اردلان عطار پور یکی از جالب ترین دانشمندان دنیا نیتون انگلیسی بود که کشفیات خوشمزه ای دارد، از جمله اینکه با افتادن سیبی از درخت متوجه جاذبه زمین شد، چرا که مردم آن زمان فکر می کردند اگر چیزی را به هوا پرت کنند دیگر بر نمی گردد. فی المثل ایرانی ها عادت داشتند که […]
اردلان عطار پور
یکی از جالب ترین دانشمندان دنیا نیتون انگلیسی بود که کشفیات خوشمزه ای دارد، از جمله اینکه با افتادن سیبی از درخت متوجه جاذبه زمین شد، چرا که مردم آن زمان فکر می کردند اگر چیزی را به هوا پرت کنند دیگر بر نمی گردد. فی المثل ایرانی ها عادت داشتند که بچه های شان را برای تفریح بالا بیندازند، بی آنکه منتظر بمانند تا بچه شان را بگیرند، یا وقتی فوتبال بازی می کردند و یکی از بازیکنان شوت می زد و توپ به هوا می رفت بازی تمام می شد چرا فکر نمی کردند توپ برگردد.
نیوتن هم چون در چنین محیطی بزرگ شده بود همین باورها را داشت تا اینکه یک اتفاق ساده پرده از جلوی چشمانش به کناری زد. نیوتن از ترس بیماری فراگیری به باغی در خارج شهر پناه برد.از بیکاری حوصل اش سر رفته بود که به زیر درخت سیبی رفت. همان جا نشسته بود که ناگهان چبزی محکم به وسط جمجمه اش خورد. نیو تن فورا از جا پرید، شاهد قل خوردن سیب بود. به دور و بر و پشت درخت نگاه کرد، اما کسی نبود، فریاد زد: کی هستی، خودت را نشان بده.
اما کسی در باغ نبود. نیوتن به بالای سرش نگاه کرد. بالای درخت هم کسی نبود، ولی متوجه شد شاخه ای از درخت تکان می خورد، شاخه ای که درست بالای سرش بود. با تعجب از خود پرسید: آیا ممکن است سیب از این شاخه جدا شده باشد.
نیوتن باورش نمی شد. همان طور گیج و حیران دوباره زیر درخت نشست و از خود یک سوال اساسی کرد که تا آن روز کسی از خود نپرسیده بود: چرا اساسا سیب نباید پایین بیاید.
سوالی که شاید امروزه خنده دار باشد، نطفه یک کشف بزرگ را در خود داشت و بدین ترتیب که جاذبه زمین کشف شد و همه فهمیدند که هر چه بالا بیندازند دوباره بر می گردد. یک قل دوقل رایج شد، بازی فوتبال را نود دقیقه اعلام کردند و دیگر با یک شوت ناگهانی بازی خاتمه پیدا نمی کرد، قمار بازها با خیال راحت شیر یا خط رفتند، حتی نوع سیبی را که به جمجمه نیوتن خورده بود به ” سیب نیوتنی” معروف شد و میوه فروش ها داد می زدند: سیب نیوتنی! بخرید بخورید تا تو ملاجتان نخورده.
با این همه نیوتن مخالفان پروپا قرصی هم داشت. یکی از آنها که چشم چران بود گفت: جاذبه را خوشگل ها دارند. این بابا قاطی کرده.
یکی دیگر از مخالفان نیوتن گفت: همه این ها از بیکاری است، اگر نیوتن بیکار نبود زیر درخت سیب تلپ نمی شد.
یکی دیگر مثل سیاستمدارها ضمن تایید نظر بالا گفت: من با این نظر مخالفم. اگر گرسنه بود، آن زیر نمی نشست، خودش از درخت بالا می رفت، چنان که هیچ یک از کشور های فقیر نیوتن ندارند.
یکی دیگر در ادامه گفت: همه این حرف ها از شکم سیری است، اصلا اگر گرسنه هم بود وقتی هم سیب روی سرش افتاد فوری می خوردش.
دیگری گفت: راستی اگر نیوتن خودش از درخت بالا می رفت و سیب را می چید و می خورد حالا ما دیگر جاذبه نداشتیم و نیوتن نمی توانست از درخت پایین بیاید .
یکی دیگر گفت: سیب بزرگی بود. جای تاسف است چنان سیبی به سر کسی بخورد….مغز آن بیچاه را تکان داد.
یکی دیگر که خیرخواه تر بود گفت: کاش حداقل یک سیب قندی به سرش می خورد.
اما طرفداران نیوتن هم بیکار ننشستند، یکی از قاطع ترین آنها در حمایت از نیوتن گفت: نه فقط مخ نیوتن تکان نخورده، بلکه وی یکی از با هوش ترین آدم های این قرن است، وگرنه آدم هایی هستند که اگر یک کامیون سیب هم به ملاج شان بخورد چیزی کشف نمی کنند.
بر گرفته از کتاب، مو لای درز فلسفه-چاپ اول-نشر علم- ۱۳۹۱.
کوتاه درباره نویسنده
اردلان عطار پور سال های زیادی در مطبوعات کشور قلم زد و کتاب های هم با … های گوناگون تالیف کرد. او با روزنامهها، مجلات و نشریاتی چون همشهری، کتاب ماه، گلستان قرآن، چیستا، اکنون، حوادث، دنیای اقتصاد همکاری داشت و چندین سال سردبیر روزنامه جهان صنعت بود. از کتاب های او می توان به توهم توطئه، هفتخط ز جام حافظ، پیامبر کفرگو، مو لای درز فلسفه، درخت عقیم، اقتدا به کفر، مثل همیشه نیست؛ و همکاری مشترک در تصحیح نسخهای از شاهنامه و… اشاره کرد.
آخرین کتابش «مدرنیته یعنی خوردن از میوه ممنوعه» نام دارد که یک روز قبل از مرگش، آن را تمام کرده و به ناشر سپرده بود که هنوز خبری از انتشارش نیست. او در مقدمه کتاب هفت خط ز جام حافظ، این بیت از نظامی گنجوی را می آورد:
بس که سرم ب زانو نشست/ تا سر این رشته نیامد به دست
که به گونه ای وصف حال عمر نه چندان درازش بود.
اردلان عطار پور در ۱۳۳۲ به دنیا آمد و در روز برفی ۸ بهمن، به علت سکته قلبی راهی سفر بی بازگشت شد.