راه رسیدن به وضعیت بهرامی…! بخش اول
راه رسیدن به وضعیت بهرامی…! بخش اول

مجید عابدینی راد رضا نوشت: ببین، مهناز دقیق تر این رو می گه که هیچ زنی خوشش نمی آد که یه قول و قرار از پیش تنظیم شده به یکباره بهم بخوره، یا هی انجامش به عقب بیفته! معمولاً هر دلیل و بهانه ای، حتی موجه ترینش، براش قابل قبول نمی تونه باشه! نوشتم: همه […]

مجید عابدینی راد
رضا نوشت: ببین، مهناز دقیق تر این رو می گه که هیچ زنی خوشش نمی آد که یه قول و قرار از پیش تنظیم شده به یکباره بهم بخوره، یا هی انجامش به عقب بیفته! معمولاً هر دلیل و بهانه ای، حتی موجه ترینش، براش قابل قبول نمی تونه باشه!
نوشتم: همه این حرفای دخترت خیلی درسته و خودم هم خیلی بهشون فکر کرده ام! می دونم که تا حدود زیادی انتظار شروع سفری که قراره در قصه های هفت پیکر با محبوبه داشته باشیم و عقب افتادن پی در پی اش، به احتمال زیاد، باید اذیتش کرده باشه، اما من توی ذهنم آخه برخورد دیگه ای با زمان دارم!
می دونی رضا، من و محبوبه به اندازه یه عمر وقت جلوی خودمون داریم! الان بهت که گفتم منو محبوبه به سمتی برده که عین یه کامپیوتر مغزم درگیر آواهای مختلف ِ توی کلمات و نوع شکل گیری و رقصشون توی اشعار و‌ گفته های خواب و شعر شده! باید از این موقعیت نهایت استفاده رو ببرم!
رضا نوشت: ببین حرف مهناز اینه که تو که به گفته خودت به اندازه یه کوه محبوبه رو دوست داری باید اولویت زندگی و فکرت تنها به او باشه، و نه گیرها و مشکلات شعر نظامی و حافظ و تازگی ها مولانا!
نوشتم: آره. منطقاً این حرف و نگاه درسته، اما از ابتدا بنیاد ِ عشق هدفمند من به محبوبه استفاده از قدرت چاره یابی و گره بازکنی این پدیده، برای پاک سازی آثار این بزرگان بوده!
حتی ایده سفر مشترکمون باهم در دنیای شعر و فکر نظامی، باز در همین جهت بوده! متوجه ای؟
خب الان هنوز توی وضع تدارک مقدماتش وقتی می بینم تا این حد همه این راه و چاره های کارساز به سمتم سرازیر شدن، به خودم می گم هر جور تغییر مسیر، کاری نادرسته !
رضا نوشت: می دونی عابد این که من به خودم اجازه دادم تا حرفای با دخترم راجع به زندگی و کار تو رو برات بازگو کنم فقط برای این بود که دلش می خواد این حال و هوای خوشبختی ای که تو بهش رسیده ای هر چه بیشتر با دوام برات باقی بمونه!
حرفم باهاش از داستان تیک های آبی رنگ زیر نوشته هات در واتساپه، که برام تعریف کردی، شروع شد…!
نوشتم: خیلی به مهناز سلام برسون و از همه این خوش نیتی هاش نسبت به من و محبوبه تشکر کن!
حالا راجع به اون تیک ها و ذخیره سازی های انرژی ای که تا حالا در درونم از عشقم به او جمع کرده ام، می دونی امروز به خودم چی گفتم؟ این که چرا این راه ِباز ِ به دل محبوبه و این غلیان حس های خوب و انرژی رسان ِ توی وجودم رو برای پرداختن به سه اثر دیگه نظامی بکار نبرم!
رضا نوشت: من تا این جا که می دونم، تو بیشتر از هفده بار، یا بیشتر، همه این جور بررسی ها رو پیش از این انجام داده ای! با این که یک بار هم مفصل توضیح دادی، اما درست نمی فهمم این بار چه فرقی با بررسی های دفعه های پیش داره!؟
می دونم که نگاهت روی اهمیت دوختن تٓه ِ یه بیت به سر ِ بیت بعدی متمرکزه! که می گفتی این کار رو چون مولانا خیلی دقیق تر از نظامی انجام داده تو می خوای همون راه های دقیقو، با اطمینان بیشتری توی بررسی هایی که تا حالا روی آثار نظامی انجام داده ای پیاده کنی….!
یادمه که به صورت استعاره و تمثیل از نحوه اتصال واگن های یه قطار، و یا حوضچه های بهم پیوسته، و این ها برام گفتی…!
