این هفته با معرفی کتاب هایی چون هیتلر را من کشتم، یاغی، اگر بمانم، خر مرده، بهشت دسته جمعی و تسلی بخشی های فلسفه به بررسی بازار نشر می پردازیم. هیتلر را من کشتم سرنوشت دیکتاتور آلمان همواره یکی از مرموزترین داستانهای تاریخ بوده است و فرضیهها و مستندهای زیادی در مورد او و روزهای […]
این هفته با معرفی کتاب هایی چون هیتلر را من کشتم، یاغی، اگر بمانم، خر مرده، بهشت دسته جمعی و تسلی بخشی های فلسفه به بررسی بازار نشر می پردازیم.
هیتلر را من کشتم
سرنوشت دیکتاتور آلمان همواره یکی از مرموزترین داستانهای تاریخ بوده است و فرضیهها و مستندهای زیادی در مورد او و روزهای پایانی جنگ جهانی دوم ساخته و پرداخته شده است. پیرمردی به نام صادق نورچیان در آخرین روزهای عمر خود به نوه روزنامهنگارش، حمید، راز بزرگی را مینمایاند. حمید در پی کشف این راز به دید جدیدی از زندگی و آیندهاش میرسد. هیتلر را من کشتم داستانی معمایی درباره این احتمال است که روسها پیشوای آلمان نازی را در روزهای پایانی جنگ به ایران منتقل کردند و به صورت مخفیانه در شمال ایران نگهداری میشد. و داستان براساس نقب در خاطرات گذشته افراد دخیل در این راز پیش میرود. این کتاب اولین رمان هادی معیرینژاد است که از اواسط دهه هفتاد شمسی به نوشتن شعر، داستان، نقد هنری و مقالات اجتماعی مشغول است. اما تاکنون اثری منتشر نکرده است. او مدرک کارشناسی ارشد جامعهشناسی دارد و عضو انجمن منتقدان سینمای ایران است و در حال حاضر به کار روزنامهنگاری اشتغال دارد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: با خنده گفت: «نه پدرسوخته! ضرر نداره. این راز رو باید بری کشف کنی، من فقط اولش رو بهت میگم. فقط باید قول بدی تا وقتی من زندهم هیچی نگی، بعدش هر کاری خواستی با این راز بکن. فقط مواظب باش هدرش ندی.» گفتم: «نه مطمئن باشید بابا.» بعد چشمکی زدم و گفتم: «حالا چی هست این راز؟ لااقل تیترشو بگین. با شاهپور غلامرضا دعواتون شده زدینش؟» گفت: «نه برو بالاتر.» به شوخی گفتم: «با اشرف پهلوی سَروسِر داشتین؟» گفت: «نه برو بالاتر.» گفتم: «کتاب خاطرات سِری اعلیحضرت پیش شماست؟» گفت: «نه برو بالاتر.» بعد اشاره کرد که گوشمو بیارم جلو. گوشم رو بردم جلو، خیلی جدی گفت: «به کسی نگو، اما هیتلر رو من کشتم.»
اگر بمانم
میا هیچ خاطرهای از آن تصادف ندارد؛ تنها پس از آن را به خاطر میآوَرد: بدنِ آسیبدیده و غرق در خونِ خود را میبیند، میبیند که او را سوار آمبولانس میکنند، خانوادهاش را هم میبیند که…
اندکاندک باید خود را بازبیابد، باید بفهمد چه وضعیتی دارد، باید بفهمد چه از دست داده و زندگیاش چگونه خواهد بود؛ اما بدنش روی تخت بیمارستان است و خود او سرگردان و نامریی. مهمتر از همه آنکه میفهمد خودِ او باید تصمیم بگیرد بماند یا برود.داستانی زیبا که بیشک دل خواننده را به درد میآوَرَد اما شاید نگاهِ ما را به زندگی و خانواده و عشق تغییر بدهد.
