یادداشت «جمله» برای «نیما» بزرگ؛ نوستالژی کمان بزرگ
یادداشت «جمله» برای «نیما» بزرگ؛ نوستالژی کمان بزرگ

داوود بصیری – نویسنده و ترانه‌سرا کمتر کسی تصور می‌کرد آن پسر رنگ‌پریده مازندرانی که با اکراه در مدرسه عالی سن‌لویی تهران مشغول تحصیل بود، چند سال بعد به‌کل بنیان و ساختار اشعار کهن فارسی را به چالش بکشد. او چنان قواعد بازی را برهم ریخت که شعرای سنتی اگر می‌توانستند، در عمارت ادب تکفیرش […]

داوود بصیری – نویسنده و ترانه‌سرا
کمتر کسی تصور می‌کرد آن پسر رنگ‌پریده مازندرانی که با اکراه در مدرسه عالی سن‌لویی تهران مشغول تحصیل بود، چند سال بعد به‌کل بنیان و ساختار اشعار کهن فارسی را به چالش بکشد.
او چنان قواعد بازی را برهم ریخت که شعرای سنتی اگر می‌توانستند، در عمارت ادب تکفیرش می‌نمودند. چه خوب که او بزرگ‌تر از تعصب و مسلح به آگاهی بود. ذیل اشعارش مرقوم به نام کیمیاگری در عرصه شعر بود؛ موسوم به نیما. چه بامسما، زیرا او نیز همچون صاحب اسمش در معماری سخن، از اسپهبدان طبرستان بود.
او در ابیات رجا این صلابت را ثابت کرد. تو گویی هیچ‌کس جز آن مواجب‌بگیر نوری او را جدی نگرفته‌ بود. او که در نخستین سال‌های صدور شناسنامه، نام وی را نیما خان یوشیج ثبت کرده‌بود. آری، سال‌ها بعد دنیای شعر اعتراف کرد که او به‌حق خان بود. چون ققنوسی از مجمر تیفون و تندبادهای سهمگین سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر مشروطه و جنبش جنگل، سر برآورد و طرح و رنگی نو بر رؤیای شعر جهان پاشید.
منظومه قصه رنگ‌پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است. علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج به همراه بزرگانی چون هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، احمد شاملو و مرتضی کیوان از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. محفلی منور از شرار سخن که حسادت و حسرت هر واژه‌باز و نوپردازی را در این قحط‌الرجال ادبی برمی‌انگیزد. او در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امام‌زاده عبدالله تهران به خاک سپرده‌شد. سپس در سال ۱۳۷۲ شمسی، بنا به وصیت وی، پیکرش را به خانه‌اش در یوش منتقل نمودند. من که به آسمان مازندران بابت گهواره روح نیما بودن می‌بالم.
هزاران دریغ و شاخه‌ای یاس رازقی حکم میان ما و او در دل‌تنگی.