محمد علی فروغی یکی از شخصیت های کمیاب ایران زمین است به این معنا که وقتی به زندگی کوتاه او، شصت و چند سال، از یک سو و شرایط زمانه ای که می زیست، اواسط قاجار و اوایل پهلوی، از طرف دیگر نگاه می کنیم و آن را با کارها و خدماتی که انجام داد، […]
محمد علی فروغی یکی از شخصیت های کمیاب ایران زمین است به این معنا که وقتی به زندگی کوتاه او، شصت و چند سال، از یک سو و شرایط زمانه ای که می زیست، اواسط قاجار و اوایل پهلوی، از طرف دیگر نگاه می کنیم و آن را با کارها و خدماتی که انجام داد، مقایسه می کنیم به روشنی به نبوغ کم نظیر او پی می بریم.
فروغی به معنای واقعی کلمه، انسانی،همه وجهی بود؛ روزنامه نگار، ادیب، سیاست مدار، سخنور و سخن شناس و در عین حال فردی وطن پرست که در هر پست و مقامی به فکر و یاد تعالی ایران بود. در بسیاری از اقدامات توسعه گرایانه ایران، از جمله تاسیس دانشگاه تهران و فرهگستان ادب ایران، رد پای پر رنگ او دیده می شود. از فروغی آاثار مکتوبی هم باقی مانده که می توان به تصحیح کلیات سعدی و کتاب مرجع سیر حکمت در اروپا، فلسفه غرب، و به ویژه کتاب خاطرات، به گفته خودش «مرات حیات» اش، اشاره کرد.
کتاب خاطرات محمد علی فروغی توسط نشر سخن تجدید چاپ شده و به بازار آمده است.
٭ ٭ ٭
خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشتهای روزانه از سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰ کتابی است از محمدعلی فروغی که سالها پس از مرگش با ضمایمی منتشر شد. فروغی از بیست و شش سالگی به نوشتن وقایع زندگیاش پرداخت و با همه مشغلهای که در ادوار مختلف عمر خویش داشت این کار را با جد و جهد دنبال کرد. او خود در عنفوان جوانی نوشته است که بدین یادداشت نویسی روی آورده تا مرآت حیاتش باشد. کتاب حاضراز سه بخش اصلی تشکیل شده است. بخش اول، که خاطرات محمدعلی فروغی است، رساله مستقلی است که فروغی احتمالا در واپسین سال زندگی درباره خاندان، پدر و احوال خود نوشته و خصوصا اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را در عهد ناصری به خوبی شرح داده است، اما متاسفانه مهلت نیافته تا آن را به پایان برساند. بخش دوم یادداشت های روزانه اوست که از ۱۵ سال پراکنده میان سال های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰ که گاه به تفصیل و گاه به اجمال وقایع را روز به روز، حتی در سخت ترین شرایط سیاسی به رشته تحریر درآورده است. بخش سوم، که تحت عنوان پیوست ها آمده، بیشتر مشروح ملاقات های او با سران کشورهای دیگر، گزارشی از امور شواری جامعه ملل و چند نامه است. این مجموعه به درخواست ایرج افشار و به همت محمدافشین وفایی و پژمان فیروز بخش گردآوری شده و توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است. این کتاب دربردارنده مجموعه خاطرات محمدعلی فروغی و جزئیاتی از فعالیت های فرهنگی و سیاسی اش می باشد؛ اثری شکل گرفته بر مبنای دفترچه خاطرات فروغی که سال ها پس از مرگ وی به شکلی غافل گیر کننده و غیر قابل پیش بینی نصیب کتابخانه مجلس شورای اسلامی شد و به دنبال آن و با تلاش های، ایرج افشار، نوشته ها و رسالات دیگری از ذکاءالملک به دست آمد.
٭ ٭ ٭
۶۴ صفحه ابتدایی کتاب به توصیف چگونگی دستیابی به این آثار،زندگینامهای نسبتا کامل از فروغی، گاهشمار کامل از فعالیتهای او به همراه فهرست کامل آثاری که تالیف و ترجمه کرد اختصاص دارد. این بخش را محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش انجام دادند که در زمره شاگردان و دستپروردگان ایرج افشارند و پیش از این نیز آثاری را به خواست او به انجام رسانده بودند.
از خاطرات محمدعلی فروغی حداقل تا این زمان جز اندکی(۶۳ صفحه دستنویس) به دست نیامده است. خاطراتی که در آن به توضیحی درباره آباء و اجداد خود و نیز برخی خاطرات جالب از پدرش میپردازد و تنها به دوران نوجوانی او تا تاسیس روزنامه تربیت از سوی پدرش را شامل میشود. در این نوشته نیز به خاطرات او میپردازیم که به رغم اندک بودن از اهمیت بالایی برخوردار است و نوشتن درباره روزنوشتهای او که حجم اصلی کتاب را شامل میشود را به نوبتی دیگر وامینهیم. این خاطرات از نثر محکم با قدرت تحلیل اوضاع و احوال و شخصیتهای مهم روزگار برخوردار است. فروغی همزمان با بازگو کردن سرگذشت خود و پدر «جا به جا به شرح احوال رجال سرشناسی که خود ایشان را میشناخته و دیده بوده، گریز زده و به ویژه در شناساندن اوضاع اجتماعی زمان ناصرالدین شاه کوشیده است». در متن اشارهای به زمان نگارش خاطرات نشده است اما از محتوا و اسلوب کار میتوان دریافت که خاطرات در بلوغ عقلی فروغی نوشته شده است. فروغی در هنگام مرگ ۶۵ سال داشت و لذا این خاطرات میتواند در سالهایی نوشته شده باشد که او به اجبار رضاشاه خانهنشین شد.
فروغی به همراه گروهی دیگر از دانشآموزان در دارالفنون درس انگلیسی میخواندند که ناصرالدین شاه با اطرافیان وارد کلاس میشوند. « معلم مرا پیش کشید و کتابی انگلیسی به دست من داد که بخوانم. شاه به مهربانی کتاب را از من گرفت و خود مشغول خواندن شد و از من می پرسید که معنیش چیست؟…» (ص ۷۵) سپس توضیح میدهد که شاه اصولا انگلیسی نمیدانست و کمی فرانسه میدانست و چون خط انگلیسی و فرانسه یکی بود، انگلیسی را به سیاق فرانسه تلفظ میکرد و با اغلاط بسیار میخواند «اما هنوز یک سطر را تمام نکرده بود که هلهله از رجال بلند شد. کج شدند، راست شدند، پیچ و خم خوردند، غش و ضعف کردند، یکی گفت: سِحر میکنید، دیگری گفت معجزه دارید، دیگری گفت شما کی انگلیسی خواندید که ما خبردار نشدیم؟…. مختصر، کمدی عجیبی بود و من مبهوت مانده بودم. بعدها دانستم که این تملقگوییها در جنب مجالس دیگر چاپلوسی باز آبرومند بود». (ص ۷۶)