نوشتم: راستش الان با کاربرد ترکیب فعلی ته رو به سر دوختن در رابطه با دو بیت، یک روشنایی گنده برام به وجود آوردی: آخه شاه بهرام، در شکارش با کنیزکش، سم ِ گورخری رو به گوشش می دوزه!
این حرف مگه رضا نزدیک و در راستای همین هنر تَه گفته و شعری رو، با هنرمندی کامل، به سر ِ بیت و حرفی دیگر دوختن، نیست!
یه توضیح کوچیک این که من الان سال های زیادیه که از این بند و بست بین آخر یه بیت و اول بیت بعد خبر دارم، اما شکل دقیقش رو دونستن یه بحث و دانش دیگه ایه! متوجه ای؟ راستش گشودن اسرار این راهکارها رو باید بذارم برای آخر سر، تا کسی نتونه اخلالی احتمالاً توی مقاصدم به وجود بیآره!
می دونی مهم ترین دستاورد این دفعه این بوده که تا حالا توی انتخاب راهکارام اشتباه نکرده ام و باید قاطعانه تر با شعرهای نظامی برخورد کنم!
رضا نوشت: عابد راستش اینه که از طرفی هم مهناز خیلی سعی کرده با بعضی از همین نشونه آوری های تو، به حل معمّای این ارتباط هایی که ازش می گی برسه، اما هر چی تلاش می کنه نتونسته رمزش رو بفهمه!
نوشتم: رضا توضیح ریزه کاری های این روش، که از چندین و چند راه حل های مختلف تشکیل شده و در زمانی طولانی به دست اومدن، واقعاً نیاز به یه کتاب مفصل همراه با آوردن چندین و چند مثال داره! اما برای جواب دقیق تر به سؤالت که این بررسی مجدد چه خواص استثنائی ای داره و فرقش با دفعات پیش چیه، فعلاً به یه مثال روشنایی آور که برات می آرم خودت رو قانع کن!
ببین به فرض باید بدونی که توی بررسی اتصال ها اول باید به سُم پرداخت و بعد به گوش!
حالا به فرض الان دیگه با تکیه بر کاربردها و پیوندهای مولانا وقتی می بینم توی اولین واژه های یه بیت به فرض حرف لام اومده، من اول به بیت های پیش از اون نگاه می کنم؛ اگه ببینم تا چار تا بیت پیش از اون هم اثری از همین حرف لام در بین کلمات نباشه، با قاطعیت حکم می کنم که اون ها هیچ کدوم از نظامی نمی تونند باشن و همشون الحاقی ان!
قبلاً نداشتن این قاطعیت و توی شک و شبهه و عدم اطمینان کافی به راه های ارتباط های آوایی ای که یافته بودم، کارام رو توی بلاتکلیفی قرار داده بودن!
می دونی، این قطعیت در درستی راه رو مدیون مولانا هستم!
رضا نوشت: عابد پس با توجه به نیاز تو به اختصاص وقت برای مرور همه گفته ها تا به انتهای اشعار نظامی، قبل از شروع سفرت و نوشتن رمان زندگی عاشقانه ات با محبوبه، بهتره که سعی کنی تا باز با همین قاطعیت برخورد کنی و جلو بری!
با این توضیح کوتاهت کاملاً فهمیدم که این کار تو یه همت غول آسا هم نیاز داره! آخه یک یک حروف رو زیر نظر داشتن و دنبال ارتباطاشون نسبت بهم گشتن با یه نگاه عادی داشتن به واژه ها و معانی شون خیلی فرق داره و انرژی غریبی رو می طلبه!
خلاصه الان برام حرفت بهتر جا افتاد که اگه اول ِ شعری با به فرض گل شروع می شه، مهناز باید بگرده تا توی قسمت انتهایی ابیات پیش از اون، به واژه ای مثل کلاه یا لب و جزآن… بر بخوره، و اگه بینشون بیت دیگه ای اومده باشه، اون از نظامی نمی تونه باشه!
نوشتم: آخه رضا این جاست که می گم همه راه حل های ارتباطی رو باید هم زمان با هم سنجید! چون شاید از راه آوایی دیگه ای اون دو تا بیت ِ فرضی به هم دوخته شده باشن! مثل وجود واژه ای مشترک در هر دو بیت که یک بار برات ازش گفتم….! یا به فرض گشتن توی نسخه های قدیمی متعدد تا بلکه موردی بشه پیدا کرد که جوابگوی مسئله هماهنگی و راه ایجاد ارتباط آوایی باشه و یا راه های دیگه…!
پاریس ۱۸ اوت ۲۰۲۱
ادامه دارد…