هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی «مزدک میرزایی» همیشه برای من یک گزارشگر معمولی و یک مجری خیلی معمولی بوده است. گزارشهایش اگرچه اغلب از یک «استاندارد حداقلی» برخوردار است اما کمهیجانی گزارشهایش کاری میکند که حتی «جواد خیابانی» را به او ترجیح بدهم! اینکه مزدک میرزایی خیلی ناگهانی و بی سروصدا از ایران رفته و […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
«مزدک میرزایی» همیشه برای من یک گزارشگر معمولی و یک مجری خیلی معمولی بوده است. گزارشهایش اگرچه اغلب از یک «استاندارد حداقلی» برخوردار است اما کمهیجانی گزارشهایش کاری میکند که حتی «جواد خیابانی» را به او ترجیح بدهم!
اینکه مزدک میرزایی خیلی ناگهانی و بی سروصدا از ایران رفته و کار کردن در کشوری دیگر و در یک شبکه تازه تاسیس آن ور آبی را به بودن در کشورش و کار کردن در سازمان صداوسیمایش ترجیح داده، در یک فرآیند عادی، اتفاق عجیبی نیست. اصلا بگذارید بگویم که همان قدر که «رامبد جوان» و «نگار جواهریان» حق دارند فرزندشان را در کانادا به دنیا بیاورند و ما هم حق داریم با این رفتارشان مخالفت کنیم یا با آن موافق باشیم، مزدک هم حق داشته برود و ما هم باز حق داریم که از این رفتن خوشمان بیاید یا نیاید. آدمها حق انتخاب دارند و باید یاد بگیریم که به انتخابشان احترام بگذاریم اما این را هم باید یاد بگیریم که علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
یعنی اگر برای عدهای در سازمان عریض و طویل صداوسیما مهم است (بعید میدانم!) که این اتفاق برای یکی از کارمندانش افتاده یا برای جماعت رسانه مهم است که چرا این گزارشگر رفته و…، باید خیلی قبلتر به این اهمیت تقلبیشان اهمیت میدادند!
صداوسیمای ما خیلی وقت است که اهمیتی به این طور مسایل نمیدهد. این بیاهمیتی هم فقط به حوزه ورزش معطوف نمیشود و از سیاست گرفته تا فرهنگ را در برمیگیرد. بنابراین خیلی طبیعیست که آدمهایی که امکان رفتن از صداوسیما را دارند، این راه را انتخاب کنند. مزدک البته معلوم نیست که در آن طرف آب هم بتواند موفق بشود اما تصمیم گرفته شانسش را در جایی که فکر میکند برایش بهتر است امتحان کند، درست همانطوری که صداوسیما تصمیم گرفت، نبودن «عادل فردوسیپور» را انتخاب کند و پای هزینههایش که کم هم نیستند، بایستد. هزینههای بیتوجهی صداوسیما به افرادی که ظرفیتهای این مملکت و حتی برخی فرزند همین صداوسیما هستند، خیلی زیاد است. یکیاش، دهنکجی کردن به خواست و مطالبات مردمیست که با ساختن سریالهای بیکیفیت و باسمهای هم جبران نمیشود. دلخوش کردن به آمار علاقهمندی مخاطبان به برنامههای سازمان هم دردی را دوا نمیکند و تنها پنهان کردن آشغالها و گرد و خاک، زیر قالی است.
مزدک، البته که به اندازه عادل بین مردم طرفدار ندارد اما چه بخواهیم چه نخواهیم، یک ظرفیت است (بود) که در حلقه آدمهای انگشتشمار مردمی و کاربلد سازمان صداوسیما قرار میگیرد (میگرفت). مسلما هم با رفتن او در ظاهر اتفاقی نمیافتد چون صداوسیمای ما مدتهاست که ثابت کرده، اقبال عمومی، چندان برایش معنا ندارد، پس به راهش ادامه میدهد اما در واقع اتفاق نامبارکیست.
جالب است آن موقعی هم که مرحوم «مریم میرزاخانی» و مرحوم «ناصر حجازی» و مرحوم «ناصر ملکمطیعی» و… را فراموش کردیم و تازه پس از مرگشان یادمان آمد که چه جواهرهایی را از دست دادیم، باز هم به این صرافت نیفتادیم که هر مجموعهای، تشکیل میشود از یک سری انسان که گوشت و پوست و استخوان و البته روح دارند و اگر حواسمان به آنها نباشد، ممکن است برنجند و ببرند و خسته شوند. آدم هم که برنجد و ببرد و خسته شود، ممکن است یک روزی کلا ول کند و برود. حالا یکی مثل ناصرخان حجازی، آنطوری برود و دیگری مثل مریم میرزاخانی برود و بعد کلا برود و یکی هم مثل مزدک میرزایی که فعلا فقط رفته است و خدا کند که حالا حالاها کلا نرود.
این اتفاق خیلی مسأله پیچیدهای نیست؛ آدمها حق انتخاب دارند، بهخصوص اگر برنجند و خسته بشوند، پس اگر با رفتنشان مشکل داریم، بهتر است از الآن به فکر بقیه باشیم چون همیشه، خیلی زود، دیر میشود. درضمن، کنایههای «پیمان یوسفی»طور هم، نه فایدهای دارد و نه دیگر جذابیتی!