![](https://jomlehonline.ir/wp-content/themes/aban/img/none.png)
خانواده گلستان از آن خانواده هایی است که تاریخ ادبیات، هنر و زندگی کشور هرگز فراموشش نخواهد کرد. داستان را باید از پدرشان ابراهیم آغاز کرد؛ مردی که فیلم سازی و داستان نویسی ویژه خود را داشت. در ماجرای عاشقی هم به قول کاوه پسرش همین که بعد از مرگ فروغ بین کاج های حیاط […]
خانواده گلستان از آن خانواده هایی است که تاریخ ادبیات، هنر و زندگی کشور هرگز فراموشش نخواهد کرد. داستان را باید از پدرشان ابراهیم آغاز کرد؛ مردی که فیلم سازی و داستان نویسی ویژه خود را داشت. در ماجرای عاشقی هم به قول کاوه پسرش همین که بعد از مرگ فروغ بین کاج های حیاط خانه اش راه می رفت و انگار جواهری را گم کرده بود کافیست. ابراهیم گلستان داستان نویسی اش رنگ و بوی ویژه خود را داشت و هرگز نپذیرفت تاثیر پذیری از ارنست همینگوی در آثارش قابل رویت است. او ترجمه می کرد، داستان می نوشت و فیلم هایی می ساخت که ارزش تماشا داشتند و هنوز هم دارند.
ابراهیم رگ و پی زندگی فرزندانش را به هنر گره زد و هرگز نمی توان از کنار عکس های بی بدیل پسرش کاوه گلستان به سادگی گذشت. سال های دور زمانی که درباره عکاسی جنگ مطالعه می کردم علاوه بر آثار شاخص رضا دقتی عکس های بی نظیر کاوه گلستان چنان اشک به چشم هایم آورد گویی در لحظه همه بمباران هایی شیمیایی و کشتارهای زمان جنگ ایران و عراق در صحنه حضور داشتم. کاوه گلستان بی دلیل نام خانواده گلستان را بر دوش نداشت. او نگاهی متفاوت و البته ظریف در عکس هایش به مخاطب القا می کند که این روزها کمتر می شود در عکاسی های دیجیتان جوانک های عکاس به چشم دید. مرگ و زندگی را خوب می شناسد و به اصالت انسانیت همواره وفادار است.
ابراهیم گلستان که شاهکارهایی به مانند لیلی و کاوه را به یادگار گذاشت از آن دست آدم هایی بود که نه تنها با زندگی تعارف نداشت بلکه هرگز شبیه همگان زندگی نکرد. ابراهیم هر آنچه باید و لازم بود را در مصاحبه هایش می گفت و هرگز واهمه ای از نقد آدم های شاخصی مثل شاملو نداشت. همین نگاه منتقدانه و البته صادقانه اش نسبت دیگران او را در میان هم نسلانش تافته ای جدا بافته کرده است. در زمستان سال ۱۳۸۶ او با شهروند امروز گفتگویی مفصل انجام داد و به افشاگریهای خود درباره چهرههایی چون شاملو و جلال آل احمد ادامه داد، او در این مصاحبه گفت:
«من اصلاً با شاملو آشنایی نداشتم و اگر هم اختلاف نظر دارم به خاطر حرکتها و حرفهایی بود که میکرد و میزد […] مثلاً آقای اعتمادزاده را برداشته بود ترجمه کرده بود بعد آقای شاملو برمیدارد و این را بازنویسی میکند، آخر تو که نه انگلیسی میدانستی نه فرانسه و نه روسی میدانستی برداشتهای ترجمه این آدم را جلوی خودت گذاشتهای و بازنویسی میکنی شاید آقای اعتمادزاده غلط ترجمه کرده باشد اگر اینطور باشد تو چه چیزی داری بگویی …»
گذشته از پدر و پسر لیلی دردانه همیشه دوست داشتنی خانواده گلستان است. زنی که با نگاه کردن به زندگی اش از بودنش دلشاد و سرخوش می شوید. لیلی گلستان مجموعه ای از هر آنچه در ادبیات و هنر قابل توجه است را به مانند گنیجینه ای در خود جای داده است. ترجمه های دوست داشتنی او قابل تامل است و البته روزنامه نگاری را در جایگاه یک روزنامه نگار واقعی تجربه کرده. موهبتی است در جشنواره های بین المللی کنار تارکوفسکی وقت گذراندن و البته داشتن نشان شوالیه ادب و هنر فرانسه هر چه باید را درباره او بیان می کند. زنی استوار با آثار ادبی که ویژه خود اوست و نه هیچ فرد دیگری.