برای اثبات غلط بودن این فرضیه که مربیان ایرانی نهایتاً ۵ یا ۱۰ درصد با هم فرق دارند، حتی لازم نبود اکبر میثاقیان جانشین محمد احمدزاده شود. ملوان با میثاقیان زیر و رو شد، اما قبل از آنها عبدا… ویسی را هم داشتیم که پیکان را امیدوار کرد و یا محمود فکری که […]
برای اثبات غلط بودن این فرضیه که مربیان ایرانی نهایتاً ۵ یا ۱۰ درصد با هم فرق دارند، حتی لازم نبود اکبر میثاقیان جانشین محمد احمدزاده شود. ملوان با میثاقیان زیر و رو شد، اما قبل از آنها عبدا… ویسی را هم داشتیم که پیکان را امیدوار کرد و یا محمود فکری که با نساجی نتایجی به مراتب بهتر از مهاجری گرفت. البته ویسی ۲ هفته است که میبرد، ولی روند پیکان مثبت بوده و به بقا امیدوار شده است. همین حالت را نساجی با فکری پیدا کرده که تبدیل به یک تیم باشخصیت شده است. پس اینطور نیست که بگوییم همه مربیان ایرانی در یک حد هستند و تفاوت چندانی ندارند چه اگر این ادعا درست بود، یک مربی ایرانی ۸ میلیارد قیمت پیدا نمیکرد و دیگری ۷۰۰ میلیون (هر چند در مورد این قیمت ۸ میلیارد حرف داریم).
در بسیاری از باشگاههای ما شکل انتخاب مربی از بیخ و بن غلط است. همین ملوان میتوانست از ابتدای فصل سراغ میثاقیان برود و یا جنس مربیگری محمود فکری به تیمهای شمالی مثل نساجی میخورد. تیمی مثل تراکتور از سالها قبل دقیقاً نمیداند چه مدل مربیای میخواهد و به همین دلیل از جان توشاک و دنیزلی به ساکت الهامی میرسد، ولی یادداشتهای روی نیمکت را مسعود شجاعی مینویسد! خب کاملاً مشخص است که در تراکتور برای انتخاب مربی استراتژی درستی وجود ندارد. هر چند تقریباً ۹۰ درصد باشگاههای حاضر در لیگ برتر و دسته اول همین مشکل را دارند و شما کمتر باشگاه و مدیری را پیدا میکنید که دقیقاً بداند چه میخواهد و چرا مثلاً فلان مربی ایرانی یا خارجی را انتخاب کرده است. یکسری از باشگاهها هم تحت فشار هوادارانشان یک مربی را میآورند و یا دیگری را نمیآورند که کاری به درست و غلطش نداریم … و سرانجام میرسیم به پرسپولیس و استقلال که تیمهای سازمانی هستند و عمدتاً مدیرعامل آخرین نفری است که نام سرمربی تیمش را میشنود.