هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی وضعیت نشر و کتاب و بهخصوص شعر و ادبیات در کشور و مازندران چندان مساعد نیست. از تیراژهای ۱۰۰۰۰ و ۵۰۰۰ رسیدهایم به ۱۰۰۰ و ۵۰۰ و چاپ چندم، شاید جز معدود کتابهایی که آنها هم دلایل خاص خوشان را دارند، تبدیل به آرزو شده است. به همین بهانه با […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
وضعیت نشر و کتاب و بهخصوص شعر و ادبیات در کشور و مازندران چندان مساعد نیست. از تیراژهای ۱۰۰۰۰ و ۵۰۰۰ رسیدهایم به ۱۰۰۰ و ۵۰۰ و چاپ چندم، شاید جز معدود کتابهایی که آنها هم دلایل خاص خوشان را دارند، تبدیل به آرزو شده است. به همین بهانه با «احسان رعیت»، شاعر و ترانهسرای ساروی که با کتاب «میز کناری»اش توانست تابوی چاپ اول نویسندههای به اصطلاح شهرستانی را بشکند، گفتوگو کردم تا در جریان وضعیت شعر و ترانه قرار بگیریم. احسان، جزو هنرمندانی است که بیشتر تمایل دارد در غار تنهاییاش به مطالعه و خلق بپردازد. بنابراین فکر میکنم این تقریبا اولین گفتوگوی رسمی او با یک رسانه باشد.
احسان، یک مقدمهای درباره کارهایی که انجام دادهای و اینکه چطور وارد عرصه ادبیات بهویژه ترانهسرایی شدی، بگو.
سلام. از تو ممنونم که این فرصت را در اختیارم قرار دادی. در مورد سؤالت، علاقهمندیام به ادبیات از دوران نوجوانی و با خواندن کتابهای شعر آغاز شد. کمی بعد احساس کردم خودم هم میتوانم چیزهایی بنویسم و کمکم با خواندن آثار شاعران بزرگ، تصمیم گرفتم ادبیات را بهصورت جدیتری پیگیری کنم.
به نظر تو وضعیت شعر و ترانه در کشور و به خصوص استان مازندران چطور است؟ در سالهای نهچندان دور شعر و ادبیات از رونق خاصی برخوردار بود ولی در حال حاضر این اشتیاق کمرنگ شده است. آیا شما موافقید؟
بله متأسفانه فضای ادبی نهفقط در مازندران بلکه در کل کشور فضایی است که بیشتر از ادبیات به مسائل حاشیهای میپردازد. خیلیها برای چیزی غیر از شعر به ادبیات گرایش پیدا میکنند. متأسفانه در انجمنهایی هم که از نظر کمیت با استقبال مواجه میشوند، بهجرأت میتوان گفت کیفیتی را شاهد نیستیم؛ مخصوصا در زمینه ترانه. مسلما انجمنها و کارگاههای ادبی نقش مهمی در این اتفاق ناخوشایند دارند. مسئله مهم این است که به دلایل مختلف، تریبون آنچنانی به شاعران خوب نمیرسد تا علم و تجربه خود را به شاعران مستعد و جوان انتقال دهند. اگر هم این تریبون در اختیار آنها قرار گیرد، از طرف عدهای که سالهاست بدون هیچ کارنامهای در انجمنها حضور دارند (صرفا حضور دارند!) حاشیهسازیهایی اتفاق میافتد که این شاعران خوب عطای کار را به لقای آن میبخشند و تصمیم میگیرند گوشهنشین خانههایشان باشند. مسلما در چنین فضایی، اتفاق خاصی برای ادبیات، شعر و ترانه نخواهد افتاد. انجمنها از رونق میافتد و سطح کیفی شعر هم دچار همین وضعیتی میشود که الآن شاهد آن هستیم.
انگار مسئولان فرهنگی شعر و ادبیات را جدی نگرفته و حمایت نمیکنند.
