هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی در نمایشنامه «خدای کشتار» که «یاسمینا رضا» آن را نوشته و تا به امروز بارها در کشورهای مختلف دنیا و ایران اجرا شده، میشود ردپای واضحی از خشونت و بیمنطقی و برنتابیدن نقد را دید. یک موقعیت به ظاهر ساده و دعوای دو کودک در مدرسه به چالشی بین والدین […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
در نمایشنامه «خدای کشتار» که «یاسمینا رضا» آن را نوشته و تا به امروز بارها در کشورهای مختلف دنیا و ایران اجرا شده، میشود ردپای واضحی از خشونت و بیمنطقی و برنتابیدن نقد را دید. یک موقعیت به ظاهر ساده و دعوای دو کودک در مدرسه به چالشی بین والدین آنها تبدیل میشود و ما همراه این درام، ذره ذره به چیزی که ورای نقاب ظاهری مردم وجود دارد، نزدیک و نزدیکتر میشویم؛ به چیزی که معمولا خیلی وحشتناک و تکاندهنده است.
چرا فیلم مهمی است؟
«اتاق تاریک» فیلم بینهایت درست و اثرگذار و به موقعیست. اینکه میگویم درست، منظورم این نیست که فیلم، از هر لحاظ کامل است -ایرادهای روایی و بهخصوص در قسمتی از نظر منطق دراماتیک دارد- اما با تماشایش، تعلیقی را حس میکنیم که به تدریج فربهتر میشود و بسط پیدا میکند و فیلم را از منظر روانشناختی و جامعهشناسی، وارد یک حیطه گستردهتر و البته تماشاییتر و موثرتر میکند.
نقد و موضع گرفتن معمول در برابرش
نقدنویسی و منتقد بودن، غیر از اینکه یک علم و هنر است، مثل هر مقوله هنری دیگر، نیاز به زیست منتقدانه دارد. یعنی تنها گذراندن دورهها و کارگاههای آموزشی و خواندن کتابهای تخصصی و تمرین نقدنویسی و… برای منتقد شدن، کافی نیست.
منتقد بودن البته فقط مختص به حوزه تخصصی حرفهای نیست، یعنی آدم میتواند مغازهدار یا کارمند هم باشد اما منتقد باشد. نقد یعنی –شاید- نگاه دقیق به اطراف داشتن و مهم بودن وضعیت و سرنوشت دیگران و کنکاش و پیگیری برای بهتر شدن موردی که دارد برخلاف نیاز و خواست و شعور جامعه، بال و پر میگیرد. نقد میتواند و گاه باید، پیشنهاد هم بدهد اما اگر هم ندهد، به معنای ردّ صلاحیتش نیست! منتقد قرار نیست حتما صاحب سخن را بر سر ذوق بیاورد (با اینکه اغلب میآورد!) و همیشه جایگزنی برای چیزی که به نظرش خوب نیست، ارائه بدهد اما… .
فقط فکر میکنند که حواسشان هست
زن، چند سال از همسر جوانش بزرگتر است. تازه به خانهای در منطقهای نسبتا بالای شهر تهران اما در حومهاش، آمدهاند که اجارهایست و قیمتش به اندازه خریدن خانه قبلیشان در محله پایین شهر است. شغل مرد، ویزیتوری و زن، مترجمیست که فعلا مجبور است در فروشگاه عطر، فروشندگی بکند. کودک خردسالشان، آشکارا دچار مسأله است. شبادراری و ترس و انزوا و توهم و… ، اما بسیار شیرین است (و چه بازی زیبایی در فیلم دارد، کودکی که این نقش دشوار را به بهترین حالت ممکن اجرا میکند).
«اتاق تاریک» خیلی خوب شروع نمیشود اما هر چه جلوتر میرود، بیشتر تماشاگر را درگیر میکند. مسأله فیلم، هم مهم است و هم اینکه مشخص است که دغدغه فیلمساز بوده است. مشکلات خانواده فیلم، مشکلات بسیاری از خانوادههای کشور ماست که حتی اگر تا به حال دربارهاش گفته شده باشد هم به این شکل واضح و موثر به تصویر کشیده نشده است.
زوجی که فکر میکنند حواسشان به زندگیشان است اما درواقع اینطور نیست.
