سعید شمس مهدی طالقانی، فرزند مرحوم طالقانی می گوید: اگر آیت الله طالقانی زنده بود، نه سفارت آمریکا گرفته می شد، نه آن دشمنی به وجود می آمد و نه جنگی شروع می شد. او در گفت و گویی تفصیلی با «انتخاب» به بیان مواضع و خاطراتی از مرحوم طالقانی در حوزه های مختلف از […]
سعید شمس
مهدی طالقانی، فرزند مرحوم طالقانی می گوید: اگر آیت الله طالقانی زنده بود، نه سفارت آمریکا گرفته می شد، نه آن دشمنی به وجود می آمد و نه جنگی شروع می شد. او در گفت و گویی تفصیلی با «انتخاب» به بیان مواضع و خاطراتی از مرحوم طالقانی در حوزه های مختلف از جمله حجاب، حضور روحانیون در سیاست، پیشنهاد ریاست جمهوری به او، رابطه اش با دکتر شریعتی و آیت ا… هاشمی، اظهارات موسوی خوئینی ها، نحوه فوت آیت ا… طالقانی و … پرداخته است که بخش هایی از آن را می خوانید.
این روزها مصادف با ایام سالگرد انقلاب است. آیت الله طالقانی از چهره های موثر در پیروزی نهضت بود. لطفا به عنوان مقدمه، شرحی در مورد شخصیت و منش ایشان بدهید.
یک زمانی، رادیو را خیلی از علما تحریم کرده بودند، ایشان، طالقان یا هر جایی که می رفت، رادیو را با خودش می برد. در یکی از سفرها، بعضی از علمای طالقان که به دیدار آقا رفته بودند، به ایشان گفته بودند که رادیو حرام است که در جواب گفته بودند، برای شما حرام است و برای من واجب. یا قبلا حمام های خزانه بود که باعث بیماری های زیادی می شد، از جمله برادر کوچک من که کچلی گرفت. آقا تصمیم گرفت، در روستا حمام دوش درست کند. نمی دانید علما چه کردند که «آب کر نیست» و …اما آقا پای کارش ایستاد و پولش را هم از خود روستایی ها جمع کرد. اینها چیزهایی بود که خیلی از آقایان بر نمی تافتند. در ختم مرحوم دکتر مطهری ایشان گفت، از سال ۲۰ شروع به تفسیر قران کردم که از دو جناح من را کوبیدند. هم چپ ها و کمونیست ها و هم خشکه مقدس هایی که اعتقاد داشتند، قران را نباید تفسیر کرد و اگر یک دزد یا جانی مُرد، بالای سرش جنت مکان بخوانند و به معنی اش هم کاری نداشته باشند که این عینِ حرفی است که آقا به آنها زده بود. بعدها تفسیر کذایی را در مسجد هدایت جلسات منظم تفسیر قرآن راه اندازی کرد که از دل آن جلسه ها آدم هایی مثل چمران و رجایی در آمدند.
به توصیه پدرتان در مورد حجاب خواهرتان اشاره کردید. ایشان جمله معروفی هم در این رابطه دارد.
ایشان اگر زنده بود، صددرصد رفتارها درباره حجاب را کنترل می کرد. بعد از سخنرانی معروف آقا درباره اختیاری بودن حجاب، امام هم گفتند، نظرم همان نظر آقای طالقانی است و تا زمانی که آقای طالقانی در قید حیات بود، حجابِ اجباری هم نبود. بعد از فوت ایشان حجاب اجباری می شود، بعد از فوت ایشان می ریزند درون سفارت آمریکا، بعد از فوت ایشان مسایل دیگری پیش می آید.
قبل از انقلاب ظاهرا گروه ۱۱ نفره ای برای پیگیری امور مبارزه تشکیل شده بود. آقای طالقانی هم جزء آنها بود؟
آقای طالقانی آبانِ ۵۶ از زندان بیرون می آید. حدودا ۲۰ روز بعد خانه ما به دفتر مبارزه تبدیل می شود ما از آنجا را ترک کردیم. در یکی از شب ها، آقا، آقایان هاشمی و خامنه ای را به همراه بازرگان و سحابی به خانه دعوت کرده و تشکیل شورای انقلاب را پیشنهاد می دهد. همچنین به هاشمی گفته بود که نه اینها لولو خرخره هستند و نه شما برای آنها مشکلی ایجاد خواهید کرد. این شورا، به عنوان شورای مخفی انقلاب تشکیل شد.