خر مرده
عزیز نسین کتاب «خر مرده» را در سال ۱۹۵۷ به نگارش درآورد. کتاب در قالب داستان بلند نوشته شده. داستان از بیستوسه نامه تشکیل یافته که خر مردهای از آن دنیا خطاب به دوستش، زنبور سرخ نوشته و در آن نامهها قصهی چگونه مردن و اتفاقات بعد از مرگش را به زنبور سرخ شرح میدهد. عزیز نسین با نوشتن این داستان بلند سعی داشته وضعیت نابسامان اجتماعی کشور ترکیه را به شیوهی طنز از زبان یک حیوان بیان کند و استفاده از کاراکتر «خر» در داستانش، تصمیمی عامدانه بوده تا با مفاهیم کنایهآمیزی که پشت این کلمه هست، استثمار بشر را به وسیلهی گروه کوچکی از بورژواها نشان دهد. یکی از شاخصههای آثار عزیز نسین به کارگیری طنز تند و نیشدار در کارهایش است که در کتاب «خر مرده» نیز این ویژگی به عیان دیده میشود.
یاغی
یاشار کمال در مقدمه رمان یاغی میگوید: «بهنظر خودم سعی و تلاش من برای شناساندن شخصیت جالب و ستودنی چاکرجالی امیدوارکننده بود. برای همین معتقدم که نسلهای آینده به این شخصیت جالب و این مردانگی عظیم و خارقالعاده توجه خواهند کرد و درباره او دست به تحقیق و بررسی همهجانبه خواهند زد.
این رمان را بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته است و شخصیت اصلی رمان، ممد افه چاکرجالی، وجود خارجی داشته است. در بخشی از توضیح یاشار کمال درباره این رمان میخوانیم: «در سال ۱۹۵۶، یکی از دوستانم به من گفت اگر بخواهم، حاضر است مردی را معرفی کند که زمانی فرماندهی یک گروه ژاندارم بوده که ممد افه چاکرجالی را کشته و اکنون زنده است و درصورتیکه مایل باشم حاضر است خاطراتش را برایم بازگو کند.ماجرای زندگی و مرگ راهزنی که در تاریخ بشری یکی از برجستهترین چهرههای یاغیگری بود برایم جالب و شنیدنی بود. فرماندهی دستهای که چاکرجالی را کشته بود، یک سرهنگ بازنشستهی ژاندارم بود. اسمش «رشدی کباش» بود و در دهِ «سالملی» از توابع قاراسو زندگی میکرد. بههمینخاطر، برای شنیدن و یادداشت خاطرات او به ده سالملی رفتم و مدت زیادی نیز آنجا ماندم. خاطرات تمامنشدنی سرهنگ رشدی کباش را از زبان خودش شنیدم و تمامی آنها را یادداشت کردم. سرهنگ رشدی کباش از یکطرف چاکرجالی را تعقیب کرده بود و از طرف دیگر، دربارهی زندگی و تمامی علایق خاص او تحقیق دقیقی بهعمل آورده بود که در دوازده دفتر یادداشت همراهش بود. علاقهی من نسبتبه افه بعد از شنیدن حرفها و خاطرات سرهنگ رشدی و نیز خواندن دفاتر یادداشت او دوچندان شد…»
تسلی بخشی های فلسفه
تسلیبخشیهای فلسفه یکی از آخرین آثار آلن دوباتن است که تاکنون بیش از دویست هزار نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است. این کتاب میکوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راهحلهایی برای مشکلات روزمره ما ارائه کند.
با خواندن این کتاب از «سقراط» میآموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ «سنکا» به ما کمک میکند تا بر احساس یأس و ناامیدی غلبه کنیم؛ و «اپیکور» بیپولی ما را چاره میکند. «مونتنی» راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست؛ عشاق دلشکسته میتوانند با خواندن آثار «شوپنهاور» تسلیخاطر یابند؛ وکسانی که در زندگی با سختیهای زیادی روبهرو هستند با «نیچه» همذابپنداری خواهند کرد.
بهشت دسته جمعی
«بهشت دستهجمعی» کتاب شازدهکوچولوهایی است، آمده از سیارهای در جنوب پایتخت. سیارهی پارچهفروشان، بساطهای کنارگذر و نشئگان خمار ساکن پیادهرو، چشمهای ستارهدار و تنهای بامرام و کوفته. سیارهی دروازهی غار، خیابان مولوی تهران. کودکانش داستانها نوشتهاند چون مرواریدهایی بر دندانهای سیاه ِکلانشهر. دل ِکودکی را چلاندهاند و خون معصوم و بالغش را جریان دادهاند به جملهها و داستانهایشان، توی دستهایی خوشحال و کوچک روبهرویمان گرفتهاند.