متأسفانه مسئولان ما درک درستی از شعر ندارند. وقتی مسئولی نداند که شعر خوب یعنی چه، قطعا مسئولیت برگزاری انجمنهای ادبی یک شهر به دست کسانی میافتد که صرفا در امور اجرایی میتوانند موفق باشند نه در امور فرهنگی و علمی-ادبی؛ کسانی که در کارنامه هنری خود عملا هیچ نکته مثبتی ندارند یا در هیچ کجای این سرزمین نامی از آنها شنیده نشده و صرفا به دلیل سابقه حضورشان در انجمنهای ادبی، مسئولیت برگزاری یک جلسه را به عهده گرفتهاند. متأسفانه مسئولان فرهنگی به این قانعاند که صرفا یک انجمن ادبی وجود داشته باشد. آنها یک هنر بیدردسر میخواهند، میخواهند جایی باشد که عدهای جوان با ظاهری که مطابق میل آنهاست و با گفتاری که مطابق میل آنهاست، شعری بنویسند که مطابق میل آنهاست! فقط میخواهند انجمنی وجود داشته باشد تا بگویند در دوره مدیریتشان فلان انجمن دایر بود، تفاوتی ندارد که کیفیت این انجمن به چه صورت است.
البته معتقدم این از بدخواهی نیست، از ناآگاهی است. خیلی از مسئولان ما مشاورین خوبی هم ندارند تا به آنها در زمینه برگزاری یا ایجاد انجمنهای ادبی مشاورههای خوبی بدهند.
من که میدانم ولی برای خوانندههای این گفتوگو بگو، نگاه تو به ترانه چطور است؟!
سؤال تو کمی کلی است! اگر بخواهم در مورد ترانه مازندران صحبت کنم، باید بگویم اوضاع خوبی نداریم. صادقانه بگویم، کمی هم از بد آنطرفتریم!
به عقیده من، ترانه بهعنوان هنری وابسته به موسیقی، در دیار ما که خود صاحب موسیقی غنی است باید اوضاع بهمراتب بهتری داشته باشد. استان مازندران از نظر نیروی انسانی یکی از قویترین استانها در زمینه ترانهسرا و آهنگساز است اما متأسفانه خیل عظیمی از این نیروها جزو چهرههای برتر کشور نیستند و یا اگر هستند، دیگر در مازندران فعالیت نمیکنند. متأسفانه استعدادهای خوب استان، به همان دلایلی که گفتم، چندان مجال رشد و پرورش پیدا نمیکنند و از یک سطح معمولی بالاتر نمیروند. با توجه به شناختی که از ترانهسراهای دیگر استانها دارم، فکر میکنم بیراه نباشد اگر بگویم خیلی از کارورزان در حوزه ترانه در سطح کشور، جز دو یا سه ترانهسرای مازندرانی، هیچ ترانهسرایی را از این خطه نمیشناسند و حتی اسمشان را هم نشنیدهاند. این اتفاق برای ترانه مازندران اصلا خوب نیست.
تو وضعیت کلی ترانه کشور را مثبت ارزیابی میکنی؟
نه کاملا ولی میتوان گفت پیشرفت قابلتوجهی در این زمینه اتفاق افتاده است. بعد از انقلاب، به دلیل وقفهای که در ارائه موسیقی پاپ کشور به وجود آمد، تعداد ترانهسراها انگشتشمار بود. تا همین چند سال پیش، تعداد کتابهای ترانه به کتابهای چند تن از ترانهسراهای خارجنشین؛ بهعلاوه یکی دو نفر در کشور، مثل کتابهای مریم حیدرزاده و یغما گلرویی محدود میشد. اما در حال حاضر ترانه نسبت به آن سالها پیشرفت قابلتوجهی داشته و ترانهسراها علاوه بر واگذاری ترانه به خوانندگان و آهنگسازان، اقدام به انتشار کتاب ترانه هم میکنند. البته از نظر من عرضه کردن ترانه بهعنوان یک هنر نوشتاری چندان کار درستی نیست، اما بههرحال همین اتفاق باعث شده که ترانه نسبت به گذشته، حال و روز بهتری داشته باشد و لااقل در حال حرکتی روبهجلو باشد. با توجه به اینکه خیلی از شاعران برجسته کشور هم ترانه را بهعنوان یک هنر به رسمیت شناختهاند، اقبال عمومی نسبت به ترانه افزایش پیدا کرده و خیلی از مخاطبین صرفا برای نام یک ترانهسرا، یک اثر موسیقیایی را تهیه میکنند. اینها از نظر من اتفاقات خوبی است و نشان میدهد میتوان به آینده ترانه و بهطور کلی شعر محاوره، امیدوار بود.
