سال ها از اهمیت قصه و اساساً ادبیات برای کودکان گفته می شد. از اینکه آشنایی با جهان قصه، جهان کودک را گسترش می دهد، بالقوگی های زبانی اش را ارتقا می دهد و خیلی چیزهای دیگر. این دغدغه اما هیچ گاه جدی گرفته نشد. تا این اواخر آن هم نه به خاطر پی بردنِ […]

سال ها از اهمیت قصه و اساساً ادبیات برای کودکان گفته می شد. از اینکه آشنایی با جهان قصه، جهان کودک را گسترش می دهد، بالقوگی های زبانی اش را ارتقا می دهد و خیلی چیزهای دیگر. این دغدغه اما هیچ گاه جدی گرفته نشد. تا این اواخر آن هم نه به خاطر پی بردنِ به اهمیت این بحث یا کارکردهایش بلکه به خاطرسازوکارهای بازار و به ویژه بازار نشر.
وقتی وضعیت اقتصادی به هم ریخت، با افزایش قیمت کتاب ها، کتاب کم کم به کالایی لوکس بدل شد و از نخستین چیزهای حذف شده از سبدِ خانوار. این وسط ناشرها بازار جدیدی پیدا کردند. به یک باره حجم ناشرانی که به ادبیات کودک پرداختند چند برابر شد، تعداد کتاب ها هم. چون پدر و مادرانِ خود دور مانده از کتاب حاضرند برای فرزندانشان هزینه کنند. این وسط اما، مسئله کیفیت کتاب های کودک، مثل دیگر امور، زیر سایه کمیت قرار گرفت. ادبیات کودکی بحثی تخصصی است، صرفا نقل چند حکایت که کسی را سرگرم کند نیست. ادبیاتی است که باید سنت داشته باشد، ناشرانی با سابقه و مهم تر نویسندگانی با سابقه تر. در واقع فقط یک جمعیت هدف یا بازار فروش نیست، خود یک نوع ادبی یا ژانر است. در ایران اما، متاسفانه ادبیات کودک، با وجود توجیه اقتصادی اش و فربگی روزافزونش، هنوز چیزی بی بنیاد است. تورمی از کتاب ها، بدون اینکه درباره کارکردها و تاثیرات این سبک کارکردن بررسی و بحثی اتفاق افتاده باشد.
دل هر ذره را که بشکافی
صادق صبور
رد پای ” اتم” نه تنها در علم فیزیک، بلکه در شعر و ادبیات و سینما هم دیده می شود:
از نبوغ و دانش عمر خیام گفته و نوشته زیاد است، به باور برخی شعر شناسان در بعضی از رباعی های این شاعر نامور اهل توس، نشانه هایی از نگاه او به ذره و شکافتن آن دیده می شود.
از طرفی در یکی از سروده های دلنشین و معنادار هاتف اصفهانی می خوانیم: دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی، که می گویند می تواند اشاره ای به ” اتم” باشد.
کتاب ” باران سیاه” هم به طور مثال، تعبیری از کابوس ویرانگر جنگ را بیان می کند که بر اساس مستندات تاریخی دوران بمباران هیروشیما نوشته شده است که به نوعی وصیت نامه ادبی ماسوچی ایبوسه، نویسنده ژاپنی به حساب می آید:
ساعت هشت و نیم صبح روز بیستم آگوست ۱۹۴۵، ارتش آمریکا بمب اتمی خود را روی هیروشیما انداخت تا یکی از فجایع قرن بیستم در تاریخ ثبت شود و روز نهم آگوست همان سال، چنین بلایی بر سر ناکازاکی آمد.
در سینما هم می توان به فیلم معروف ” هیروشیما عشق من” ساخته آلن رنه، کارگردان بزرگ فرانسوی اشاره کرد. این فیلم ضد جنگ در چارچوب درامی نامتعارف به حادثه هیروشیما می پردازد و این فاجعه را به گونه ای با عشق و مرگ، با معلولیت روحی و جسمی آدم ها در می آمیزد.
٭ ٭ ٭
انرژی اتمی به مانند شمشیر دو لب که می تواند به بهبود و توسعه امکانات برای زندگی بهتر کمک کند و از سوی دیگر می تواند آدم ها را از نعمت زندگی بهتر و پر امید تر و آرام تر محروم سازد؛ انتخاب به هوشمندی و خرد ورزی گردانندگان جهان بستگی دارد.