مسعود سلیمی نخستین خاطره های من از سینمای ایران به سال های ۳۵، ۳۶ خورشیدی برمی گردد؛ در سینمای زهره، در خیابان سی متری سابق – کارگر امروز- نزدیکی چهارراه لشگر و خیابان منیریه، فیلم مادموازل خاله به نمایش درآمده بود. در یک صبح جمعه بود که با چند نفر از بچه های محل رفتیم […]
مسعود سلیمی
نخستین خاطره های من از سینمای ایران به سال های ۳۵، ۳۶ خورشیدی برمی گردد؛ در سینمای زهره، در خیابان سی متری سابق – کارگر امروز- نزدیکی چهارراه لشگر و خیابان منیریه، فیلم مادموازل خاله به نمایش درآمده بود. در یک صبح جمعه بود که با چند نفر از بچه های محل رفتیم سینما زهره و مادموازل خاله را تماشا کردیم. یکی دو سال بعد، شاید چند ماهی کمتر، در سینمای فلور، در چهارراه معزالسلطان، اول خیابان مهدیخانی آن روزها و تقاطع ولیعصر امروزی، بود که یکی از خاطره انگیزترین فیلم هایی را که تا کنون دیده ام، یعنی شب نشینی در جهنم را فکر می کنم دو یا سه بار دیدم. امروز که پس از گذشت سال ها به عقب برمی گردم، دکورها و ترفندهای ویژه این فیلم با توجه به امکانات آن دوره، برایم جذاب جلوه می کند. شب نشینی در جهنم، ماجرای یک بازاری خسیس بود که پس از مرگ به جهنم می رود تا به گونه ای تاوان کارهایش را پس بدهدکه، بعدها فهمیدم که دکورهای جالب فیلم کار موشق سروری بود که در آغاز کارگردانی آن را هم بر عهده داشت، اما به دلایلی در نیمه راه، ساموئل خاچیکیان جای او را گرفت و کار را به پایان برد. با وجود این که عمری از تماشای این فیلم گذشته، اما هنوز گوشه هایی از بازی زنده یادها عزت الله وثوق و ارحام صدر، راه رفتن این دو از پیچ و خم های جهنم و گذر از پل صراط و دیالوگ هایی که رد و بدل می شد را به یاد دارم.
سینمای نزدیک محل ما، ستاره، فلور، زهره، داریوش و یکی دو تای دیگر که همگی خراب شده اند، فیلم های به اصطلاح اکران دوم و سوم را نمایش می دادند که جدا از مادموازل خاله و شب نشینی در جهنم، چند فیلم فارسی دیگر مانند ظالم بلا و شب های تهران از ساخته های سیامک یاسمی و یکی دو فیلم از محصولات استودیو کوشان، مثلا غفلت با بازی ناصر ملک مطیعی را در سال های پایانی دهه ۳۰ خورشیدی در سینمای محل تماشا کردم.
٭ ٭ ٭
درست یادم نمی آید، آخرهای سال ۳۸ بود یا اوایل ۳۹ خورشیدی که سینما فلور فیلم چشمه آب حیات را نشان می داد، من با توجه علاقه ای که به ورزش، به طور خاص کشتی داشتم که هنوز هم دارم، به لطف کیهان ورزشی، محمد علی فردین را با تک مدال نقره ای که گرفته بود، می شناختم. چشمه آب حیات محصول ۱۳۳۸ بود، فیلمی که باعث شد تا دوره ۲۰ ساله حضور فردین در سینمای ایران آغاز شود. از شخصیت فردین در چشمه آب حیات تا کاراکتر «علی بی غم» در گنج قارون تفاوت بسیار بود. در گنج قارون محصول ۱۳۴۴، سامک یاسمی، شخصیتی از فردین به نمایش گذاشت که جدا از روایت مشکلات طبقه فرودست جامعه، سرشار از امید و بهروزی نسبت به آینده بود. شخصیت «علی بی غم» اگرچه سالها بعد هم در بسیاری از فیلم های فارسی تکرار شد، اما هرگز به موفقیت و اقبال گنج قارون نرسید.
