«آنها (آفریقایی‌تباران برزیل) هیچ کاری نمی‌کنند. من حتی فکر می‌کنم که آنها برای وضع حمل هم خوب نیستند»؛ «کشورهای آفریقایی مثل چاه مستراحند»؛ «آنها (پناه‌جویان مسلمان) مثل سگ عرق می‌کنند»؛ این جمله‌ها نه زنگ‌ خطر فاشیسم، بلکه نمودهایی از خود فاشیسمِ جدیدند؛ جمله‌هایی که شاید ده سال پیش کسی باورش نمی‌شد امروز به‌راحتی بر زبان […]

«آنها (آفریقایی‌تباران برزیل) هیچ کاری نمی‌کنند. من حتی فکر می‌کنم که آنها برای وضع حمل هم خوب نیستند»؛ «کشورهای آفریقایی مثل چاه مستراحند»؛ «آنها (پناه‌جویان مسلمان) مثل سگ عرق می‌کنند»؛ این جمله‌ها نه زنگ‌ خطر فاشیسم، بلکه نمودهایی از خود فاشیسمِ جدیدند؛ جمله‌هایی که شاید ده سال پیش کسی باورش نمی‌شد امروز به‌راحتی بر زبان رئیس‌جمهورهای تازه به صندلی‌رسیده‌ای مثل ترامپ یا رئیس‌جمهور تازه به‌قدرت‌رسیده برزیل در جای‌جای کره‌زمین جاری شوند.
غده‌های بدخیم فاشیسم به سرعت دارند در سراسر پیکر جهان منتشر و تکثیر می‌شوند. سال ۲۰۱۶ بود که انتخابات اتریش، زنگ خطر روی کار آمدن نخستین دولت راست افراطی پس از جنگ‌ جهانی دوم را به صدا درآورد. نامزد راست‌های افراطی تنها کمتر از چهار درصد با پیروزی فاصله داشت. این روزها شاهد دنیایی هستیم که کشورهایی همچون ایتالیا به کشتی پناه‌جویان آفریقایی اجازه پهلو گرفتن نمی‌دهد و آن‌ها سرگردان در دریای مدیترانه جان می‌بازند؛ دنیایی که مرزهای کشورهای آن در حال پررنگ‌تر شدن و حتی تبدیل شدن به دیوارها هستند. پس از آن در همین دو سال گذشته، راست‌های افراطی در کشورهایی همچون آمریکا، برزیل و ایتالیا قدرت را به دست گرفته‌اند و در کشورهای دیگری مانند فرانسه، آلمان، سوئد، هلند و انگلستان، در حال قدرت گرفتنند. این روزها شاهد دنیایی هستیم که کشورهایی همچون ایتالیا به کشتی پناه‌جویان آفریقایی اجازه پهلو گرفتن نمی‌دهد و آنها سرگردان در دریای مدیترانه جان می‌بازند؛ دنیایی که مرزهای کشورهای آن در حال پررنگ‌تر شدن و حتی تبدیل‌شدن به دیوارها هستند.  وضعیت دنیای امروز به گونه‌ای است که حتی «فوکویاما»، نظریه‌پرداز اقتصاد سیاسی که فرو ریختن دیوار برلین و فروپاشی شوروی را «پایان تاریخ» و سرمایه‌داری لیبرال را نوع نهایی نظم حاکم بر جهان دانسته بود، امروز به تردید افتاده است؛ هر چند که او مشکل را هنوز نه در نابرابری و فقر، بلکه در بحران هویتی‌ای می‌بیند که لیبرال دموکراسی به ارمغان آورده است.
بسیاری این وضعیت را با وضعیت جهانِ پیش از جنگ‌های جهانی و ظهور هیتلر و موسولینی مقایسه می‌کنند. با وجود آنکه این مقایسه‌ها بیشتر به روساخت‌ها و همانندی‌های ظاهری می‌پردازند اما یک همانندی ساختاری میان امروز و دنیای صد سال پیش وجود دارد. دنیای ۱۹۱۴، برای نزدیک به نیم قرن بود که دوره‌ای از رونق اقتصادی و تجارت آزاد جهانی را تجربه می‌کرد اما بخش گسترده‌ای از مردم از این رونق، بی‌بهره مانده بودند و محصول این دوره‌های رونق اقتصادی در دستان عده‌ای اندک گردآمده بود. در آن‌ سال‌ها، نابرابری در اوج خود بود و مردم که از رکودهای چرخه‌وار و پیاپی در رنج بودند، به دنبال مقصر می‌گشتند. آنها حس می‌کردند که مشکلی در نظم موجود هست که باید برطرف شود. هیتلر و موسولینی از دل چنین شرایطی سربرآوردند و تقصیرها را به گردن «دیگری» انداختند؛ «دیگری»هایی که خود بخشی از نظم موجود بودند: کشورهای دیگر، پیروان دین‌های دیگر، مردمی از نژادهای دیگر. آنها مشکل نظم موجود را نه سرمایه‌داری، بلکه «دیگری»ها می‌دانستند.
سهم ۱ درصد ثروتمند کشورهای آمریکا، بریتانیا و آلمان از درآمد این کشورها از سال ۱۸۷۰ تا ۲۰۱۰  امروز هم، همچون آن دوران، برخلاف ادعاهای بانک جهانی، فقر در حال افزایش است. با در نظر گرفتن  قدرت خرید ۷.۴ دلار به عنوان خط فقر، امروز نزدیک به ۴.۱ میلیارد نفر، فقیر به حساب می‌آیند؛ کسانی که نه تنها از دوران پرشکوه انقلاب‌های تکنولوژیک، از اختراع‌های عجیب و غریب، ماشین‌ها و هواپیماها و گوشی‌های همراه نسل جدید بهره‌ای نبرده‌اند، بلکه در رفع نیازهای پایه‌ای خود هم دچار مشکلند. امروز در چنین شرایطی، کسانی از درون نظم موجود سر برآورده‌اند که خود را یک شورشی به مردم معرفی می‌کنند؛ یک شورش‌گر علیه نظم موجود، علیه رسانه‌ها و «خواص فاسد». آنها همچون پیشینیانشان، تقصیرها را نه بر دوش نظام سرمایه‌داری که این نابرابری‌ها، جنگ‌ها و رکودهای چرخه‌ای را پدید می‌آورد، بلکه بر دوش «دیگری» می‌اندازند. این «دیگری» امروز لباس پناه‌جوها،  مکزیکی‌ها، مسلمانان و آفریقایی‌ها را بر تن کرده است. فاشیسمِ جنگ جهانی دوم، از دل رکودِ پس از جنگ جهانی اول سربرآورد و فاشیسم نوین از دل بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸؛ بحرانی که از درون آمریکا زاده شد اما دامن کشورهای بسیاری را گرفت. این بحران، آغازی بود بر پایان دوره‌ای طولانی از جهانی‌سازی؛ دوره‌ای که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد و از سال ۱۹۷۰ بدین سو، شدت گرفت.
نباید چنین پنداشت که ما دقیقا در شرایط دوران پیش از فاشیسم هیتلر و موسولینی هستیم و جنگی جهانی انتظار ما را می‌کشد؛ هر چند شاید چنین جنگی هم رخ بدهد اما بی‌تردید فاشیسم نوین، در هیأتی متفاوت، در دورانی متفاوت با فاشیسم قرن ۲۰، ظاهر شده است و احتمالا مسیری متفاوت را هم خواهد پیمود.