رضا شریعتی، روزنامه نگار: شرایط بد اقتصادی و اجتماعی جامعه وفضای موجود در کشور که جوانان را نا امید کرده است سبب شد تا به سراغ مهدی علیزاده، جامعه شناس و دکتری روانشناسی بالینی از دانشگاه فردوسی مشهد برویم. *چه دلایلی متصور هستید از اینکه چرا جوانان ما امروز معمولا تعریفی از یک زندگی خوشبخت و […]

رضا شریعتی، روزنامه نگار:

شرایط بد اقتصادی و اجتماعی جامعه وفضای موجود در کشور که جوانان را نا امید کرده است سبب شد تا به سراغ مهدی علیزاده، جامعه شناس و دکتری روانشناسی بالینی از دانشگاه فردوسی مشهد برویم.

*چه دلایلی متصور هستید از اینکه چرا جوانان ما امروز معمولا تعریفی از یک زندگی خوشبخت و خوشحال ندارند؟

علیزاده: در وهله اول می دانیم که خوشبختی مفهومی است که احتمالاً عمری به درازای عمر بشر دارد. انسان همواره در جستجوی فردای بهتر بوده و رویای دنیای بهتر برای خویش و دیگران را در سر پرورانده است. اگر چه این پرسش که “خوشبختی چیست؟”  یکی از پرسش های اساسی فلاسفه بوده و هست، اما به عقیده بنده در طول تاریخ، نمودهای خود را به عنوان یک دغدغه عام بشری به بهترین وجه در قالب ادبیات و هنر نشان داده است. علاوه بر این، خوشبختی مفهومی سیال و نسبی است که هر کسی تعریف خود را از آن دارد. به لحاظ اجتماعی زمانی جامعه دچار چالش می شود که تعریفی که بخش وسیع یا قابل توجهی از بدنه جامعه (در اینجا جوانان) از مقوله خوشبختی دارند و اقدامی که در این رابطه انجام می دهند، مغایر با هنجارها و ارزش های مسلط باشد. این تعاریف تابع ویژگی های فردی افراد و نیز شرایط اجتماعی هر دوره است و ممکن است با تعاریف و تعابیر دوره ها و نسل های گذشته متفاوت باشد.

 

در مورد ایران کنونی که دوره گذار را سپری می کند، باید دانست که این جامعه یک سری مختصاتی دارد که آن را نه نسبت به گذشته دور بلکه نسبت به ده سال گذشته نیز بسیار متمایز کرده است. کافی است نگاهی به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک دهه گذشته بیاندازیم تا ببینیم این جامعه با چه چالش هایی دست و پنجه نرم کرده و می کند. در حوزه اقتصاد بیش از نیمی از یک دهه گذشته با تورم فزاینده و مابقی نیز با رکود نسبی گذشت. این موضوع خود پیامدهایی چون فقر، بیکاری، مسئله مسکن و … را در پی داشته است. در حوزه اجتماعی متاسفانه امروزه در کنار پدیده های شومی چون خشونت، کار کودکان، تکدی گری، سرقت، فساد و … دو پدیده اعتیاد و طلاق به مرز هشدار رسیده اند. در حوزه فرهنگ نیز جوانان دهه هفتادی و هشتادی امروز بیش از هر نهاد دیگری از طریق رسانه ها جامعه پذیر شده و بسیار بیش از فضای محلی، همدم فضای مجازی اند، به گونه ای که عنوان نسل وِب را یدک می کشند.

 

خُب، فکر می کنید ایده آل ها و الگوهای درست را چه کسی به این جوانان و نوجوانان که مهمترین ساحت زیست شان فضای مجازی است، معرفی می کند؟ والدینی که سواد رسانه ای حداقلی ندارند و به لحاظ دانش فنی در حوزه تکنولوژی نیز فرسنگ ها از فرزندان خود عقب ترند؟ خانواده ای که درگیر تامین نیازهای زیستی خود است؟  جامعه ای که از یک سو تا این حد درگیر چالش هایی است که عنوان شد و از سویی دیگر هنوز به این اجماع که بالاخره فضای مجازی خوب است یا بد و چگونه باید با آن مواجه شد، نرسیده است؟ چه رسد به اینکه به فکر تولید محتوای مناسب در این حوزه باشد. اگر جوان ایرانی به تعریف معقولی از خوشبختی نرسیده است، باید پرسید که از چه کسی باید می آموخت؟ نظام آموزشی که هنوز درگیر حقوق معلمان و هزینه های جاری مدارس است؟ رسانه ملی که دیگر حتی کارکرد سرگرم کنندگی هم برای نسل جوان ندارد؟ روزنامه ها و مجلاتی که متن را رها کرده و به بهانه فروش بیشتر به حاشیه متوسل شده اند؟ طبیعتاً در این اوضاع هر نسیمی که می وزد موجی از جوانان سرگردان را با خود می برد و چه بسا سمت و سویی که خوشامد عموم نباشد.

 

 

 

* به نظر می رسد آسیب های اجتماعی می توانند تاثیر منفی بر روحیه افراد بگذارند، چه راهکارهایی برای مقابله وجود دارد؟

علیزاده: همین طور است. زمانی که میزان آسیب های اجتماعی از یک حدی فراتر رود، امنیت روانی عمومی جامعه به مخاطره می افتد. افراد کم کم احساس ناامنی کرده و احساس می کنند در جامعه بانشاطی زندگی نمی کنند. مهمترین راهکار در درجه نخست تلاش جهت کنترل و کاهش

آسیب های اجتماعی است. راهکارهای مقابله و کنترل آسیب های اجتماعی هم فراتر از گفتگوی حاضر است. اما راه دیگر ارتقای نشاط عمومی جامعه است. ایجاد و گسترش فضاهای ورزشی و تفریحی، ایجاد فضای سبز در محلات، راه اندازی کارناوال های شادی در سطح شهرها به بهانه های مختلف در طول سال، حمایت از تولید برنامه های مفرح رسانه ای، حمایت از برگزاری کنسرت های موسیقی در سراسر کشور و … می تواند در این راستا مفید باشد.

