نوید صراف آی اسپورت: در پس دنیای رویایی ساخته شده در شکوه و بزرگی «کریستیانو رونالدو» و «لیونل مسی» و نتیجه‌گیری‌هایی حاصل از آن همچون اهمیت بیش از اندازه بازیکن گلزن در فوتبال مدرن، حالا این «لوکا مودریچ» ستاره بازی‌ساز تیم ملی کرواسی و باشگاه «رئال مادرید» است که بر بام جهان تکیه زده! ستاره‌ای […]

نوید صراف
آی اسپورت: در پس دنیای رویایی ساخته شده در شکوه و بزرگی «کریستیانو رونالدو» و «لیونل مسی» و نتیجه‌گیری‌هایی حاصل از آن همچون اهمیت بیش از اندازه بازیکن گلزن در فوتبال مدرن، حالا این «لوکا مودریچ» ستاره بازی‌ساز تیم ملی کرواسی و باشگاه «رئال مادرید» است که بر بام جهان تکیه زده! ستاره‌ای که به اندازه مجموع دو دست هم در یک فصل گل نزده اما تمام عنوان‌ها را یکی پس از دیگری از آنِ خود کرده و کلکسیون افتخارات‌اش پر است از جام‌های مختلف.
لحظه‌ای به سختی کار فکر کنید؛ در دنیایی که تمام جهان محو گلزنی‌های مداوم دو فرا زمینی‌ هستند، چگونه می‌توان نگاه‌ها را از روی دروازه‌ها به میانه میدان چرخاند؟ چگونه می‌توان کاری کرد که بینندگان به لحظات پیش از گل بیشتر دقت کنند؟ حقیقت امر این‌ست یک مهاجم با گلزنی در چند بازی به راحتی می‌تواند توجهات را به خود معطوف کند و به تیتر یک رسانه‌ها تبدیل شود اما یک هافبک برای رسیدن به چنین موفقیتی باید سال‌های سال زحمت بکشد و عرق بریزد، سال‌ها گل بسازد و صبر کند، صبر کند تا دیده شود، صبر کند تا دیگر متوجه شوند که در لحظاتی که همه چیز غیر ممکن به نظر می‌رسد می‌توان روی آنها و نبوغشان حساب باز کرد، صبر کند تا دیگران سرانجام نیم‌نگاهی به میانه میدان نیز داشته باشند تا بفهمند چه جادویی در حال شکل‌گیری است، صبر کند تا محبوب شود و در نهایت مورد تقدیر قرار بگیرد. به بیانی ساده‌تر یک هافبک برای اثبات بهتر بودن تصمیمی که پس از دریافت توپ اتخاذ می‌کند، به دفعات و زمان زیادی نیاز دارد تا دیگران را به این حقیقت برساند که ستاره‌ای غیرقابل چشم‌پوشی است.
حالا دیگر مودریچ بعد از تقریباً ۱۵ سال صبر و تلاش مداوم، تاج پادشاهی را بر سر گذاشته و اکنون بالاتر از مسی و رونالدو و هر ستاره دیگری، توجهات را به طور کامل به خود جلب کرده و تحسین همگان را برانگیخته. اکنون دیگر همه دوست دارند یک «مودریچ» باشند، حتی در زندگی شخصی‌شان، دوست دارند کسی باشند که سایرین خیال‌شان بابت سپاردن کارها به آنها راحت باشد، همانند ستاره‌ای که در جام‌جهانی کارها به او سپرده شد و او یک تنه تیم‌اش را به فینال روسیه ۲۰۱۸ رساند. لوکا توانایی دریبلینگ بالایی دارد و تقریباً هر زمان نیاز بوده حریف مستقیم خود را از پیش رو برداشته، سانتر کرده، پاس پشت مدافعین داده و حتی اقدام به شوت‌زنی کرده و پنالتی‌های حساس را به تور دروازه رقیب چسبانده.
حالا یک بار دیگر به روزهای جام‌جهانی برگردید و گل زیبای او مقابل آرژانتین را مرور کنید؛ مودریچ به خوبی می‌دانست قرار است از کجا به قلب آرژانتین شلیک کند و تپیدنش را متوقف سازد. همینگونه نیز شد، بعد از گل دوم، لنز تمام دوربین‌ها به سمت لیونل مسی چرخید و چیزی که به تصویر کشیده شد نه ناراحتی عظیم لئو بلکه غم بزرگ یک ملت از مرگ احتمالی یک رویا بود و قاتل کسی نبود جز شماره ۱۰ کروات‌ها. گوینده تلویزیونی آرژانتین حاضر در ورزشگاه، لحظه گل مودریچ را اینگونه گزارش کرد: «این یک شلیک مرگ‌بار نه به سمت دروازه کابایرو بلکه به قلب ما بود. این تنها تور دروازه نیست که می‌لرزد، این قلب میلیون‌ها آرژانتینی‌ست که لرزه درآمده، این قلب دیگو مارادوناست که در ورزشگاه به شماره افتاده و نفس کشیدن را برای ال‌دیگو سخت کرده. مودریچ قلب آرژانتین را نشانه رفت و به هدف زد. او همانند جادوگر شهر اُز، رویای ما را مورد حمله قرار داد.»
