![](https://jomlehonline.ir/wp-content/themes/aban/img/none.png)
مجید عابدینی راد توی هزار و یک فکر روح نواز بودم که رضا زنگ زد که داره می آد. از پشت تلفن حس کردم که اوضاعش خیلی کوک است. آخه اونم هم مثل خودم از لحن صداش آدم می فهمه که توی چه وضع و روزگاری قرار داره! از طرفی هم خب توی چهره، خیلی […]
مجید عابدینی راد
توی هزار و یک فکر روح نواز بودم که رضا زنگ زد که داره می آد. از پشت تلفن حس کردم که اوضاعش خیلی کوک است. آخه اونم هم مثل خودم از لحن صداش آدم می فهمه که توی چه وضع و روزگاری قرار داره! از طرفی هم خب توی چهره، خیلی کار سختی نیست که کسی بفهمه میزان خوشی و یا ناخوشیم تا چه حدّ و اندازه ای ست!
رضا که رسید و تا وسط سالن پیش اومد نتونستم طاقت بیارم و بهش گفتم: معلومه که خیلی سر حالی! حالا چون اوضاع منم کوک کوکه، بگو ببینم تا چه حدّش مشترکه؟
رضا خودش رو توی مبل ولو کرد و خنده کنان گفت: عابد پیش بینی مون درست از آب در اومد! البته قبول دارم که اساس گره گشایی برای حل معمّا رو خب تو آوردی؟
منم توی مبل خودم نشستم و گفتم پس فهمیدم که تو هم بخاطر همین حدسی که در شناسائی عوامل آتش زدن نفتکش ها زدیم هست که اینقدر خوشحالی! ولی خوشی من، راستش یک دلیل دیگه هم داره!
هنوز لب باز نکرده بودم که رضا پرید وسط حرفم و گفت: خبر گرفتن از آزاده!
درست توی حالتی که انگار قند توی دلم می سابند گفتم: باری کلا! درست فهمیدی. البته حدسش خیلی هم سخت نبود!
رضا صداش رو کمی آهسته کرد و پرسید: ببینم فضولی نباشه، تهرونه؟
گفتم: نه رضا جوون امروز از اردن برام پیام و عکس هایی بی نظیر فرستاد!
رضا اوّل رفت سر جعبة شیرینی هویجی ها و برای هر دومون توی بشقابها ازشون گذاشت و گفت: می خوای چای رو خودم بریزم؟ وقتی دید حرفی ندارم به سمت کتری و قوری رفت و از همون دورگفت: اون مدرک صوتی هم که از برنامة تخریب گریها پیدا کرده اند رو شاید گوش کرده باشی! از قرار اون قایق شبیه مال پاسدارها همه از یکی از بندر های عربستان به سمت اون کشتی ژاپنی رفته…
رضا توی جاش لم داد و با لبخندی که تا بناگوشش اثراتش می رفت ادامه داد: عابد تو حسابش رو بکن که ما دو تا، ۴۸ ساعت قبل از اینکه دنیا متوجه چگونگی آتش گرفتن نفت کش ها توی دریای عمان بشه، راز و معمّای پیچیده این واقعه رو پیدا کردیم! تازه هنوز هم کسی مثل ما نمی دونه عوامل اصلی آتش زدن کشتی ها در درون همون هلیکوپتری بود اند که ازش اون فیلم تار و تاریک رو گرفته!؟
به یکی از کیک یزدی هایی که از شیرینی فروشی لادن به تازگی خریده بودم گازی زدم و گفتم: رضا تازه تو داری به گوشه ای از ابعاد این سعادتمندی که نظامی ازش می گه می رسی! حالا تو حساب کن که علاوه بر این حس و کیف قهرمانی در کشف رموز نهفته در حرف، من با زنی مثل آزاده که توی خیلی از زمینه ها تکه معاشر و سر به سرم و توی بستری هم که جلو می رم، دور و برم پر از جواهر و انسان های ناب هستند!
رضا هم ناخنکی به یکی از شیرینی یزدی ها زد و گفت: من تازه داره همة نقشة راهی رو که نظامی و حافظ در پیش روی بشر برای سعاتمند شدن در همین دنیا ترسیم کرده اند بدستم می آد! آخرش خیلی ساده همه چیز به همون حالت تغییر نگاه به حرف و رفتار و در مجموع دنیا بر می گرده که ازش خیلی گفتی! درست مثل همین گاف اخیر ترامپ، که بجای پنج شنبه گفت دوشنبه! الان من و تو تنها کسانی حداقل در ایران هستیم که می دونیم روز دوشنبه ترامپ تصمیم مهمی رو در ارتباط با ملت ما گرفته! فقط عابد خدا کنه یک عمل تلافی جویانه نظامی در کار نباشه!؟
توی پاگرد پله ها جلوی در موقع رفتن به رضا گفتم: این قضیه خود شیفتگی بی خود نیست که یک مریضی ناجوره! حالا برای نقشة روز دوشنبة ترامپ، دعا کن همه چیز به خیر بگذره!
رضا موقع پائین رفتن توی پیج پله ها گفت: نگران نباش معمای روز دوشنبه هم بالاخره باز می شه!