مجید عابدینی راد رضا نوشت: حالا من واقعاً تازه به سختی کار تو دارم بیشتر پی می برم: فکر کنم اشتباه نکرده باشم وقتی می گم که تو نگاهت بیشتر به حروف به کار رفته در شعرها و صداهاشون توجه داره تا به خود واژه ها و گفته ها…! غیر از اینه؟ آخرش عابد […]
مجید عابدینی راد
رضا نوشت: حالا من واقعاً تازه به سختی کار تو دارم بیشتر پی می برم: فکر کنم اشتباه نکرده باشم وقتی می گم که تو نگاهت بیشتر به حروف به کار رفته در شعرها و صداهاشون توجه داره تا به خود واژه ها و گفته ها…! غیر از اینه؟ آخرش عابد تو هم نوع عشق ورزیت با همه فرق می کنه و هم نگاهت به حرف عشق!
به هرحال من اعتقاد دارم که تو با همین همتی که تا حالا به خرج داده ای باید سعی کنی اسکندرنامه و مخزن السرار رو هم تموم کنی! می دونی تازه همین پرداختن مستمر به یک کاره که باعث می شه تو هم مثل شاه بهرام تیرت رو اون قدر با دقت از کمان رها کنی که اون کار دوختن سُم گور به گوشش برات عین آب خوردن بشه!
نوشتم: رضا، تا آخر خط رو، تو هم با تیزی خاص خودت، خوندی! قضاوتت خیلی درسته. ببین این شیوه ادمان که خود بهرام هم، توی این قصه، معنیش رو از معشوقه چینی اش یاد می گیره، داره نشون می ده که نباید توی راهکارایی که آدم به نظرش درست می یاد، شک کنه و سستی بخرج بده! حافظ هم همین رو درس می ده. حالا تازه جالبی قضیه این جاست که پیشنهاد من به محبوبه برای شروع سفرمون، رفتن توی بحر حرفای همین قصه شکار بهرام با کنیزک زیبا و تیز هوشش بود! شاید بی خود نباشه که این قصه اولین درس مهم نظامی در هفت پیکره و پیش از قصه شاهزاده های هفتگانه اومده!
رضا نوشت: نگا کن! پس انگاری که اصلاً اون سفر شما دو تا مدتیه که شروع شده، و همه این رویدادایی که تو داری زندگی می کنی باید از بهره های بی شمار آغاز همین سفر مشترکتون باشه!
نوشتم: می دونی رضا خیلی حرفت با ربطه! آخه وقتی دوباره با این ابزارای جدید کار بررسی هفت پیکر رو توی دست گرفتم باز تغییرات خیلی زیادی توی نظم شعرا به وجود اومد! وقتی قصه شاه و کنیزکش رو تموم کردم به خودم گفتم چه قدر فضاش آبادتر و زیبا تر از قبل شد! و حیف بود اگه درست توی شروع سفرمون محبوبه با کلی گره های حل نشده و ناهماهنگی هایی در سامان حرفا در این اولین قصه بزرگ نظامی مواجه می شد! تو حق داری که می گی باید تا انتهای نوشته ها برم تا ببینم این نظم جدید به واقع حلال همه گره های باقی مونده می تونه باشه یا نه!
رضا نوشت: آخه یادته که قدیم ترا برام گفته بودی که شرف نامه و اقبال نامه در اصل یک کتاب بوده اند به نام اسکندرنامه! حالا من می گم شاید با این نوع نگرش قاطعانه تری که در پیش گرفته ای بشه راه اتصال مجدد این دو کتاب بهم رو هم پیدا کنی!
نوشتم: راست می گی. من حتم دارم که با پیروی از این شیوه بررسی، نتنها راه برا من بلکه برای ده ها محقق دیگه هم باز می تونه بشه، تا بشه این معیارهای سنجش اشعار رو به منتها درجه کارایی شون رسوند! برا همینه که اعتقاد دارم پیوندی که من و محبوبه با هم برقرار کرده ایم جای پای گنده ای در تاریخ این جور بررسی ها خواهد گذاشت!
چون یه قسمت از این نگرش تحلیل گرایانه نظامی ریشه در ساختار زبان فارسی و هنر شعرگویی از دوره های خیلی قدیم تر و پیش از او داره! یعنی بعدها باید به دنبال کنکاش در اشعار فردوسی و رودکی و خیام….رفت!