متحیرم چه نامم…
چند روز پیش در ادامه مطالب و نقدهایی که نسبت به یکی از مدیران ارشد فرهنگی داشتم، نقدی نوشتم که در آن به ایشان و به صحبتهای یکی از هنرمندان مشهور که در مراسم تودیع آن مدیر حضور داشت، پرداخته بود. ورای اینکه نقد من خوب نوشته شد یا نه -که میتواند مثل هر اثر دیگری، موافق و مخالف داشته باشد- سعی کردم در آن نوشته به نکتههایی بپردازم که برایشان دلیل و سند دارم. با این حال نوشتهام به مذاق هنرمند محترم مورد اشاره، خوش نیامد و شبه جوابیهای را از طریق تلگرام و غیره در فضای مجازی منتشر کرد که خواندنش مرا بسیار متحیر و متاسف کرد.
خوشبختانه تحیر و تاسف من از واکنش ایشان، ربطی به مواردی که به بنده نسبت داد نیست چرا که اساسا شأن نقد، فراتر از تسویهحساب یا کلکلهای معمولیست که به بهانه نقد صورت میگیرد. تحیر و تاسف من از این بابت است که ایشان که در عرصه قلم و شعر و ادبیات، توانمند و صاحب نام است، نتوانسته یا نخواسته به آنچه که نوشتهام و در آن ادعا کردهام دقیق فکر کند؛ چرا که برداشت او از کلیت متن و بخشی از مهمترین جزییاتش، کاملا اشتباه و گاه اصلا به بیراهه رفتن است (مصداقهایش محفوظ است). بنابراین آنچه نگرانم کرده است، رسیدن به این مرحله است؛ چگونه است که یکی از صاحبان قلم و اندیشه، درک درستی از نقد ندارد و برداشتش فرسنگها با آنچه که هست، فاصله دارد و دیگر اینکه، چگونه در برابر یک یادداشت منتقدانه که کاملا براساس مستندات و مشاهدات عینی بوده، چنین برآشفته است؟
سیزده، من مادر هستم و جدایی نادر از سیمین
«اتاق تاریک» به درستی درک میکند که قرار نیست تبدیل شود به یک «جدایی نادر از سیمین» دیگر، پس با اینکه گوشهای از دغدغه «سیزده» و پارهای از احساس «من مادر هستم» و حتی تاثیری از «خدای کشتار» را میپذیرد اما مستقل باقی میماند و پایانش را هم درست انتخاب میکند. این نوشته البته قصد ندارد به شکل مستقیم، نقد فیلم «اتاق تاریک» باشد اما باید به یک سکانس مهم از نظر اجرا و روایت؛ شبنشینی و شام خوردن پرتعلیق دو خانواده فیلم، که به لحاظ منطق دراماتیک خوب اجرا نمیشود اما اثرگذار است، اشاره کنم. سکانسی که نشان میدهد نقد گفتاری همان اندازه که میتواند موثر باشد، همان قدر هم میتواند مخرب باشد. آنجا برخی از برخی ناراحت و دلخور میشوند، مهمانی به هم میریزد، مسأله و مشکل اصلی هم مشخص و حل نمیشود اما یک دستآورد بزرگ دارد؛ مشکل اصلی مطرح میشود و «عقده ادیپ»، بازه زمانی ۳ تا ۵ سالهاش را از سر میگذراند!
ایران، نقد نمیخواهد!
بین این همه مدیر و مسوول و کارشناس و کارمند و هنرمند و کاسب و پزشک و…، چند هزار نفر را میشناسید که چیزهایی مثل «نقد سازنده» و «نقد اندیشمند» و «نقد محترمانه» و…، ورد کلامشان است اما اصلا به آن اعتقادی ندارند؟
حالا البته به این مورد در میان سیاستمداران کمکم و به ناچار عادت کردهایم ولی بقیه چطور؟ پزشکی که از نقد بیمارش ناراحت میشود یا کارمندی که اگر به او بگویی بالای چشمت ابروست، سریع به فکر انتقام میافتد را کجای دلمان بگذاریم؟ و از همه وحشتناکتر، به هنرمندی که پشت تریبون یا در کانال تلگرام یا در آثارش از عدالت و احترام و حرفهایگری و نقد و… میگوید اما در عمل، انکار میکند چه باید بگوییم؟
همه این اقشاری هم که اشاره کردم (و خودم هم جزو آنها هستم) همانهایی هستیم که از توسعه نیافتگی مینالیم و بعضی از همین ما، مسوولیت داریم که به توسعه کشور کمک کنیم؛ دستکم اهالی رسانه و فرهنگ و هنر که قطعا در این زمینه مسوولیت دارند، اما انگار ما را مثل فیلمی که به بهانهاش نوشتم، داخل اتاق تاریکی گذاشتهاند و درش را هم قفل کردهاند و با این وضعیت، حالا حالاها کسی این در را باز نخواهد کرد.