میر سعید نیکزاد لاریجانی معاون امور حقوقی و مجلس اسبق وزیر اقتصاد/ بر گرفته از کتاب دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، محمد علی همایون کاتوزیان، چاپ هشتم، ترجمه حسین افشار، نشر مرکز،تهران،١٣٩۴ در مواردی نکاتی به آن افزوده ام. در فصل یکم گفتیم که ایران جامعه فئودالی نبود و نظام […]
میر سعید نیکزاد لاریجانی
معاون امور حقوقی و مجلس اسبق وزیر اقتصاد/
بر گرفته از کتاب دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، محمد علی همایون کاتوزیان، چاپ هشتم، ترجمه حسین افشار، نشر مرکز،تهران،١٣٩۴ در مواردی نکاتی به آن افزوده ام.
در فصل یکم گفتیم که ایران جامعه فئودالی نبود و نظام استبدادی اجازه انباشت سرمایه و سرمایه گذاری بر روی ابزار های گران قیمت و پر شمار تولید صنعتی را که به سرعت قابل تبدیل به پول بودند نمی داد.
به نظر می رسد این رویکرد تا به امروز (فارغ از نوع حکومت) کماکان ادامه یافته است. بخشی از نامه طالبوف به دهخدا که از او برای احیای روزنامه صور اسرافیل در خارج از کشور کمک خواسته بود:
امیدواریم که به زودی تمام پرندگان وطن باز به ایران برگردند و در عوض مجادله و قاتل در خط اعتدال کار بکنند، یعنی خار بخورند و بار ببرند و کشتی مشرف به غرق وطن را به ساحل نجات بکشند… عجیب این است که در ایران بر سر ازای عقاید جنگ میکنند،ولی هیچ کس به عقیده دیگری واقعی نمی گذارد. سهل است اگر کسی اظهار رای و عقیده نمایید، متهم و واجب القتل، میآید، اعیان پرست، خودپسند، نمی دانم چه و چه نامیده میشود و این نام را کسی میدهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد، یعنی نه روح دارد، نه علم، نه تجربه، فقط ششلول دارد. ص۵۶ و خطاب به دهخدا ادامه میدهدکه آیا یاد دارید مکتوب مرا که از شما سوال کرده بودم طهران کدام جانور است که در یک شب صد و بیست انجمن زایید؟ و ادامه می دهد من ایران را پنجاه سال است می شناسم و هفتاد و یکم سن من تمام شده. کدام دیوانه در دنیا، بی بنا و معمار عمارت می سازد؟ کدام دیوانه ای بی تهیه مصالح، بنا و معمار را دعوت به کار می نماید؟ کدام مجنون تغییر رژیم ایران را خلق الساعه حساب می کند؟ و می افزاید آیا هیچ پیغمبری می توانست این کشور را به سرعت پیشرفته کند که حالا، حسین بزاز یا محسن خیاط یا فلان آدم می خواهد این کار را بکند؟
نامه طابوف مفصل است و آکنده از نکات آموزنده در باره ناسازگاری آرمان با واقعیت، کمابیش در هر انقلابی، ولی سخن او با روزنامه ای تبریزی، حتی بیشتراز آن در مورد ایران صدق می کردو پیش بینی درستی از کار در آمد. گفته او حاکی از شناختی غریزی است از دولت استبدادی و بالاتر از آن، جامعه استبدادی: ایرانی تا کنون اسیر یک گاو دو شاخ استبداد بود اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود، به گاو هزار شاخه رجاله دچار گردد. آن وقت مستکبرین به نابالغی ما می خندند….فاش می گویم که من این مساله بی چون و چرا
می بینم.
قتل اتابک، شاید بهترین نمونه خودداری هر دو طرف از مصالحه باشد، یعنی رضایت ندادن به هیچ نتیجه ای مگر حذف کامل طرف دیگر از صحنه سیاست. نپذیرفتن اصل مصالحه، نشانه روشن پایداریپیش سیاست politics-pre است. از یک طرف از بی اعتمادی کامل بین جناح های متعارض حکایت می کند و از طرف دیگر تمایل آنها به باد و باخت کامل و به هر قیمت نشان میدهد. این الگو در ایران تا حال حاضر دوام آورده و هم اکنون هر مصالحه ای سازشکاری نام می گیرد و تسلیم و خیانت قلمداد می گردد.
الگوی آشنایی که به وضوح نشان می دهد فرهنگ ایرانی در عصر حاضر کماکان ادامه و استمرار روحیه و فرهنگ دوره قاجار است و تغییری بایسته در آن صورت نگرفته است.
انقلاب مشروطه طغیان بود از خیل طغیان های ایران بر ضددولت استبدادی کهن،همه طبقات شهری به درجات مختلف در آن شرکت کردند و حتی یک طبقه (به صورت طبقه) در برابر آن نایستاد. اما این انقلاب یک تفاوت مهم و مشخص با قیام های قبلی داشت به سبب آموخته هایی از تجارب اروپائیان. در نتیجه نه فقط علیه حکومت استبدادی موجود، بلکه بر ضد نفس نظام استبدادی بود و خواسته اش قانون و چیز دیگری که مترادف آن تصور می شد، آزادی.
همچون شورش های ایرانی پیشین، هنگامی رخ داد که دولت ضعیف و سلطان ناتوان و بی کفایت بود، به طوری که حکومت استبدادی از عهده اجرای وظیفه حداقل، اما حیاتی اش که حفظ نظم و امنیت بود بر نمی آمد. ولی پیامدهای انقلاب، با همه پیرایه های جدید اروپایی اش، بیشتر در راستای کشاکش سنتی دولت با ملت- حکومت غیر مسئول و جامعه متمرد- بود، چنان که بر خلاف حکومت های مشروطه اروپایی، هیچ یک از دو طرف حاضر به توافق با حداقل همزیستی و همکاری با هم نبودند. نتیجه، شد مسابقه ای حذفی که انقلابی ها در آن برنده شدند. ولی شکاف دیرینه بین رعیت و حکومت بر جای ماند و قانون در نظر بسیاری از مردم، در آزادی خلاصه شد و آزادی کارش به لگام گسیختگی کشید. عجیب نبود که مشروطیت بیش از پانزده سال دوام نیاورد و این گرایش به هرج و مرج و تجزیه در خلال آن روز به روز قویتر شد، چنانکه بعید به نظر می رسید کشور از آن جان به در ببرد.