یادداشت «جمله» درباره فیلم عجیب و مهجور «چیزهایی هست که نمی‌دانی»؛ بیا بیرون از غار تنهایی‌ات
یادداشت «جمله» درباره فیلم عجیب و مهجور «چیزهایی هست که نمی‌دانی»؛ بیا بیرون از غار تنهایی‌ات

      هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/ به ظاهر اتفاق خاصی نمی‌افتد. «علی» خیلی کم و به‌ندرت حرف می‌زند. از آن‌جور آدم‌هایی به نظر می‌رسد که بیشتر دافعه دارند تا جاذبه. سرش با کار خودش گرم است و با ماشین لکنته‌ای که با آن در تاکسی تلفنی کار می‌کند. نویسنده و کارگردان هم البته […]

 

 

 

هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/

به ظاهر اتفاق خاصی نمی‌افتد. «علی» خیلی کم و به‌ندرت حرف می‌زند. از آن‌جور آدم‌هایی به نظر می‌رسد که بیشتر دافعه دارند تا جاذبه. سرش با کار خودش گرم است و با ماشین لکنته‌ای که با آن در تاکسی تلفنی کار می‌کند.
نویسنده و کارگردان هم البته اصراری ندارند که او را مرموز نشان بدهند. چند باری فیلم را دیده‌ام ولی نتوانسته‌ام درباره‌اش بنویسم. حالا ولی انگار درکش می‌کنم. «چیزهایی هست که نمی‌دانی» مینی‌مال‌ترین فیلم کلاسیک ایران است. بی‌خود و بی‌جهت هم زور نمی‌زند تا ادای متفاوت‌ها را دربیاورد. علی هم همین‌طوری است. بعد وقتی با «خانم دکتر» آشنا می‌شود، انگار می فهمد بعضی شرایط و بعضی آدم‌ها ارزشش را دارند که برایشان حرف بزند. حتی چراغ و برف‌پاک‌کن همیشه خراب اتومبیل کهنه‌اش را به خاطرشان تعمیر کند.
وقتی برای بار چندم به آن سکانس دو نفره در بام تهران می‌رسم؛ جایی که «لیلا حاتمی» با تلفن همراهش با کسی تماس می‌گیرد و آن جمله جادویی «یه چیزایی هست که نمیدونی…» را بر زبان می‌آورد و دوربین قیافه علی را نشان می‌دهد، متوجه می‌شوم که این آدم یک‌بار در گذشته هم چنین تجربه‌ای را داشته است. حالا در آن لحظه احساس می‌کند که دوباره تنها شده است. که دوباره مجبور است برگردد به غار تنهاییش. بعد وقتی به خانه می‌رسد و پیغام‌گیر تلفنش را مرور می‌کند… . خدای من! این فیلم، کم‌نظیر است. خیلی ساده و جذاب با نشانه‌ها بازی می‌کند.
گربه، تلفن، کافه… ؛ مسافرهایی هم که مثل یک «پاساژ» وارد اتومبیل علی و درواقع وارد روایت فیلم می‌شوند هم ضمن اینکه به شخصیت‌پردازی علی کمک می‌کنند، هرکدام برش‌هایی از زندگی جاری در اطرافمان هستند – یعنی برای من که این‌طورند. خانم دکتر هم که تا آخر فیلم نامش گفته نمی‌شود، مثل اینکه از جایی شبیه به یک «پارادایز» به دنیای علی وارد شده است، اما در پایان می‌بینیم که او هم یکی مثل علی است؛ فقط کمی متفاوت‌تر، کمی ناشناخته‌تر و با شیوه مهربانانه عجیب و غریب‌تر.
گربه هم برمی‌گردد. علی از غار تنهایی‌اش بیرون می‌آید؛ مثل من که هر بار این فیلم را می‌بینم، تنهایی‌ام را فراموش می‌کنم. این، مینیمال‌ترین عاشقانه کلاسیک سینمای ایران است.