داوود بصیری- نویسنده و ترانه‌سرا شما رو نمی‌دونم، ولی من دیگه خسته شدم. بابا این حجم پیچیدگی توی تاریخ بی‌سابقه‌اس. کجا نسلای قبل این همه پیچیدگی توی کاسه‌شون بود؟! تهش یه دل‌پیچه‌ داشتن که راه حلش یه حب سوخته… نه… نه، ببخشید یه استکان چای‌نبات بود! ما چی؟ گرفتاریم. چشم که وا می‌کنیم سؤالام چشماشون […]

داوود بصیری- نویسنده و ترانه‌سرا

شما رو نمی‌دونم، ولی من دیگه خسته شدم. بابا این حجم پیچیدگی توی تاریخ بی‌سابقه‌اس. کجا نسلای قبل این همه پیچیدگی توی کاسه‌شون بود؟! تهش یه دل‌پیچه‌ داشتن که راه حلش یه حب سوخته… نه… نه، ببخشید یه استکان چای‌نبات بود! ما چی؟ گرفتاریم. چشم که وا می‌کنیم سؤالام چشماشون رو وا می‌کنن. آی سؤال‌پیچ می‌شیم!

من خودم کلی سؤال برام پیش اومده. یکیش اینه که چرا همه چیزای خوشمزه توی اسمش حیوون داره. نکنه توی خودشم جک و جونور داشته باشه! مثلاً «کیت‌کت» نکنه توش گربه داره! «هات‌داگ» رو بگو، خاک بر سر با اون قیافش. کسی می‌دونه موس‌شکلات رو از کجای موش درست می‌کنن؟! خربزه که اصلاً خجالت‌آوره! گل‌گاوزبونم شورش رو درآورده با این اسمش دیگه. اسم شهرهام آدم رو مشکوک می‌کنه. مثلاً آنکارا یعنی چی؟ کدوم کارا؟ وای خدا، دوگنبدان کجاست آخه؟! همه این سؤالای عجیب و غریب یه طرف، غذاها یه طرف؛ مثلاً میرزا قاسمی رو کجای دلم بزارم. بیشتر بهش میاد معتمد محل باشه تا یه جور غذا! بزباش خداییش بیشتر فحشه تا خوراکی! آبدوغم همین‌طور! به نظر من شله‌زرد اصلاً بهداشتی نیست. هم شله، هم زرد؟ ای ای ای… چندش! توی فضای مجازی نوشته بود، به این فکر کنین که چرا گاو شیر میده ولی شیر گاو نمیده؟ یا اگه نود درصد خیار آبه، چرا ده درصد آب خیار نیست؟! چرا شیر یارانه‌ای داریم ولی پلنگ یارانه‌ای نه؟ من که دارم دیوونه میشم. این سؤالا ته نداره. چشمم رو که باز می‌کنم همشون مثه یه فیلم با پایان باز از جلوی چشمم رد میشه. کلافه شدم. پایان بازش بدجوری روی مخه. اصلاً بیاین یه نگاهی به انواعش بندازیم:

گروه اول: معمولیاش
اینا پایانشون کل یوم بازه! دنیا میان، بزرگ میشن، نمی‌میرن. همه صبر می‌کنن، ولی اینا کماکان نمی‌میرن. از بد روزگار معمولاً بدجوریم پولدارن. خفن! نقطه‌ اشتراکشون به جز خرپولی، اینه که نه زن دارن نه بچه، نه دااش نه خواهر، نه پدر نه مادر نه هیچی. معمولاً یه قبیله دارن، نشسته در تشت آب‌یخ و انگشت در بینی حرص می‌خورن که این طرف اگه بمیره پولاش چی میشه؟ سرمایه‌اش به کی می‌رسه؟ برخی معتقدن حرص و فضولی دلیل پیدایش صنایع‌دستی بوده. گیگیلی که معرف حضورتون هست؟!

گروه دوم: مشغولیاش
اینا رو اذیت نکنین. اینا اگه خدا قبول کنه عاشقن. اگه خدا قبول نکنه انقدر از خودشون شمع و نشسته با گیتار و زنجموره درمی‌کنن تا خدا قبول کنه. من از این حس مبارزشون خوشم میاد. اینا تا آخر ایستاده‌ان با اسم رمز (اول تو قطع کن). گزارش شده حین مکالمه، یکی از اون سر گوشی گفته: «به خاطر عشقمون اول تو قطع کن. من در من پاشیدم»! عشقشم از اون سر تلفن گفته: «نترس عجیجم. عشق، سرشار از لحظه‌های بارانی‌ست»! معمولاً پایان این دست مکالمات، بازه تا یکی از طرفین از شدت خستگی فک، بره توی کما.

گروه سوم: مَنگولیاش
این گروه رو اگه براساس داستان شنگول و منگول حساب کنیم، بچه دومی‌های خانواده حساب میشن. خودمونیم، یه لحظه فکر کنین اگه مردم اسم بچه‌هاشونو اینجوری می‌ذاشتن چه فاجعه‌ای میشد! مثلاً میشد اصغر و پسغر و حبه‌ی‌پسخر! عرض می‌کردم، سرنوشت بچه دومیای خانواده، کاملاً یه پایان باز داره. مثلاً اگه پسر باشن، نه دردونه‌ان نه ته‌تغاری. معمولاً به‌عنوان اسباب‌بازی و کیسه‌بکس بچه‌ اول و گماشته و درس عبرت ته‌تغاری خانواده محسوب می‌شوند. بچه اولی معاف میشه تا اینا حتماً برن سربازی. اگر دختر هم باشند، در ازدواج باید صبر کنند اول خواهر اولی برود و به علت کمبود شوهر، نقش ترشی سفره‌ی عقد خواهر ته‌تغاری رو بازی کنند. سرنوشتی تا آرنج دراماتیک و نامعلوم، مثل فیلم‌های اصغر فرهادی!

گروه چهارم: زنجونیاش
اینا دیگه شاهکارن! بز، نوع جهش یافته‌ این جانوران محسوب میشه! معمولاً علاوه‌بر پایان، شروع بازم دارن! معلوم نیست از کجا پیداشون میشه، نصف مملکت رو می‌ذارن پَر شالشون، آبم از آب تکون نمی‌خوره. بعد یهویی آب تکون می‌خوره می‌گیرن لپشون رو می‌کشن میندازنشون زندون. به جز پنت‌هاوس و امکانات لاکچری‌بیگ، ده‌هزار صفحه پرونده دارن که خودشون میگن خاطره‌اس با بچه‌ها. پرونده چیه! القصه، قراره حکمشون اجرا بشه ولی قرار نیست به ما بگن کی! پایان باز از این فرمالیستی‌تر رو دیگه «شکلوفسکی» هم توی کاراش نداشته. باورکن!
گروه پنجم: شاقولیاش
اینا تراز پایان بازن. دهه‌ی هفتادیا و دهه‌ی شصتیای عزیز، سلام عرض می‌کنم. اینا همه‌چیشون، تکرار می‌کنم، همه‌چیشون شخصیه و فقط به خودشون مربوطه. همه‌چی به جز پول قبضاشون و هزینه‌ ترافیک اینترنتشون و فاکتور خریدای چیتان‌فیتانشون و که مستقیماً و اکیداً به والدین مربوط شده و اونها به روش خطرناک‌ترین شرخرهای محله‌ «هارلم» این پول‌هارو نقد می‌کنن! آخر و عاقبت یوخدی! برنامه مرنامه اصلاً حرفش رو نزن. اگه جرأت داری برو ازشون بپرس برای آیندشون چه برنامه‌ای دارن تا پایان بازت رو بکشن سرت!

گروه ششم: گوگولیاش
اولش بگم، اینا با اینکه سیاسین خیلی باهم فرق ندارن، فقط با بقیه فرق دارن و نظرشون اینه که می‌تونن کمک کنن تا حداقل چهارسال دیگه دور هم بخندیم. آینده که اصلاً خوراکشونه. اونا به هرکی که بهشون رأی اعتماد بده، یه پایان باز وعده میدن با آپشنای زیاد. رویای نامحدود. ازشونم برمیاد. ازقضا مدارکشم موجوده. کلاً خاصن. یکیشون می‌گفت: ما دو نفر یعنی من و سایه‌ام و سایه‌ام، به زورم که شده مخلص شما هستیم. اون یکی بهش گفت: تیر مژگان تو از عینک پشت، زد به قلب اخوی بنده رو کشت، سومی هم یواشکی یه موز برداشت. والله!
اگه هم منتظر نتیجه‌گیری این قسمت هستین، باید بگم پایان این مطلب بازه…، هرجور راحتین نتیجه‌گیری کنین!