شاید سال گذشته کمتر کسی فکرش را می‌کرد که سلطه دو فرازمینی بر فوتبال جهان توسط یک کروات ریزجثه با صورتی نه چندان جذاب، شکسته شود اما جام‌جهانی ۲۰۱۸ روسیه برای مودریچ همانند نردبانی بود به آسمان. زمانی که داور آرژانتینی سوت پایان بازی فینال جام‌جهانی را به صدا آورد، مردم کرواسی به خاطر کسب عنوان نایب‌قهرمانی جهان به یکدیگر تبریک می‌گفتند اما مودریچ در میانه میدان اشک می‌ریخت، اشکی که نشان از پَرپَر شدن رویای بزرگش یعنی قهرمانی جهان داشت. مگر می‌توان از ستاره‌ای چنین بزرگ انتظار دیگری داشت؟ مگر می‌شود از یک اسطوره انتظار داشت که به چیزی جز کسب قهرمانی و افتخار قانع باشد؟ به همین دلیل نیز بود که او گفت: «حاضرم جام‌هایی که با مادرید برده‌ام را با یک جام با کرواسی عوض کنم!»
تنها لحظه‌ای به این امر بیاندیشید که ترکیبی از برترین خصوصیات در یک بازیکن جمع شده باشد: تکنیک بالا، قدرت پاس‌دهی بی‌نظیر، توانایی بازی‌سازی در بالاترین سطح، انرژی زیاد و خستگی‌ناپذیر و وقف کردن خود برای اهداف تیم. تمام این خصوصیات در لوکا مودریچ گرد هم آماده تا از او ستاره‌ای بسیار تاثیرگذار در ترکیب تیم ملی کرواسی و کهکشانی‌های مادرید بسازد. این خصوصیات باعث شده که او به خوبی نبض هجومی تیم‌اش را در دست بگیرد و آنرا هدایت کند. به این ویژگی‌ها قابلیت‌های خوب دفاعی‌اش را نیز اضافه کنید تا بیشتر به منحصربه‌فرد بودن این بازیکن و چرایی ارزشمند بودنش پی ببرید. فراموش نکنید که او با وجود ظاهری ضعیف، قدرتی بالا دارد و برای اثبات این ادعا کافی‌ست به یاد بیاورید که او بیشتر از هر ستاره دیگری در رقابت‌های جام‌جهانی ۲۰۱۸ روسیه، دویده و بیشتر از هر ستاره دیگری پاس‌های صحیح برای هم‌تیمی‌هایش ارسال کرده.
اما مسیر لوکا برای رسیدن به قله شاید با تمام فاتحان گذشته توپ طلا تفاوتی بسیار آشکار داشت، مسیری که از یک زندگی بسیار سخت، جنگ و مهاجرت می‌گذشت. پدرش یک ارتشی بود اما با شروع جنگ خانواده را به کوه نزدیک شهر محل اقامت‌شان منتقل کرد و به چوپانی پرداخت، لوکا نیز در کنار پدرش مسئولیت نگه‌داری از گله را بر عهده داشت. با افزایش دامنه جنگ، زندگی‌شان تیره‌تر از گذشته شد و آنها چاره‌ای نداشتند جز مهاجرت. خانواده‌اش جزو مهاجرانی بودند که بارها تحت شکنجه صرب‌ها قرار گرفتند و حتی پدربزرگش نیز زیر این شکنجه‌ها جان خود را از دست داد. با این وجود لوکا پسری بود که همواره زانوبند چوبی می‌پوشید و همیشه مقابل پای خودش توپ داشت. «رسول مجیدی» از روزنامه‌نگاران موفق و خوش‌قلم با اشاره به زندگی سخت مودریچ در کودکی نوشت: «اگر در سال ۱۹۹۱ میلادی بمب‌های ستیزه‌جویان صرب کمی آن‌طرف‌تر یا شاید کمی این‌طرف‌تر می‌خورد، سرنوشت توپ طلای امسال تغییر می‌کرد.»
ماجراجویی مودریچ از زادار، یعنی محل تولدش آغاز شد و در راه رسیدن به مادرید از بوسنی، زپرشیچ، زاگرب و لندن عبور کرد. جالب اینکه چندی پیش مستندی از «پاول بالِنوویچ» پخش شد که در آن پسربچه‌ای یک گله گوسفند را از کمین گرگ‌ها دور می‌کند. این مستند در «یاسنیتسه» از توابع زادار فیلمبرداری شده، مستندی که این پسربچه چوپان یکی از شخصیت‌های اصلی داستان است، پسر بچه‌ای که حالا توپ طلا را فتح کرده و عکسش به تصویر نخست تمام رسانه‌های دنیا تبدیل شده است.