درباره دکتر شریعتی، آقای طالقانی چه نظری داشتند. به هر حال در حوزه دو نوع نگاه متفاوت نسبت به ایشان وجود داشت.
شریعتی را من خودم خیلی قبولش داشتم و پدرم هم، هم با خودش و هم با پدرش خیلی رفیق بود. پدر دکتر شریعتی تقریبا هر سال به مسجد هدایت می رفت و سخنرانی میکرد.
ما در مسجد هدایت، هیچ وقت منبر نداشتیم و سخنرانان، حتی خود پدر روی یک صندلی می نشستند و سخنرانی می کردند. یعنی ساواکی ها گفته بودند که آقا نباید منبر برود، نباید بنشیند و نباید بایستد و انواع و اقسام دستورها. کلا مسجد هدایت با منبر مشکل داشت. برگردیم به بحث دکتر شریعتی. مشکل دکتر شریعتی از زمان حسینیه ارشاد شروع شد. آقای مطهری بر نمی تافت که از سخنرانی شریعتی استقبال شود، چون استقبال از منبر دکتر خیلی بیشتر از شهید مطهری بود.
یعنی اختلاف شان بر اساس نوع جهان بینی شان نبود؟
اصلا. آقای مطهری یک حرف هایی زد که به دکتر شریعتی نمی چسبید. مثلا اینکه شریعتی ساواکی است و یا شریعتی انقلابیون را در کمیته مشترک لو میداد. این حرف ها در حالی زده می شد که شریعتی دو سال در کمیته ضدخرابکاری حبس بود.
باتوجه به اینکه شهید چمران عضو نهضت آزادی بود، رابطه ایشان با آقای طالقانی چگونه بود؟
بله، ایشان هر وقت به ایران بر می گشت، در مسجد هدایت به دیدار آقا می آمد. اگر در یوتیوب «چمران و طالقانی» را سرچ کنید، در فیلمی شهید چمران اینطور می گوید که در مسجد هدایت بود که جا افتادم و فهمیدم دنیا در دست چه کسی است و راه و رمز مبارزه را یاد گرفتم.
اخیرا بحث هایی در مورد مخالفت امام موسی صدر با نهضت منتهی به انقلاب شده؛ آیت الله طالقانی به امام موسی صدر چه نوع نگاهی داشتند؟
امثال چمران و موسی صدر که تکلیف شان معلوم است. البته آقا با ایشان ارتباط خاصی نداشت، اما می دانم که بسیار دوستش داشت.
از بهمن ۵۷ تا آبان ۵۸ که آیتالله طالقانی فوت میکند، بحثی درباره ریاست جمهوری ایشان پیش آمد؟
یکبار پیشنهاد شد که آقا به طعنه گفته بودند از خوشحالی ۴شبانه روز خوابم نبرد. ایشان میگفت، ما نباید مسوولیت بگیریم. آقا حتی برای رفتن به مجلس خبرگان هم رغبتی نداشت و به توصیه امام در انتخابات شرکت کرد و بالای دو میلیون رای آورد که نسبت به نفر دوم، یک میلیون بیشتر رای داشت.
نگاه آیت ا… به اعدام های خلخالی چطور بود؟
بسیار منفی؛ یکبار در منزل احمدآقا به شدت آقا با خلخالی دعوا کرد و گفت، قرآن این همه رحمن الرحیم دارد، اما فقط قاصم الجبارین را یاد گرفته ای که خلخالی ناراحت شد و بیرون رفت. البته امام هم ناراحت بود، اما عده ای از خلخالی حمایت می کردند.
پروسه کنار گذاشته شدن جبهه ملی و نهضت آزادی هم بعد از فوت آقای طالقانی اتفاق افتاد؟
بله. در واقع تا زمانی که آقا زنده بود، اصلا این بحث را پیش نکشیده بودند. حتی توده ای ها در تلویزیون با شهید بهشتی مناظره می کردند.
شما جایی گفته بودید که اگر مرحوم طالقانی بودند، جنگ شروع نمی شد.
بله. در واقع بعد از قضیهِ گروگانگیری در سفارت آمریکا، آمریکایی ها شروع به انتقام گیری کردند و در همین راستا، به صدام حسین گفتند، با حمایت همه جانبه آنها می تواند ظرف ۴ روز تهران را بگیرد. اگر ایشان زنده بود، نه سفارتی گرفته می شد، نه آن دشمنی به وجود می آمد و نه جنگی شروع می شد.
