رضا شریعتی، روزنامهنگار پیشکسوت کشتی ایران و دارنده ۴ مدال طلای جهان و المپیک است و اولین دارنده طلایی تاریخ ورزش ایران در بازیهای المپیک. میگویند ببر مازندران است. سریعترین و بیباکترین کشتیگیر زمان خودش بود که حتی کشتیگیرهای خارجی هم او را در یاد دارند. به نام او و عبدالله موحد جام بینالمللی کشتی […]
رضا شریعتی، روزنامهنگار
پیشکسوت کشتی ایران و دارنده ۴ مدال طلای جهان و المپیک است و اولین دارنده طلایی تاریخ ورزش ایران در بازیهای المپیک. میگویند ببر مازندران است. سریعترین و بیباکترین کشتیگیر زمان خودش بود که حتی کشتیگیرهای خارجی هم او را در یاد دارند. به نام او و عبدالله موحد جام بینالمللی کشتی برگزار میکنند و فیلا نامش را در تالار افتخاراتش ثبت کرده است. چند ماه پیش بود که در مراسم تجلیلش در سالن شهرداری قائمشهر فرصتی برای گفتوگویی با او فراهم شد تا از در و دلهایش بشنوم، گفتوگویی که برای اولین بار منتشر میشود. امامعلی اصالتا درزیکلایی است و متولد ۵ خرداد ۱۳۱۰٫
بیپرده سخن میگوید. از شرایط کشتی آن زمان و امروز؛ معتقد است آن زمانها که مثل امروز امکانات نداشتیم. حالا هر شهری را ببینی سالن کشتی دارد و مربیهای کارکشته. از انتخابی المپیک ملبورن میگوید در سال ۱۹۵۶ میلادی (۱۳۳۵) که ۱۷ حریف را شکست داد و نوبت به مهندس توفیق جهانبخت رسید که سالن یکپارچه فریاد شد ببر مازندران. او این لقب را دوست داشت چون ببرها نجیبترین حیوانات جنگل هستند.
میگوید ۹ ساله بود که پدرش فوت کرد. تنها چیزی که از او به یاد دارد، دروغگویی را بزرگترین گناه میدانست. مادرش هم «سیده فاطمه» آشپز سیدالشهداء بود. جز در محفل مذهبی شرکت نمیکرد. آه سردی میکشد و میگوشد: پدر و مادرم انسانهای روستایی و صادقی بودند. همه روستاییها همینطور هستند.
او بچه روستا بود و به مکتبخانه میرفت. در مکتبخانه لوچو را یاد گرفت و ملا ننه بیگ اولین مربیش بود. خواهرش او را دوست داشت و از بابل به قائمشهر آورده بودش. سرباز که بود برای اولین بار دو ماه مانده بود به پایان خدمتش برای تیپ گرگان بازی کرد. وزنش به وزن هفتم نمیخورد، ناچارا در جیبش سنگ گذاشتند. از همان اول هدفش این بود که روی سکو برود و بگوید بچه روستا نام ایران را زنده کرد. روزهای «ملبورن» را به خاطر میآورد که با کبد خشک و ۴۰ درجه تب بعد از شکست پسبدیوف قهرمان اول المپیک دور قبلش که اهل سوئد بود و حریف شورویش، یک استرالیایی را در یک دقیقه و ۳۰ ثانیه ضریه فنی کرد و راهی بیمارستان شد. گل از گلش میشکفد، انگار به گذشته برگشته است. از فیلمهای ببرمازندران، آدم و حوا، رام کردن مرد وحشی و جهنم سفید میگوید که در آن بازی کرده است. یک دوره با درخواست مردم بارفروش _بابل _ در سال ۴۲ تا ۴۶ نماینده مجلس سنا شد. هرچند خودش دوست نداشت و معتقد بود اهل سیاست نیست اما روی حرف مردم حرف نزد. وقتی نماینده شد تمام سعیش را برای خدمت به مردم گذاشت. اما دوره بعدش که مصادف با زمان هویدا شد در انتخابات ۴۶ رای نیاورد و او ماند و ۱۲۰ هزار تومان بدهی. به گفته خودش به حبیب اله بلور مربی تیم ملی پناه برد، او گفت بازیگر شود تا بدهیهایش را بدهد. امامعلی هم به ناچار بازیگر شد. از انتخاب نام فیلم شجاعان هرگز نمیمیرند میگوید که بنا به پیشنهاد او به ببر مازندران تغییر نام داد تا بیشتر بفروشد، همینطور هم شد. با بازی در این فیلم چک ۱۵۰ هزار تومانی گرفت که ۱۲۰ تومان بدهیش را داد و ۱۵ هزار تومانش را داد به استاد بلور که با او در فیلم بازی کرد و ۱۵ هزار تومان را خودش برداشت. خانه باغش در اطراف جاده نظامی قائمشهر و در نزدیکی دانشگاه آزاد است. آنجا در کنار درختان و گلهایش عشق بازی میکند. میگوید خانه زندگیش را از طریق بازی در این فیلمها خریده است و کارمند کارخانجات وزارت صنایع و معادن هم بوده و از نمایندگی مجلس و بازنشستگیاش، حقوق دریافت میکند. او سیاست را خانه دروغ میداند و معتقد است بسیاری مردم را فریب میدهند. از وعدههای انتخاباتی خسته است، درست مثل بسیاری از مردم. میپرسم کی نامتان در تاریخ افتخارات فیلا رفت؟ میگوید سال ۲۰۰۷، اما دلش میخواهد از المپیک ۱۹۵۶ بگوید که اولین مدال طلای المپیک را گرفته است. نبردها را به خاطرش میآورد و میگوید آن دوره خیلی شیرین بود، برخلاف دوره بعد که در «المپیک رُم» در اثر ضرباتی که به پایم وارد شد حذف شدم؛ اما در مسابقات جهانی جبران کردم. او مهمترین حرفهایش را «توفیق جهانبخت» و «آندر بگ»، «پسبدیوف» و «بالا بازده» میداند. ببر مازندران دلش از اینکه حریفانش دیگر نیستند گرفته است، آهی میکشد و میگوید تنها شدم، آنها رفتند و من ماندم. میپرسم اگر کشتیگیر نمیشدید به سراغ چه رشتهای میرفتید؛ حتی یک درصد هم احتمال نداشت کشتیگیر نشوم. کشتی زندگی من است. اینها را با بغضی که درون صدایش است میگوید. حرفهایمان به تختی میرسد میگوید نمیتوانم باور کنم او خودش را کشته است. رابطهام با او خوب بود و مثل برادر دوستش داشتم. او آدمی نبود که خودش را بکشد. از جوانان امروز میپرسم، نگران آنهاست میگوید اعتیاد بلای جان بسیاری شده است و جوانان اغلب بیکار و سرگردان هستند. از طرفی گرانی باعث میشود مردهای خانه خجالت بکشند و وضعیت اقتصادیشان خوب نباشد. دوست دارم کاری کنم که دیگران ناراحت نباشند. از ملزومات ورود به دنیای کشتی میپرسم که میگوید لازم است تا قبل از این که وارد کشتی شوند، در درجه اول جسمشان را قوی کنند. علم را از دست ندهند، پهلوان باسواد باشند. نا امید نباشند. نا امیدی برابر با مرگ است. نا امید به مرگ نزدیکتر است، الان کم و بیش در همه جای دنیا این طوری هست. به نظرم فقط باید فعالیت کنیم؛ کار، فقط کار کنیم. فوق لیسانس اقتصاد؛ بیکار است چون بی عرضه است. من این جا دو تا کارگر کشاورز نمی توانم گیر بیاورم! چرا؟ چون جوان ترها کار نمیکنند. الآن اگر بخواهید جایی در آمریکا و اروپا استخدام شوید، از شما می پرسند که تجربه دارید؟ برای مبارزه با نا امیدی باید دست به کار شد؛ چند تا کتاب خواندن نباید مانع از کار کردن زیر دست باغبان و… بشود.
از دوران آنها و جوانی خودش میپرسم، میگوید: « ناامیدی کم به من دست می داد؛ در زمان شکست هم به یاد مبارزات مردان بزرگ میافتادم، الگوی من در زندگی شاه مردان حضرت علی، مازیار مازندرانی و پوریای ولی بودند» آنها پهلوانان واقعی هستند. زندگی به من یاد داد که اگر صبور باشم میتوانم مشکلات را پشت سر بگذارم و من اینها را مدیون توکل و اعتقادم هستم، آن زمان نماز میخواندم مسخرهام میکردند اما من مزد اعتقادم را گرفتم. از طرفی آدم باید شرف داشته باشد و دردهای جامعهاش را بشناسد. تحقیق کند خدا را بشناسد. با قرآن انس بگیرد و به موفقیت لبخند بزند. از مربیانش میگوید که در تیم ملی«حبیب اله بلور» و «عبداله مجتبوی بودند و به آنها بدهکار است و«عباس زندی»، «غلامرضا تختی»، «ناصر گیوه چی»، «خجسته پور»، «نبی اله سروری» و «حسین نوری» از بچههای تیم کشتی آزاد و همتیمیهایش بودند. در پایان از مازندران میپرسم میگوید مازندران ما همه چیز دارد،آب و هوای عالی، دریا، جنگل، دشت و دمن. چرا نباید در دنیا نمونه باشد؟ دلم می خواهد هنگامی دست به انتخاب تصویری از مازندران بزنم که با دنیا فرق داشته باشد، در دنیا اول باشد. اما الان خیلیها در استان به فکر خودشان هستند. دلم نمیخواهد گفتوگو را تمام کنم اما ناچارم، چه میتوان کرد.