٭ ٭ ٭
از سال های میانی دهه ۴۰، رفته رفته سینمای تجاری ایران رو به نزول می گذاشت که کارهای اولیه مهرجویی و کیمیایی به طورخاص با نمایش فیلم گاو از یک سو و قیصر از طرف دیگر نقطه عطفی در سینمای ایران رقم خورد. گاو اگرچه نزد مخاطب عام اقبال زیادی نرسید، اما قیصر با بهره گیری از عوامل تجاری فیلم به اصطلاح بدنه سینمای ایران و با چاشنی «ناموس پرستی» و «رفاقت» به یکی از فیلم های ماندگار سینمای ایران بدل شد که بعدها نمونه های زیادی با مضمون قیصر ساخته شد که هیچکدام جای اصلی را نگرفتند، اگر سیامک یاسمی با خلق شخصیت «علی بی غم» در گنج قارون طبقه فرودست را به سینمای فارسی وصل کرد، مسعود کیمیایی با خلق شخصیت «قیصر» که ریشه تاریخی و جغرافیایی در فرهنگ ایران را در بسیاری به ویژه در نزد طبقه فرودست به این باور رسانید که که باید به پای جوانمردی و رفاقت و ناموس پرستی تا پای جان ایستاد، هرچند انتقام گیری شخصی که در تعریف شخصیت قیصر جایگاه خاصی داشت اما از نگاه خیلی از منتقدین سینمایی گرفته تا برخی روشنفکران و طرفداران حقوق بشر با انتقاد روبه رو شد.
٭ ٭ ٭
قیصر را چندین و چند بار در سینمای مهتاب- در گروه معروف به مولن روژ در خیابان ولیعصر امروزی نزدیک چهار راه جمهوری تماشا کردم، اما در شیراز بود و در سینمای آریانا که با یکی از دوستانم که دیگر نیست، رضا موتوری را هم چندبار دیدم که به نظرم در زمره یکی از کارهای برتر کیمیایی در کنار گوزن ها و غزل طبقه بندی می شود. صحنه پایانی فیلم که در سالن تابستانی سینما دیانا، سپیده امروز فیلم برداری شده و جای دست های خونی شخصیت ضد قهرمان فیلم بر پرده سفید همراه با آهنگ و شعر و صدای ماندگار زنده یاد فرهاد را فراموش نمی کنم.
٭ ٭ ٭
هنگامی که سخن از سینمای ایران از سال های واپسین دهه ۲۰ و آغاز دهه ۳۰ خوزرشیدی تا به امروز به میان می آید، بدون تردید و بدون تقسیم بندی بین ساخته های عوام پسند و به تعبیری روشنفکرانه، می توان از فیلم های زیاد و هنرمندان فراوانی نام برد که هر کدام در دوره ای و به سهم خودشان در اعتلای این هنر در کشورمان نقش داشته اند، املا اگر حرف بر سر نگاه و نظر شخصی باشد، من برخی کارهای علی حاتمی به طور خاص سوته دلان و دو سه کار آغازین کیمیایی از جمله قیصر، رضا موتوری و داش آکل و هخم چنین گوزن ها را بیشتر دوست می دارم.
٭ ٭ ٭
اگر کسی سینما را دوست داشته باشد، به طور قطع تعدادی فیلم را به دلایل گوناگون، بیشتر می پسندد و در میان آنها، چه بسا سکانس هایی یا دیالوگ هایی باشد که ماندگار شوند. سکانس پایانی سوته دلان، چنین مشخصه ای دارد، جایی که حبیب آقا ظروفچی، برادر بیمارش را برای شفا به امامزاده داوود می برد، اما در چند قدمی امامزاده در می یابد که مجید، برادرش مرده است، می گوید: همیشه دیر می رسیم.