احسان رعیت {مردم این روزا «فکر» نمی‌کنن، اونا فقط «احساس» می‌کنن. همه‌ش میگن چه حسی داری؟… از من نپرس چه حسی دارم، بپرس که چی فکر می‌کنم؟} اینها، بخشی از دیالوگ‌های فیلم «بانوی آهنین» ساخته «فیلیدا لوید» است که سرگذشت «مارگارت تاچر» اولین نخست‌وزیر زن تاریخ بریتانیا را بازگو می‌کند… و دوباره صحبت از ساخت […]

احسان رعیت

{مردم این روزا «فکر» نمی‌کنن، اونا فقط «احساس» می‌کنن. همه‌ش میگن چه حسی داری؟… از من نپرس چه حسی دارم، بپرس که چی فکر می‌کنم؟} اینها، بخشی از دیالوگ‌های فیلم «بانوی آهنین» ساخته «فیلیدا لوید» است که سرگذشت «مارگارت تاچر» اولین نخست‌وزیر زن تاریخ بریتانیا را بازگو می‌کند… و دوباره صحبت از ساخت سری ششم سریال «پایتخت» است!

ما چقدر به این حرف‌ها شبیه ‌هستیم؟
پخش سری پنجم سریال پایتخت که از صدا و سیما آغاز شد، مانند سال‌های گذشته و سری‌های قبلی سریال، صدای مخالفان و موافقان بسیاری در آمد!
مخالفان سریال با احساس «خشم»، آن را توهینی به فرهنگ مازندران می‌دانستند و می‌دانند. به عقیده آنها، لهجه بازیگران سریال و اتفاقاتی که برای شخصیت‌های اصلی سریال می‌افتد تمسخر و توهین به مردم مازندران است. در طرف دیگر موافقان با احساس «شادی» معتقدند که این سریال طنز، صرفا جهت خنداندن مردم، لهجه مازندرانی را دست‌مایه قرار داده و قصد توهین و یا تمسخر اهالی مازندران را ندارد.
و نقطه مشترک بین هر دوی این نظرات، احساسات است!
اکثریت قریب به اتفاق مخالفان و موافقان، احساسشان را در مورد سریال بیان می‌کنند و نه آنچه که در مورد سریال می‌اندیشند!
آیا اگر از زاویه دید یک غیر مازندرانی به سریال نگاه کنیم باز هم به نظرمان این لهجه، تمسخرآمیز است؟ آیا اتفاقاتی که برای شخصیت‌های اصلی سریال می‌افتد، ارتباطی به مازندرانی بودنشان دارد یا صرفا به این خاطر دچار این بلایا می‌شوند که مثلا از شهری به شهری بزرگ‌تر با فرهنگی متفاوت سفر کرده‌اند؟
اینها سوالاتی است که باید به آنها فکر کرد و پاسخی منصفانه برایشان یافت.

اما مسئله مهم!
سوالی که باید از خودمان بپرسیم این است که ما؛ چه مازندرانی و چه غیرمازندرانی، برای معرفی فرهنگ مازندران چه کرده‌ایم‌؟
تقریبا شبی نیست که در برنامه‌ها و بخش‌های مختلف خبری که از شبکه‌های سیما پخش می‌شوند، گزارشگری از یزد، اصفهان، شیراز، مشهد و… خبر و یا گزارشی در مورد شهر و استان محل اقامتش روی آنتن نبرد و برای من به‌عنوان یک مازندرانی این سوال را پیش نیاورد که؛ پس گزارش‌های صدا و سیمای مازندران کجاست؟!
چرا تنها زمانی باید شاهد نام استان و شهرستان‌های مازندران باشیم که تلویزیون در حال پخش اخبار هواشناسی است؟!
در عرصه فرهنگی، چه اقدامی در راستای شناساندن فرهنگ استان مازندران انجام داده‌ایم که بتواند به مردم سایر نقاط کشور نشان بدهد، «ما آنچه که در سریال پایتخت دیده‌اید نیستیم»؟
آخرین بار کدام جشنواره کشوری، کدام گردهمایی، کدام رویداد فرهنگی، ورزشی، اجتماعی و… موثر را در سطح کشور میزبانی کرده‌ایم؟
این در شرایطی‌ است که مازندران در زمینه‌های مختلف فرهنگی و هنری یکی از وزنه‌های کشور یا در زمینه‌های ورزشی یکی از قطب‌های کشتی جهان و یکی از حادثه‌خیزترین مناطق کشور در زمینه رویدادهای اجتماعی‌ است اما به جرأت می‌توان گفت، در هیچ زمینه‌ای، اتفاقی در این استان نمی‌افتد! آرام و بی‌آزار همچون قایق شکسته‌ای بر کرانه‌های نیلگون خزر در حال عبوریم و تازه اگر کسی بگوید قایقتان سوراخ است، انگشت اشاره‌مان را تا مچ دست در چشمش فرو می‌کنیم!
تنها منتظریم تا در تعطیلات و فصل تابستان، مسافرانی از شهرهای دیگر برای تماشای ساحل بیایند و ما هم چند نفر را با سر و وضعی نامناسب بر ورودی هر پلاژ و هر ساحلی بنشانیم تا پولی از مردم بگیرند بدون اینکه امکانات خاصی به آنها ارائه شود.
در چنین شرایطی پخش سریال پایتخت، حتی اگر گاهی از خط قرمزهای ذهنی ما عبور کند فرصتی است برای اینکه خودی نشان دهیم. برای اینکه بگوییم ما شبیه آن اقوامی نیستیم که با تظاهرات و آژان‌کشی(!) پخش سریال‌هایی را به بهانه توهین به نژاد و قومیت‌شان متوقف کرده‌اند. نشان دهیم که آنقدر به بلوغ رسیده‌ایم که به فرهنگ، لهجه و همه آنچه که داریم افتخار کنیم و در کنار این بلوغ فرهنگی، انگشت اتهام به هر سو بردن و در چشم این و آن فرو کردن را هم بس کنیم و اگر از اوضاع‌مان راضی نیستیم، تغییر را از خودمان شروع کنیم.
پ.ن: {سابقا همه رو مقصر می‌دونستم. سفیدپوستا، جامعه، حتی خدا رو مقصر می‌دونستم. به هیچ جوابی نرسیدم چون سوال اشتباهی پرسیده بودم… . و سوال درست اینه که، تا حالا کاری واسه بهتر شدن زندگیت انجام دادی؟}
«تاریخ مجهول آمریکا» ساخته «تونی کای»