«برای من زندگی همیشه تجربه است، تجربهای پشت تجربه دیگر. شعر من هم بر پایه تجربه و آزمایش است. از غزل ساده شروع کردم به دو بیتیهای نیمائی رسیدم. از چهارپارههای نیمائی باز به غزل پختهتری دست یافتم. قانع شدم به آن و به غزل هائی با وزنهای تازهتر دست یافتم.» سیمین بهبهانی، نامی آشنا […]
«برای من زندگی همیشه تجربه است، تجربهای پشت تجربه دیگر. شعر من هم بر پایه تجربه و آزمایش است. از غزل ساده شروع کردم به دو بیتیهای نیمائی رسیدم. از چهارپارههای نیمائی باز به غزل پختهتری دست یافتم. قانع شدم به آن و به غزل هائی با وزنهای تازهتر دست یافتم.»
سیمین بهبهانی، نامی آشنا و یکی از چهره های شاخص و بلند آوازه شعر معاصر ایران است. همانطور که خودش می گوید در خانواده ای که همه اهل شعر و نویسندگی و روزنامه نگاری بودند در سال ۱۳۰۶ چشم به جهان گشود. شنیدنِ نامِ سیمین بهبهانی پیش از هر چیز غزل را به یاد میآورد؛ اما برخی سرودههای وی موجب شده آهنگهایی پدید بیاید كه نام او را در ترانه نیز ثبت و برجسته كند، هرچند او هیچگاه ترانه را جدی نمینگریست.
سیمین بهبهانی از کودکی و جوانی سری پر شور داشت. چندان که هم سابقه تحصیل در مدرسه عالی مامایی را داشت و هم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و نیز همکاری با شماری از مطبوعات را. وی به «بانوی غزل» شهرت دارد و برخی از اشعار او به اندازه آثار کلاسیک شعر فارسی مشهور و محبوباند و به خاطر تسلطی که بر اوزان شعر فارسی داشت و وزنهای جدیدی که خود ایجاد کرده بود مورد استقبال سازندگان آثار موسیقایی قرار گرفت. تازهترین مورد، سروده «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان است.
مهمترین تخصص شاعرانه سیمین بهبهانی که موجب حیرت و تحسین میشد کشف، به کارگیری یا ابداع اوزان تازه و نیز سرودن اشعار در مصراعهای طولانی بود در حالی که وزن را با دقت رعایت کرده بود و با مهارتی خیره کننده قالبهای کهن را در شکل تازه و با مضامین مدرن عرضه میکرد و چندان در این کار و خلاقیتهای نوآورانه در عرصه غزل چیره دست بود که «نیمای غزل» لقب گرفت.
سیمین بهبهانی از ۱۴ سالگی تا ۸۷ سالگی، یک نفس و بی وقفه شعر نوشت. در ۷۳ سال فعالیت خلاقانه ادبی، هم از خودش سرود و هم از پیرامونش. او هم به مقتضای سن و سال و تجربه هایش و هم تحت تاثیر حوادث دوران و جامعه اش، شعرهایی متفاوت نوشت، با این حال، شاید بتوان همه کارهایش را در دو واژه که عمیق اند و پهناور، خلاصه کرد: عشق و مردم. و خود می دانست که حدیث هر دو را زبانی باید تا نامکرر بماند این قصه.
سیمین بهبهانی از شاعرانِ پركارِ معاصر است و همین سبب شده دیوان شعر او در شمار پرصفحهترین دواوین شعریِ معاصران برشمرده شود. وی كه عمر شعری خود را به غزلسازی و غزلسرایی گذراند، از جمله شاعرانی است كه غزلِ فارسی را در وزنهای عروضی مختلف و بسیار گوناگون سروده است و از این دید كه در بحور و اوزان عروضیِ مختلف و گاه نامأنوس طبع آزمایی كرده، شاید بتوان این كار او را با حكیم ناصر خسرو قبادیانی كه به سرودن شعر در بحرها و وزنهای گوناگون و غریب شهره بوده، مقایسه كرد. سهتار شكسته، چلچراغ، رستاخیز، دشت ارژن، كاغذین جامه، عاشقتر از همیشه بخوان، یك دریچه آزادی و یكی مثلاً اینكه، از جمله آثار او است.
هرچند شعر سیمین فُرمی نو ندارد و زبان او زبانی ساده به نظر می آید، با این حال، او مفاهیم ساده و روشن را در قالب چنان استعاره ها، نماد ها، و کنایه هائی بیان کرده است که خواننده باید از تخیلی شاعرانه برخوردار باشد تا تصاویر بدیعی را که او می سازد در ذهن خود تجسم بخشد و به عمق آن ها دست یابد.
مهم ترین ویژگی عاشقانه های سیمین بهبهانی تا پیش از انقلاب این بود که در بیان احساسات و عواطف عاشقانه زن پروا نمی کرد، نگاه مسلط مردانه در یک رابطه عاشقانه را پس می زد و به بیان جهانی ناگفته مانده و ممنوع میدان می داد، با این همه، زبان تغزلی او در این دوره، در مجموع زبانی ساده با تعابیر و ترکیب هایی نه چندان بدیع است. یعنی جدا از آن تفاوت بنیادین در ابراز عاطفه زنانه، در حوزه غزل گامی بزرگ بر نمی دارد یا خرق عادتی نمی کند. سیمین بهبهانی به ساحتی متفاوت در شعر معاصر می رسد. تصویر او و تصویر زنانه او در شعر معاصر ما، یکه می شود تا نیمه دیگر و مکمل نقشی شود که پیشتر، فروغ زده بود.
یکی از معروف ترین غزلهای او «دوباره می سازمت وطن» نام دارد، بهبهانی این شعر را اسفند سال ۱۳۶۰ سرود و به بانوی قصه فارسی، سیمین دانشور پیشکش کرد. این غزل در دفتر دشت ارژن سیمین بهبهانی به چاپ رسیدهاست. در سال ۱۳۸۲ داریوش اقبالی ابیاتی از این شعر را به آواز خواند.
دوباره میسازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش