هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی برخلاف اینکه خیلی‌ها اعتقاد دارن که الآن زمونه مدرنیته و تحولات سریع‌السیره، بنده معتقدم که اصلا این‌جوری نیست و دنیا داره برمی‌گرده به سمت سنت‌ها و عصر حجر و اینها و با اینکه احتمالا شما به عقیده بنده وقعی نمی‌نهید اما من پوستم خیلی کلفت‌تر از اینهاس و الآن هم […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

برخلاف اینکه خیلی‌ها اعتقاد دارن که الآن زمونه مدرنیته و تحولات سریع‌السیره، بنده معتقدم که اصلا این‌جوری نیست و دنیا داره برمی‌گرده به سمت سنت‌ها و عصر حجر و اینها و با اینکه احتمالا شما به عقیده بنده وقعی نمی‌نهید اما من پوستم خیلی کلفت‌تر از اینهاس و الآن هم قصد دارم مصادیق این ادعام رو براتون بنویسم و شما هم مجبورید که بخونیدش!

مبادله پایاپای کالا
چندوقت پیش یکی از مقامات بلندپایه کشور، تشریف بردن به کشور دوست و تقریبا همسایه روسیه یا همون «نه شرقی نه غربی» سابق! و بعد از کلی مذاکره فشرده و «من توو من»، برگشتن به کشورمون و اعلام کردن که زین پس قراره که ما بهشون نفت بدیم و اونا در ازاش به ما غذا بدن! همان‌گونه که مستحضرید، در قدیم که پول و سکه و اسکناس نبود، مردم مثلا تخم‌مرغ می‌دادن، پراید می‌گرفتن یا دختر می‌دادن، ویلا می‌گرفتن و… اینها! یعنی برگشتیم به اون دوران و مبادله کالا با کالا که خب خیلی تصمیم هوشمندانه‌ایه و جای تشکر زیادی از این مسئول محترم داره که لااقل دیگه از گرسنگی نمی‌میریم! البته هنوز دقیقا معلوم نکردن که قراره چه غذایی از روسیه وارد بشه و منوی جزییات رو مشخص نکردن که البته ایشالا به زودی معلوم میشه!

همگی بریم توو غار
چند وقت پیش معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد اعلام کرد که به حدود ۷۵ نشریه و سایت دیگه، مجوز انتشار داده شده که جا داره از همینجا به این عزیزان خسته نباشید عرض کنیم! منتهی انگار این وسط یکی از مسئول محترمی که این خبر خوشحال‌کننده رو اعلام کرده، پرسیده که؛ «عجیجم، توی این وانفسا که مردم روزنامه نمی‌خرن و نمی‌خونن و خیلی هم مثل سابق به اخبار سایت‌ها رجوع نمی‌کنن و حتی دیگه حنای بی‌بی‌سی هم رنگی نداره و ایضا با توجه به افزایش قیمت کاغذ و هزینه چاپ و اینا، دادن این مجوزهای جدید یعنی چی؟»، و مسئول محترم هم در پاسخ به این سؤال، ابتدا لبخندی عریض و طویل زده و سپس گفته که «سؤال، سؤال خوبیه بزرگوار! راه‌حلش هم اینه که ما به این دوستان گفتیم که روزنامه‌هاشون رو در ۸ یا ۱۶ صفحه کاملا سفید چاپ کنن تا مردم ازش به‌عنوان کاغذ چرک‌نویس یا دفتر نقاشی بچه‌‌ها و نوگلان خندان‌شون استفاده کنن یا نهایتا برن مثل عصر حجر، مطالب نشریه و سایت‌هاشون رو روی دیوار غارها منتشر کنن!». روایت شده که فرد سؤال کننده، پس از شنیدن این پاسخ، متواری شده و به مکان نامعلومی نقل مکان کرده!

