سهراب شهیدثالث (۷ تیر ۱۳۲۳ تهران – ۱۰ تیر ۱۳۷۷ شیکاگو، ایلینوی) کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما بود. این کارگردان مطرح ایرانی به عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شناخته میشود. او برای مدتی کوتاه از اعضای کانون سینماگران پیشرو بود. برخی فیلمهای او با نامهای یک اتفاق ساده (۱۳۵۲)، طبیعت بیجان […]
سهراب شهیدثالث (۷ تیر ۱۳۲۳ تهران – ۱۰ تیر ۱۳۷۷ شیکاگو، ایلینوی) کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما بود. این کارگردان مطرح ایرانی به عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شناخته میشود. او برای مدتی کوتاه از اعضای کانون سینماگران پیشرو بود. برخی فیلمهای او با نامهای یک اتفاق ساده (۱۳۵۲)، طبیعت بیجان (۱۳۵۳) و در غربت (۱۳۵۴) برنده جایزههای بینالمللی شدهاند.
«فیلم سازی برایم بهترین چیز بوده است. فیلم برایم پدر، مادر، زن، بچه و عشق است.» این گفته ی سهراب شهید ثالث، کارگردان صاحب سبک ایرانی ست که ۲۱ سال پیش در چنین روزی، در ۵۵ سالگی، در آمریکا درگذشت. سهراب شهید ثالث که سینمایش به «سینمای زندگی» شهرت یافته است پس از گذراندن دوره ی فیلمسازی در فرانسه در آغاز دهه ی پنجاه شمسی وارد ایران شد و در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان به ساختن فیلمهای کوتاه پرداخت.
«سپید و سیاه» یکی از فیلم های کوتاه شهید ثالث است که جوایز ويژه ی دو جشنواره در لس آنجلس و سانفرانسیسکو را بدست آورد. «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بیجان» از فیلم های اولیه ی شهید ثالث است که در ایران ساخته شده اند.
او پس از ساختن فیلم های «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بیجان» در ردیف فیلمسازان روشنفکر و جدی سینمای ایران قرار گرفت. تفاوت شهید ثالث با دیگر فیلمسازان روشنفکر سینمای آنزمان ایران را می توان در سبک مشخص و شخصی او جستجو کرد.
خمیازه شازده کوچولو
صادق صبور
یکی دو روز پیش سالروز تولد نویسنده بزرگ فرانسوی و خالق یکی از ماندگارترین کتاب های جهان، یعنی شازده کوچولو، بود و همین باعث شد تا دوباره نگاهی به آن بیندازم، کتاب را که ورق می زدم بدون قصد قبلی چشمم به صفحه ۴۸ افتاد:
«پادشاه وقتی شازده کوچولو را دید داد زد: آهان! این هم رعیت! و شازده کوچولو در دل گفت: از کجا مرا می شناسد؟ او که هیچ وقت مرا ندیده است. او نمی دانست که مفهوم دنیا برای شاهان خیلی ساده است: مردم همه رعیت هستند. پادشاه مغرور به اوگفت: نزدیکتر بیا تا تو را ببینم. شازده کوچولو با نگاه به جست و جوی جایی برآمد تا بنشیند ولی قبای پادشاه همه جای سیاره را گرفته بود، ناچار سرپا ماند و چون خسته بود خمیازه کشید.
پادشاه به او گفت: خمیازه کشیدن در حضور پادشاه بر خلاف ادب است. من تو را از این کار منع می کنم. شازده کوچولو خجلت زده جواب داد: من نمی توانم جلوی خمیازه ام را بگیرم، من راه درازی طی کرده ام و هیچ نخوابیده ام.
پادشاه گفت: پس به تو فرمان می دهم خمیاز بکشی. سال هاست که ندیده ام کسی خمیازه می کشد. خمیازه برای من تازگی دارد. زود باش خمیازه بکش، فرمان است!
شازده کوچولو که رنگش سرخ می شد، گفت: وا… زهره ام آب شد! دیگر خمیازه ام نمی آید. پادشاه گفت: ها .. ها! پس به تو فرمان می دهم که گاه خمیازه بکشی و گاه … »
٭ ٭ ٭
شازده کوچولو شاهکار آنتوان دوسنت اگزوپری که تقریبا به تمام زبان های دنیا ترجمه شده، در ایران هم چندین برگردان از آن وجود دارد که در این میان کار مترجم برجسته کشورمان، استاد فقید محمد قاضی واقعا یک سر و گردن از بقیه بالاتر است.
متن مختصر بالا با ادای دین به نویسنده و مترجم، از چاپ چهل و دوم کتاب سال ۹۱ و با اجازه غیابی از ناشر محترم یعنی شرکت سهامی کتاب های جیبی وابسته به توسعه انتشارات امیرکبیر برداشته شده است.