یک پایان باز بهتر از یک باز بی‌پایان است؟!
یک پایان باز بهتر از یک باز بی‌پایان است؟!

  هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/   چند شب پیش، بالاخره فرصت شد تا فیلم «شَنِل» را ببینم. «هوشنگ گلمکانی» موقع اکران فیلم از آن تعریف کرده و باعث شده بود گوشه ذهنم نگهش دارم و حتما و با دقت تماشایش کنم. همسرم که نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس است، وسط‌های فیلم، به دقت در شخصیت‌پردازی‌ها و […]

 

هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/

 

چند شب پیش، بالاخره فرصت شد تا فیلم «شَنِل» را ببینم. «هوشنگ گلمکانی» موقع اکران فیلم از آن تعریف کرده و باعث شده بود گوشه ذهنم نگهش دارم و حتما و با دقت تماشایش کنم. همسرم که نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس است، وسط‌های فیلم، به دقت در شخصیت‌پردازی‌ها و روایتی جدید از یک موقعیت آشنا و دو شوک اولیه فیلمنامه اشاره کرد و آنها را جزو نقاط قوت فیلم دانست. بازی‌های خوب بازیگران و تعلیقی که درست و به اندازه بود، خبر از یک فیلمنامه جذاب می‌داد که حتی کارگردانی متوسط فیلم هم نتوانسته بود به آن آسیب زیادی بزند… . همه چیز اما فقط تا سکانس پایانی رویایی بود؛ پایان «شَنِل» یک سرخوردگی تمام عیار است که همه آنچه را تا آن لحظه ساخته، نابود می‌کند… .

سینمای ایران را با همه ضعف‌ها و قوت‌های مختلف تکنیکی و تاکتیکی و سیاست‌گذاری و…، یک لحظه بگذارید کنار و تنها بر بخش پایان‌هایش توجه کنید. پایان، در سینمای ما یکی از بزرگ‌ترین مشکلات است که تا به حال جز مواردی، حل نشده است.
اینکه فیلم‌نامه، همچنان مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مشکل سینمای ایران است، در بخش پایان‌پندی فیلم‌های ما، خودش را واضح‌تر و صریح‌تر نشان می‌دهد. قصه‌ها و روایت‌هایی که گاهی چنان خوب تعریف می‌شوند که هیچ سنخیت و تناسبی با آخرشان ندارند! تمام زحمت‌های نویسنده و کارگردان و بازیگران و دیگر عوامل، ناگهان و در یک سکانس یا نما، دود می‌شود و به هوا می‌رود.
مشکل چیست؟ چرا یک نویسنده مانند نویسنده فیلمنامه «شَنِل»، آن‌قدر که از ابتدا و حتی قبل از شروع، به شخصیت‌ها و موقعیت و… توجه می‌کند، پایانی متناسب و درخور را نمی‌نویسد؟ چرا کارگردان، حواسش نیست که یک پایان متوسط از یک پایان مثلا باز سردرگم، بهتر است؟ چطور ممکن است که صاحب اثر که برای فیلمش زحمت کشیده (فیلم‌سازی، آن هم در کشور ما و در این وضعیت سخت اقتصادی، کار بسیار دشواری‌ست) درباره پایان فیلمش خساست و وسواس به خرج نمی‌دهد؟
انگار نه انگار که درست یا غلط، پایان است که به خیلی چیزها معنی و مفهوم می‌دهد و تکلیف آدم را با وضعیت، مشخص می‌کند. آدمی را در نظر بگیرید (در یک موقعیت فرضی) که مجبور است سنگی یا هر جسم سنگین دیگری را از کوهی بالا ببرد. با کلی مشقت و سختی و با هر جان کندنی که هست، به نزدیکی قله می‌رسد. فقط چند قدم مانده که سنگ یا جسم سنگین را بر روی قله بگذارد اما ناگهان بی‌خیال می‌شود و محموله‌اش را پرت می‌کند و به طرف پایین مسیر برمی‌گردد!
حکایت پایان در فیلم‌های سینمای ما حکایت عجیب و گاهی ترسناکی‌ست. خودم و خیلی‌هایی را که می‌شناسم در این سال‌ها هر بار که برای تماشای فیلمی به سالن سینما می‌رویم (به‌خصوص اگر از کارگردان و نویسنده مطرحی باشد که به او علاقه‌مندیم) اضطراب داریم که آخرش چطور تمام خواهد شد؟ هماهنگی دارد با کلیت اثر؟ فرم و محتوایش درست از کار درمی‌آید؟ نکند گند بزند و هر چیزی را که او در فیلم و ما در خیالمان رشته کرده بودیم، پنبه بشود؟… .
در جشنواره امسال هم با چند فیلم که ازشان انتظار داریم خوب باشند (شاهکار سرمان را بخورد!) مواجهیم؛ با اینکه حس و حال این دوره جشنواره مثل گذشته نیست، و طبیعی‌ست که از همین حالا نگرانم که فیلم‌های قابل توجه، یک پایان سردرگم و قانع‌‌نکننده داشته باشند و حال متوسط این جشنواره را به پایین‌تر برسانند!
پ.ن: همسرم قول داده که متنی درباره اهمیت پایان‌بندی در نمایشنامه و فیلمنامه بنویسد تا منتشر کنم.