اصلا بگو فرق بین ترانه و شعر چیست؟
فکر میکنم بعد از بحث زبان (که ترانه اغلب به زبان محاوره سروده میشود) اساسیترین تفاوت شعر و ترانه، در شیوه ارائه آنهاست. ترانه قرابتی غیرقابل انکار با موسیقی دارد. هرچند به عقیده من نمیتوان آن را از شعر کاملا جدا دانست. به بیان سادهتر، ترانه برادر موسیقی است و پسرعموی شعر؛ من اینطور فکر میکنم.
یک اتفاق خوب که در این سالها در حوزه ترانه افتاد، چاپ «میز کناری» از تو بهعنوان اولین کتابت بوده است که با استقبال بسیار خوبی مواجه شد و چاپ اول آن نیز در نمایشگاه کتاب تهران خیلی زود تمام شد. انگیزه تو برای چاپ کتاب چه بود؟
از آنجا که سرودههای من بیشتر تلاشی است برای رسیدن به شعر محاوره و نهفقط ترانه، به پیشنهاد چند نفر از دوستان تصمیم گرفتم آثارم را در قالب یک مجموعه نوشتاری به چاپ برسانم. وقتی ترانه به شعر نزدیک میشود، با وجود کم شدن ظرفیت اجرایی آن، این مزیت را دارد که بتوان آن را بهعنوان یک اثر نوشتاری عرضه کرد. در جواب یکی دیگر از سؤالهایتان عرض کردم که به نظرم ترانه چندان قابلیت ارائه نوشتاری ندارد، دلیل آن هم این است که حتی اگر موفقترین ترانههای اجرا شده را هم بدون موسیقی بخوانیم، میبینیم که لذت چندانی ندارد. وقتی در متن خبری از کشفهای شاعرانه نباشد، قطعا در ارائه به مخاطب هم چندان موفق نخواهد بود. ترانه معمولا کلامی پیشنهادی برای ارائه با موسیقی است اما شعر محاوره شخصیت مستقلتری دارد. در مجموعه شخصی خودم هم تلاشم بر این بوده تا آثاری در مجموعه قرار بگیرد که ارزش ارائه نوشتاری را داشته باشد. به همین دلیل خیلی از ترانههایم که در فضای مجازی تقریبا با اقبال مواجه شده بود را از کتاب حذف کردم تا بیشتر جنبه نوشتاری آثار موردتوجه باشد.
درباره گرفتن مجوز و ممیزی آثارت برایمان بگو.
تقریبا ۵ ترانه از بین ترانهها حذف شد. دو ترانه هم با تعدادی بیت حذفی به چاپ رسید و چند ترانه هم که فکر میکردم با ممیزی مواجه شود، بدون تغییر به چاپ رسید.