رضا نوشت: می فهمم که این کار تو اهمیت زیادی برای تحقیقات روی آثار شعرا داره! یکبار مهناز برام گفت که پیش از این تنها راه سنجش درستی شعرها از راه مقایسه نسخه های قدیمی با هم، به تناسب قدمتشون بوده، و کسی راه دیگه ای پیدا نکرده بوده!
نوشتم: آره، خیلی درست گفته و این مشکلیه که همه تحلیل گرا همیشه و در هر موردی داشته ان! اما بدبختی این جاست که برای شعرایی که کارهاشون رو جمع نکرده از دنیا رفته اند، اصل خلل ها و دستبردها از همون قدیمی ترین نسخه ها شروع می شه!
رضا نوشت: تو می خوای بگی ممکنه این سیستم اتصال آوایی که ازش در مورد صحنه های خواب و فصلای مختلف یک منظومه و حتی بیت به بیت اشعار می گی محدود به فقط این سه شاعر نبوده و از زمان هایی خیلی پیش تر، این تکنیک ها وجود داشتن! چون اگه همه این بند و بست ها به زبان درون، این طور که نظامی کشف کرده، مربوط باشه، طبیعی هم هست که شعرای بزرگ دیگه هم ناخودآگاهانه همین سامان رو در کارهاشون آورده باشن! چون زبان درون که اون طورها دستخوش تغییراتی نمی تونه شده باشه! می خوام بگم که نظرت خیلی معقوله.
نوشتم: شگفت اینه که تو درست تا ته فکر من رو خونده ای! چون اصلاً خود قافیه سازی در شعر هم یک راه اتصال آوایی دو مصرع شعر بهمه! حرف نو و کشف نظامی، از درون و زبانش، خیلی به این تصویر سر و ته رو، به صورت آگاهانه از همین راه بهم دوختن، و مهارت بهرامی در زدن تیر به هدف، با دقتی میلی متری، قرار داره!
آخرش ساقی با خواب های غریبی که برامون شبا می سازه ماهرترین و دقیق ترین شکارچی آواها ست! بهرام و اسکندر یا فرق نمی کنه نظامی و مولانا و حافظ به اندازه انگشت کوچیکه او هم نمی شن!
رضا نوشت: پس توی این قصه بهرام و کنیزکش که تو و محبوبه قراره برین مدتی رو باهاشون زندگی کنید همین مسائل رو نظامی مطرح می کنه، نه؟
نوشتم: ببین، آخه کنیزک وقتی در مقابل این تبحّر اعجاز آور بهرام در دوخت دوز قرار می گیره می گه خیلی کار سخت و هنر استثنائی ای هم نیست! کاریه که شاه از طریق تکرار بلاوقفه و ادمان به دست آورده!؟ «کار ِ پر کرده کی بود دشوار؟» مقصود اینه که راه ِ رسیدن به وضع بهرامی و موقعیت نظامی و حافظ و مولانا در دستیابی به سعادت برای همه ما انسانها بازه!
رضا نوشت: یعنی می خواد بگه با همین شیوه ادمان و استمرار و تکرار و پشتکار و همت ورزی، راه به مراحل بالا رسیدن و تیر رو دقیقاً به هدف زدن برای همگی مون بازه؟ ببینم پس حتماً تو هم به دلایلی خیلی خاص این قصه رو برای شروع سفرتون انتخاب کرده ای، نه؟
نوشتم: دلایلش که بی شمارن! می دونی خوب که فکر می کنم می بینم محبوبه هم حالت نکته بینی های دقیق کنیزک بهرام رو داره و هم خودش به خوبی بهرام تیرهاش رو به هدف می زنه! ببین به فرض همیشه درست در همون موقع که باید پیام محبت بارش رو به هِم می رسونه! یا نشونه ای از این که به فکرمه رو برام می فرسته!
مگه فکر می کنی ساقی درونت جور دیگه ای ازت مراقبت می کنه و محبتش رو بهت نشون می ده!؟ آخرش رضا من بی خود نیست که امروز این جای کارم! یعنی توی بالاترین وضع کیف بری ممکن از بودن در این دنیا!
بعد هم راستش شاید ما دو تا به اون جایی رسیده ایم که دیگه حرفا هم نمی تونن گویای وضعمون باشن! یک جور چسبندگی تقریباً بدون نیاز به حرف زدن! حرف به این جا که رسید رضا در سکوت فرو رفت و دیگه جوابی نداد!
پاریس ۱۸ اوت ۲۰۲۱