوز دنیای پیرامون ما و قلب و دل مان هیچ یک به درستی درک نکرده است که جنگ رفتن و کوچ آب همین جاست در چند قدمی آدم ها، و مدیریتی که هنوز پنجه در عمل، حلقه نکرده است. امان از آدم ها…

 

 

 

رویداد

عباس کیارستمی از نگاه «ورنر هرتسوک»
«ورنر هرتسوک» سینماگر برجسته آلمانی با تمجید از آثار عباس کیارستمی، فیلمسازی او را در بالاترین سطح ممکن توصیف کرد. «ورنر هرتسوک» به واقع حضوری بی‌نظیر در دنیای سینما دارد و به خاطر شاهکارهایش که همچنان جرقه‌های گفتگوهای پر جنب و جوش را در میان طرفداران و محققان می‌افزاید، بسیار مورد احترام است که با ساخت فیلم‌های جاودانه‌ای چون «آگیره خشم پروردگار» و همچنین «اشتروشک» همچنان به عنوان بخش مهمی از گفتمان پیرامون سینما باقی مانده است.
«هرتسوک» علاوه بر فیلم‌های بلندش، علاقه زیادی به فیلم‌سازی مستند نیز داشته و خودش چندین پروژه مستند را کارگردانی کرده و در کنار آن در سال‌های اخیر مستندهای زیادی از جمله «فایربال: بازدید کنندگان از دنیای تاریک‌تر» را نیز تهیه‌کنندگی کرده که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد.
به دلیل شهرت او در محافل سینمایی، نظرات «هرتسوک» در مورد آموزش سینمایی نیز اغلب به طور گسترده ای منتشر می شود. این کارگردان آلمانی همیشه از مدارس فیلم انتقاد کرده است و خودش کارگاه‌هایی با دانشجویان برگزار می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد با فراگیری عادت زیاد خواندن، خارج از چارچوب فکر کنند.
تمایلات ادبی «هرتسوک» نیز ذائقه او را در سینما شکل داده است، زیرا کارگردانانی که او دوست دارد اغلب فیلم هایی می‌سازند که حساسیت‌های مشابهی دارند. در حالی که او فیلمسازان معاصری مانند «جاشوا اوپنهایمر» را ستوده اما به ندرت فیلم‌های زیادی را توصیه می‌کند، مگر زمانی که صحبت از یک کارگردان باشد، آن هنرمند کسی نیست جز عباس کیارستمی چهره برجسته موج نوی سینمای ایران که آثارش به شیوه‌های هیجان‌انگیزی، مفهوم دوباره‌ای از مدیوم سینمایی ارائه کرد. این کارگردان آلمانی در اظهار نظری در مورد فیلم «کلوزآپ» کیارستمی، آن را یک تجربه فوق‌العاده و بزرگترین مستند در مورد فیلمسازی توصیف کرد که تا به حال دیده است.