اما مشکلات لوکا تنها به دوران کودکی‌اش محدود نبود و او در هر برهه‌ای از زمان با مشکلات عدیده‌ای دست‌وپنجه نرم کرده، حتی زمانی که اولین قرارداد رسمی خود را امضا می‌کرد به دلیل اندام کوچک و در ظاهر ضعیفش، مدت‌ها زیر ذره‌بین قرار داشت. مشکلات به همین جا ختم نشد، او روزی که برای عقد قرارداد با «هایدوک» راهی شهر اسپلیت شد را نیز به خوبی به یاد دارد: «به هایدوک اسپلیت رفتم تا با این باشگاه قرارداد ببندم اما مدیر وقت تیم زادار از این اقدام من بی‌خبر بود. خیلی زود متوجه تصمیم من شد و اعلام کرد که اجازه ندارم با باشگاه هایدوک قرارداد امضا کنم و من را به زادار برگرداند. در بازگشت به تیم با جو عجیبی مواجه شدم چرا که مدیر تیم معتقد بود در تست هایدوک پذیرفته نشده‌ام و اعلام کرد نه برای هایدوک بازیکن قابل قبولی بوده‌ام نه برای زادار و حتی اجازه تمرین هم به من نداد. چند ماه بدون حضور در یک جلسه تمرین سپری شد و در نهایت بعد از ۳ ماه، مدیر تیم اجازه داد که با سایرین تمرین کنم. این تنبیهی بود که هیچگاه فراموش نمی‌کنم، تنبیهی که باعث شد دیگر هرگز در زندگی تک‌روی نکنم، نه در زندگی و نه در زمین.»
در سال ۲۰۰۰ یعنی زمانی که تنها ۱۵ سال سن داشت، سرانجام زادگاهش را به مقصد زاگرب ترک کرد. دیگر خبری از جنگ نبود و او قصد داشت توانایی‌های خود را در تیم «دیناموزاگرب» به اثبات برساند. ۶ سال بعد (۲۰۰۶) و در ۲۱ سالگی از سوی باشگاه آرسنال و شخص آرسن ونگر به دلیل ضعف بدنی (!) رد شد که البته شاید این تصمیم از سوی ونگر اکنون چندان هم عجیب به نظر نرسد! البته آرسنال تنها تیمی نبود که روی اسم مودریچ خط قرمز کشید، بلکه باشگاه بارسلونا نیز به همین دلیل از عقد قرارداد با او سرباز زد! لحظه‌ای چشمان خود را ببندید و خط هافبکی را با حضور اینیستا، ژاوی و مودریچ تصور کنید! با پا پس کشیدن آرسنال و بارسا، لوکا راهی لندن شد و پیراهن باشگاه «تاتنهام» را بر تن کرد، جایی که توانست توجه فوتبال‌دوستان را تا حدود زیادی به خود جلب کند و درخشش او در لباس سفید تاتنهام پلی شد برای رسیدن او به رئال مادرید و هنرنمایی روی چمن سبز «سانتیاگوبرنابئو». آبی‌واناری‌ها ستاره‌ای بزرگ را تنها با قضاوت از روی ظاهر از دست دادند و حالا بعد از گذشت سال‌ها از آن اشتباه بزرگ، همچنان حسرت می‌خورند و شاهد هنرنمایی‌های این ستاره کروات در تیم رقیب هستند، ستاره‌ای که حتی مچ لیونل مسی بزرگ را هم خوابانده و توپ طلا را در دست گرفته است.
انتخاب مودریچ یک خصوصیت دیگر هم داشت و آن این‌ست که پس از مدت‌ها یک بازیکن که نقش اساسی در موفقیت تیم ملی کشورش در جام‌جهانی و همین طور باشگاه‌اش داشت، جایزه بهترین بازیکن سال را تصاحب کرد. اتفاقی که سال‌هاست رخ نداده و برای پیدا کردن آخرین نمونه‌اش باید به بیش از ۲ دهه قبل برگشت، به سال ۱۹۹۴ و جایزه‌ای که «هریستو استویچکوف»، ستاره باشگاه «بارسلونا» و تیم ملی «بلغارستان» تعلق گرفت. «بهترین شماره ۱۰ دنیا» از دید «آلوارو آربلوآ»؛ اکنون با کسب توپ طلا مسئولیتی سنگین‌تر بر روی شانه‌هایش احساس می‌کند. او با قلبش پا به مستطیل سبز می‌گذارد و با عشق به توپ ضربه می‌زند، نه عشقی کور بلکه عشقی سرشار از تفکر و تحلیل، عشقی حساب شده.