![](https://jomlehonline.ir/wp-content/themes/aban/img/none.png)
مجید عابدینی راد غروب بود که رضا بی خبر از پیش، زنگ آیفون رو به صدا در آورد. خیلی سریع کمی خونه رو جمع و جور کردم خوشحال بودم که روی میز همه چیز برای پذیرایی مهیّاست! وقتی رضا توی مبل مخصوص خودش روبروی من نشست و گفت: عابد فکر کردم یک سر بیام […]
مجید عابدینی راد
غروب بود که رضا بی خبر از پیش، زنگ آیفون رو به صدا در آورد. خیلی سریع کمی خونه رو جمع و جور کردم خوشحال بودم که روی میز همه چیز برای پذیرایی مهیّاست!
وقتی رضا توی مبل مخصوص خودش روبروی من نشست و گفت: عابد فکر کردم یک سر بیام پهلوت چون دیشب اوضاعت رو خیلی خراب دیدم!
رضا شروع به شیرین کردن قهوه اش کرد و ادامه داد: ولی عابد چه جوریه که الان وضعت رو خیلی بهتر از دیشب می بینم؟ یه برقی از خشنودی همیشگی انگاری توی نگاهت دوباره حاکم شده!
خندیدم و گفتم: رضا، ببین، تا یک ساعت پیش اوضاعم اونقدر درهم بود که توی ارسال کارهایی به دوستام دو سه بار اشتباهاتی رو مرتکب شدم! یکی از این اشتباهات ارسال مدرک به کسی بود که از طرفی خیلی هم مایل بودم به او حرفهایی رو بزنم و زمینه اش جور نمی شد! این اشتباه باعث شد که بشینم و مفصل حرف هایی رو که براش داشتم براش بنویسم!
رضا اوّلین جرعه از قهوه اش رو نوشید با خنده گفت: آهان فهمیدم ! می خوای بگی که ماجرای از دست دادن دوستان جوانت موجب این واقعة یکساعت پیش شد! نگاه کن! چه جالب!
گازی به شیرینی هویجی توی بشقابم زدم و با بشاشی تمام گفتم: همینه رضا، درست حدس زدی! اون اشتباه ناخودآگاهانه در مترو یک ساعت پیش موجب شادی الانم شد! دست آخر اوضاع بهم ریختگی سر جریان دیشب با اون جوون ها و کنفی از دست دادنشون اگه در بین نبود، معلومه که به بهم ریختگی و از اونطرف اشتباه در ارسال مدرک نمی رسیدم و موجب دوباره پیوند با دوستی که ازش گفتم نمی شدم!
رضا کمی توی مبل جابه جا کرد و گفت: پس دقیقاً می شه گفت که بخت کار خودش رو درست انجام داده باشه! یعنی می خوای بگی این قضیة مداخله بخت در امور عادی و روند معمول زندگی هامون نقش مهمی در پیشرفت و آینده مون می تونه داشته باشه! البته تشخیصش هم کار آسونی نباید باشه!
باز از قهوه ام نوشیدم و گفتم: این حالت های من شاید برای بعضی ها خیلی غریب به نظر بیاد ولی باور کن مسئله ایست علمی و جزو درس های نظامی و حافظ هست. البته کاربرد اصلی این نگاه توی علم تعبیر خواب هست که روزی مفصل تر از اون برات خواهم گفت. ولی من فکر می کنم بشه توی روابط عادی دنیایی هم بسطشون داد! ببین به فرض تو توی مشکلی موندی و فقط یه سر نخ لازم داری تا به راه حل اون معمّا پی ببری! حرف اینه که شاید اون دختر هنرمند ِ توی مترو یا دوست جامعه شناسش می تونستند توی حرفهاشون برات اون نشون لازم حل معمّا رو به دستت بدن! الان هم می شه گفت که بلکه کلید حل مشکل در دست همین دوستی ست که گفتم براش یکساعت پیش مفصل نوشتم باشه!
رضا وقتی پا شد که به سمت در بره، موقع خداحافظی توی پاگرد راه پله گفتم: ببین همین آزاده چه نقش مهمی در پیشرفت زندگی من از هر جنبه داشته و داره! خدا خیرش بده!می دونی که نصف بیشتر سرنخ باز کردن گره های شعرهای نظامی رو من توی اینجور روابط پیدا می کنم! باید یاد گرفت رضا جون آدم ها رو مثل گنج های بی همتای معانی و دریافت دید! یعنی در میون رابطه ها بعضی هاشون حکم رویداد رو دارند و نباید از دستشون داد! چون این برخوردها حکم قفل و کلید گره بازکن رو دارند!