به نظر میرسد ممیزی بیشتر سلیقهای است. به نظر خودت چقدر قانون در این زمینه تأثیرگذار است؟
قانون خاصی وجود ندارد، کاملا سلیقهای است و بستگی به سلیقه جمع ممیزان دارد. ممکن است کلمهای در یک کتاب حذف شود ولی همان کلمه در کتاب دیگری مجوز چاپ بگیرد. این اتفاق صرفا در مورد کلمهها نمیافتد، مضامین هم به همین شکلاند. به نظر میرسد اینکه شاعر چه کسی باشد یا ناشری که کتاب را به ممیزی میفرستد کدام ناشر است، نقش پررنگتری در ممیزی کتاب دارد تا محتوای کتابها.
در این بین تناقضی هم وجود دارد؛ بعضی ترانهسراها هم در داخل و هم در خارج از ایران فعالیت میکنند و این در حالی است که بعضی دیگر از این امکان بیبهرهاند. دلیلش چیست؟
متأسفانه فضای موسیقی و ترانه در ایران به عدهای خاص محدود شده است. در موسیقی جهان، ایجاد باندها و گروههای هنری امری معمول است اما در موسیقی کشور ما، این باندها نهتنها در آلبومهای موسیقی فعالیت دارند بلکه در ممیزیها، در صداوسیما، در انتشارات و … هم دستی بر آتش دارند! برای مثال ترانهسرایی که ممکن است کارش را خوانندهای در آن سوی مرزها خوانده باشد یا برای یک خواننده مخالف نظام هم ترانه نوشته باشد، ترانهسرای سریالهای ماه رمضان هم میشود! دلیل این امر روابطی است که متأسفانه بر ضوابط ارجحیت دارند. خودتان ببینید از خیل عظیم خوانندگانی که در کشور وجود دارند، چند درصدشان در صداوسیما فعالیت میکنند؟! یا بهاصطلاح چند خواننده تیتراژی داریم؟ شاید تعدادشان به تعداد انگشتهای دو دست هم نرسد. یا مثلا به چند خواننده مجوز اجرای کنسرت داده میشود؟! بازهم پاسخ همان است. این نشان میدهد یک جای کار میلنگد.
تو الان در حال گذراندن دوره خدمت سربازی هستی و خب…، بگذریم (خنده) برنامهت برای آینده چیست؟
سرایش آثاری که در کتاب میز کناری به چاپ رسیده، شش سال زمان برده است. بر همین منوال، فعلا اصراری به چاپ کتاب ندارم. قصد دارم بیشتر پیگیر به نتیجه رساندن ترانههایم باشم تا چاپ کتابی دیگر.
در همه زمینههای هنری اعم از سینما و… تا ادبی هنرمندان به جایی میرسند که دیگر نیازی به فعالیت نمیبینند و احساس میکنند احتیاج به نقد ندارند. تو چه نظری داری؟
ما در تمام زمینههای نقد با مشکل مواجهیم؛ از نقد در عرصه سیاسی و اجتماعی گرفته تا منتقد ورزشی، سینمایی، ادبی و … . از طرفی فکر میکنم ما در جامعهمان فرهنگ نقدپذیری هم نداریم. به «بهبه و چهچه شنیدن» عادت کردهایم و از آینه خوشمان نمیآید. بهشخصه فکر میکنم هنرمندی که خود را بینیاز از نقد بداند، دیگر قدمی رو به جلو برنخواهد داشت.
الگویت در ترانهسرایی؟
در آغاز کار، مثل خیلیها آثار کلاسیک مینوشتم اما بعد از خواندن مجموعههایی از گلرویی تصمیم گرفتم به زبان محاوره روی بیاورم؛ هرچند گلرویی را در آثار گذشتهاش بیشتر میپسندم تا آثار سالهای اخیرش.
و حرف آخر احسان رعیت…
از تو و «جمله» ممنونم و امیدوارم شرایط انجمنهای ادبی به گونهای تغییر کند که بیشتر کیفیت آثار مدنظر قرار گیرد تا کمیت حضار. امیدوارم با توجه به استعدادهای فراوان ایران و بهخصوص مازندران، اتفاقات خوبی برای شعر محاوره و ترانه ما بیفتد.