 

*به نظر شما چرا افراد جامعه توان لازم برای حل بحران های اجتماعی و روانی را ندارند؟

علیزاده:پاسخ روشن است. چون مردم قرار نیست حلال بحران باشند، اگر چه به عنوان نیروهای تغییر می توانند نقش داشته باشند. از منظر جامعه شناسی این افراد نیستند که بحران ها را به وجود آورده اند، بلکه جامعه و نهادهای موجود در آن به عنوان یک سیستم است که به دلیل ضعف های عملکردی خود موجب بحران می شوند. اگر چه این افراد جامعه هستند که در نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کار می کنند و به قول معروف جامعه حاصل جمع افراد است، اما نبود یک سیستم کارآمد مدیریت نهادی که در صورت بروز مسئله بتواند با بررسی نقاط ضعف و قوت، خود را ترمیم کند منشاء بحران های اجتماعی است. به همین دلیل است که فرهنگ عمومی ما همواره منتظر کسی است که مانند یک قهرمان بیاید و مسائل را حل کند و یا به تعبیر حافظ “مردی از خویش برون آید و کاری بکند”. در طول تاریخ هم کمابیش وضع ما به همین منوال بوده است. بجای تلاش جهت ایجاد یک نظام اجتماعی کارآمد و اصلاح سیستم معیوب دنبال یک ابر انسان بوده ایم که به تنهایی همه چیز را حل کند. با جایگزینی افراد هم معمولاً چالش های جدیدی به وجود آمده است. بنابراین ما چاره ای نداریم جز اینکه به مقوله سیاست گذاری نهادی به صورت تخصصی با مشارکت نخبگان و دانشگاهیان زبده توجه جدی کنیم تا آینده بهتری را رقم بزنیم.

*به عنوان آخرین سوال بر اساس آخرین تحقیقات جهانی جامعه ایران جزو جوامع غمگین و افسرده است. دلایل این امر چیست؟

علیز اده: «گزارش جهانی شادی» را می‌توان جامع‌ترین بررسی انجام شده در زمینه اندازه‌گیری سطح شادمانی در کشورهای مختلف دانست. این گزارش سازمان ملل هر سال وضعیت شاکامی در ۱۵۶ کشور مختلف را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. «گزارش جهانی شادی ۲۰۱۸» نشان می‌دهد ایران از نظر شاخص‌های «شادی» در وضعیت مناسبی قرار نگرفته و رتبه ۱۰۴ را در بین کشورهای مورد بررسی  به خود اختصاص داده است. دلیل عمده این وضعیت آن است که به لحاظ فرهنگی ما مردمی پذیرای غم بوده و معمولاً عوامل اجتماعی نیز مکمل این وضعیت بوده اند. معمولاً اکثر ما از اوایل کودکی در فضایی بزرگ می شویم که پدیده شادی به لحاظ شدت، دامنه زمانی و وسعت همواره در سطح پایین تری از غم قرار گرفته و این غم است که بزرگ داشته می شود. نگاهی به تقویم بیاندازید تا ببینید چند روز از سال بطور رسمی به شادی و چند روز به غم می گذرد. حتی در مورد بزرگان دین هم اینطور است که جشن میلادشان قابل مقایسه با غم شهادت یا وفات شان نیست. همچنین بسیاری از مردم طرفدار فیلم های درام هستند و نه کمدی. ببینید در طول سال در صدا و سیما و سینما چند فیلم کمدی تولید می شود. اصولاً ما دوست داریم یکی بیاید ماه ها با سریالی پر از غم و اندوه و بدبختی سرگرم مان کند. ما در علوم اجتماعی تکنیکی داریم تحت عنوان تحلیل محتوا. از این طریق می توانیم محتوای تولید شده در رسانه ها که بازتابی از وقایع جامعه هستند را تحلیل کرد. تحلیل محتوای وضعیت موجود در رسانه ها به ما می گوید که رسانه های مکتوب و غیرمکتوب نیز بیشتر تمایل به پرداختن به اخبار و رویدادهای ناخوشایند دارند تا خبرهای خوب و حداقل امیدوار کننده. به نظر می رسد اخبار ناگوار حوادث و وقایع تلخ نسبت به رویدادهای مسرت بخش و امیدوار کننده مشتریان بیشتری دارند.

 

مطلب دیگر این است که از منظر علوم اجتماعی این جامعه است که می تواند هم بسترهای شادی و نشاط را فراهم کند و هم موجب اندوه و افسردگی شود. در واقع شادمانی برآیندی است از آنچه در جامعه روی می دهد و واکنشی که مردم در برابر آن دارند. گرچه نوع واکنش افراد به رویدادهای زندگی فردی و اجتماعی شان تا حدودی به مهارت های انطباقی افراد و موضوع تاب آوری بستگی دارد، اما گاهی فشارهای بیرونی چنان نیرومند هستند که بخش قابل توجهی از جامعه توان مقابله نداشته و نتیجه اش می شود بالا رفتن سطح افسردگی در جامعه.