حتی «پتر چک» هم دیگه پاس نمیشه
«پتر چک» رو که حتما می‌شناسین؛ همون دروازه‌بان سابق چلسی و فعلی آرسنال که موقع بازی، «کلاه‌کاسکت» می‌ذاره سرش! برخلاف اینکه همه میگن این بابا از یه خونواده ورزشی اومده، ایشون کلا از یه خانواده بانکی سردرآورده، بدین شکل که پدرش چک بین بانکی، مادرش، «کِلر چک» و پدربزرگش (پدربزرگ مادریش) تراول چک، پدربزرگ پدریش هم چک برگشتی بوده! چند روز پیش هم انگار اعلام کرده که چون سنّش بالا رفته، درحال تصمیم‌گیریه که بین رفتن به لیگ دسته اول آزادگان یا کلا نقل مکان کردن به کارهای اقتصادی و بانکی، یکی رو انتخاب کنه و گفته که حتما برای گرفتن این تصمیم مهم، با «کبری» هم مشورت خواهد کرد! البته در کنفرانس خبریش، این رو هم گفته که اگه بره توی کار بانکی، صبح‌ها پیگیر چک مردمی که پولاشون رو بعضی از موسسات مالی اعتباری بالا کشیدن، خواهد بود و شب‌ها در موسسه «ثامن‌الحجج» می‌خوابه تا شاید مثل «بیرانوند» خودمون، بتونه یه روزی پنالتی کریس رونالدو رو بگیره! و خب این یعنی حتی پتر چک هم فهمیده که باید برگشت به سنت‌ها!

یانگوم و آشپزخونه مرکزی با غذاهای فقط سنتی
بعد از اینکه «کوکب خانم» پس از یک دوره انزوا و حذف شدن از کتب درسی، دوباره احیا و معروف شد، «یانگوم» که دیگه از بازی کردن توی این سریال‌های کره‌ای خسته شده بود، از طریق اینستاگرام با کوکب خانم آشنا شد و خلاصه اومد ایران و قراره دوتایی باهم آشپزخونه مرکزی بزنن! یانگوم که تجارب بسیار زیادی از «جواهری در قصر» به دست آورده و از آشپزی و طبابت و همسرداری و خاله‌زنکی سیاسی و درست کردن شربت اَنبه (که نمی‌دونم چرا این کره‌ای ها و ژاپنی‌ها، اصرار عجیبی دارن بهش بگن «ساکی»!) و نصیحت کردن به جوانان که زودتر ازدواج کنن، خیلی چیزا می‌دونه و کلا از هر انگشتش یه هنری می‌باره، تصمیم گرفته که «کبری» و همسر مهربان کوکب خانم (که کارخونه‌شون تا ابد تعطیله و بیکاره!) و حتی «جومونگ» و «اوشین» و «ریوزو» و اون مربی تیم ملی کره‌جنوبی رو که تیمش از ممّد مایلی‌کهن و علی دایی، شیش تا گل خورد و هنوزم داره گریه می‌کنه، توی آشپزخونه مرکزیش دور هم جمع کنه و فقط هم غذای سنتی بده دست مردم! منتهی این وسط یه مشکل هست؛ اینکه کره‌ای‌ها طبق چیزی که توی سریال‌هاشون دیدیم، یه عادت عجیب و مسخره‌ای دارن که تا یکی میاد خونه‌شون یا محل کارشون، میرن دوزانو و بلکه چهارزانو روبه‌روی طرف می‌شینن و هنوز عرق طرف خشک نشده و یه چایی جلوش نذاشتن، ازش می‌پرسن که «چی باعث شده که به اینجا بیاین؟»! خب شما فکر کن، یانگوم از هر مشتری‌ای که میاد واسه غذا خوردن این سؤال رو بپرسه؛ طبعا داستانی میشه و کار پسندیده‌ای نیست!
البته اینهایی که اشاره کردم، فقط مشتی نمونه خروار بود که نشون میده، جامعه امروز دیگه تمایلی به مدرنیته نداره و دلش برای اون قدیما که دسته‌جمعی می‌رفتیم زیارت و هیجده نفره زیر یه پتو می‌خوابیدیم و روی آثار باستانی و ارزشمند قدیمی مثل مجسمه‌ها و دیوارهای تخت جمشید با سنگ و ماژیک و خودکار و حتی آب دهن می‌نوشتیم؛ «زلیخا، عزیزم، کی بیام بگیرمت؟» یا «به عشق بچه‌های بامرام دروازه غار» یا حتی «اشرف، بی…، یه کاری نکن بیام، … و …»! خیلی خیلی تنگ شده! امیدوارم مسئولین ما این مطلب رو حتما بخونن و براش راه‌کارهایی رو تعبیه کنن و اینها! دیگه بیشتر از این مزاحمتون نمیشم و شما رو با پخش لایو آهنگ درخواستی امشب تنها می‌ذارم!
{ اگه تو از بَری/ زبون زرگری/ اگه تو از بَری/ زبون زرگری…}
توضیح: مثل اینکه سی‌دی این آهنگ خَش دارد و مدام فقط این قسمتش پخش می‌شود! با تشکر!}