و دولت موقت هم استعفاء نمی داد.
دقیقا! همه آن اتفاق ها ظرف یک ماه بعد از فوت پدر رخ دادند.
ظاهرا در زمان حیات آیت الله طالقانی، دوسه بار هم به ایشان تسخیر سفارت پیشنهاد شده بود.
گروه هایی آمدند و از آمادگی گرفتن سفارت آمریکا گفتند که آقا به ما گفت، بیاندازیدشان بیرون که ما هم همین کار را کردیم. اما ۲۰ روز بعد از فوت ایشان ریختند و سفارت را گرفتند که جناب آقای موسوی خویینی ها هم در بین شان بود.
از جناب موسوی خوئینی گفتید. رابطه ایشان و آیت ا… طالقانی چگونه بود.
او در قواره ای نبود که با آقا رابطه ای داشته باشد. البته می دانم که آقای خویینی ها نه پرونده خوبی دارد و نه داشت. می گفتند بیشتر آن طرفی است تا این طرفی.
اینطور می گفتند که آنها وابسته به شوروی بودند. ظاهرا پدرشان زمان فتنه آذربایجان دخالت داشت و خودش هم از این قائله خوشش می آمد و شاید به همین دلیل نرفتند سفارت شوروی را بگیرند. اصلا ایشان چکاره بود که وسط حیاط سفارت آمریکا سجاده بیاندازد و نماز بخواند. یکی از آقایان گفته بود که این زمین غصبی است که موسوی خویینی ها در جواب نامه که دست پسر این مرحوم است، بدون اینکه لفظ آیت ا… را به کار ببرد، اینطور نوشته بود به ایشان که خوب است که نامه را بدهم روزنامه ها تا آبرویت برود!
علی الظاهر به آیت ا… طالقانی بعد از انقلاب، پیشنهاد مناصب ارشدی شده بود. صحت دارد؟
آقای طالقانی حتی برای رفتن به مجلس خبرگان هم راضی نبود و بعد از اینکه احمدآقا از سوی امام آمدند، ایشان قبول کرد. آقای احمدجلالی اینطور نقل می کند که امام گفته بودند، مجلس خبرگان بدون شما چیزی نمی شود.
آیا ایشان پیش از فوت نگرانی هایی در مورد برخی روندهای شکل گرفته در کشور داشتند؟
من گمان میکنم، یک عده واقعا میخواستند، به دست و مقام و الاف و علوف برسند و اینها تا زمانی که طالقانی زنده بود، طالقانی را سد راه خودشان میدانستند. بعضی ها مرگ طالقانی را مشکوک میدانند که من هم میگویم، مشکوک است. اگر آقا زنده بود، نمیگذاشت خیلی از اتفاقات بیافتد. مثلاً میگفت، روحانی باید برود در مسجد بنشیند و آدم ترتیب کند. نه اینکه فلان وزارت خانه را در دست بگیرد و نداند زبر دستش چه میگذرد.
گفتید مرگ آیت ا… مشکوک بوده، در این باره لطفا بیشتر توضیح دهید.
ظاهراً قرار بر کالبد شکافی بود. آقای آسیدجوادی گفتند که کالبد شکافی شود، اما گفته شد، صلاح نیست یک مجتهد کالبد شکافی شوند.
چرا مشکوک؟
آقای طالقانی دو تا خانه در تهران داشت که در خیابان های طالقانی امروز و ایران قرار داشتند. جالب، این است که هر دو خط تلفن در یک ساعت قطع شده بود. راننده ای که قرار بود همیشه با آقا باشد، مرخص شده بود. وقتی قلب آقا ناراحت میشود، آقای چهپور در حالی که در اطراف منزل ۵ بیمارستان بود، با پای پیاده تا میدان عشرت آباد میرود تا دکتر عباس شیبانی را بیاورد که ایشان هم در خانه نبودند. آقای چهپور بعد از فوت آقا پستهای مختلفی در نخستوزیری و .. میگیرد. البته من گناه ایشان را نمی شویم.
ظاهراً خیلیها از مرگ آقا خوشحال شدند. دامادمان شنیده بود که در مراسم ختم بعضیها گفته بودند، الحمدا… این هم رفت.