تعریف دو گانه از عشق
تعریف دو گانه از عشق

    هانا آرنت یکی از نظریه پردازان اثر گذار در قرن بیستم به حساب می آید. او که ‌خود دوران نازیسم و فاشیسم و در یک کلام زندگی زیر سلطه دیکتاتوری و توتا لیتاریسم فکری و حکومتی را در اروپا با پوست و استخوان تجربه کرده در نوشته های خود به روشنی به نقد […]

 

 

هانا آرنت یکی از نظریه پردازان اثر گذار در قرن بیستم به حساب می آید. او که ‌خود دوران نازیسم و فاشیسم و در یک کلام زندگی زیر سلطه دیکتاتوری و توتا لیتاریسم فکری و حکومتی را در اروپا با پوست و استخوان تجربه کرده در نوشته های خود به روشنی به نقد آن از یک طرف و بیان اعتقاد راسخ خویش بر«انسان باوری» و پیروزی عشق بر ستمگری از سوی دیگر، می پردازد. تاثیر افکار و اندیشه های هانا آرنت بر کنشگران سیاسی و اجتمایی پس از خود و هم چنین مبارزه گران راه آزادی، غیر قابل انکار است.

کتاب های زیادی از هانا آرنت به فارسی در آمده و مورد توجه مخاطبین ‌ایرانی قرار گرفته است که می توان به ریشه های توتا‌لیتاریسم ، یا انقلاب و ایشمن در اورشلیم و هم چنین ،اختیار ازاد زیستن اشاره کرد.اخرین اثر آرنت که به فارسی ترجمه شده، «عشق و اگوستین قدیس» است که‌ توسط دو ناشر، بید گل با ترجمه مریم خدادادی و نشر پارسه با ترجمه فرهنگ رضایی، به بازار آمده است.
کتاب «عشق و آگوستین قدیس» نسخه بازنگری‌شده رساله دکتری هانا آرنت است که زیر نظر مارتین هایدگر و کارل یاسپرس نوشته شده است. آرنت در این اثر، تحت تأثیر شیوه فلسفه‌ورزی استادانش، تفسیری اگزیستانسیال از دیدگاه آگوستین درباره عشق به دست می‌دهد: عشق به مثابه نحوه‌ای از «در جهان بودن». او از دو انگاره آگوستینیِ عشق بهره می‌گیرد: کوپیدیتاس و کاریتاس، که اولی عشقی تملک‌جویانه است و دومی عشقی عاری از خودخواهی. این دو از نگاه آرنت دو نحوه متفاوت از «در جهان بودن»هستند؛ یکی گرفتاری در بند دنیا و دیگری آزادی از هر آنچه رنگ تعلق می‌پذیرد. کوپیدیتاس همیشه میان دو ترس در آمدوشد است: ترس از نرسیدن به آنچه می‌خواهیم و ترس از فقدان آنچه به تملک درآورده‌ایم. زندگی ما همواره یا «نه هنوز» است یا «نه دیگر». در مقابل، کاریتاس یعنی «عشق به همسایه». آرنت این تعبیر مسیحی را به معنای عشق به همه انسان‌ها می‌داند بی‌آنکه دلبسته‌شان شویم و بی‌آنکه در اندیشه منفعت خویش باشیم. پرسش آرنت این است که اگر باید بی‌هیچ دلبستگی به انسان‌ها عشق ورزید، چگونه می‌توان اجتماعی از انسان‌ها را تشکیل داد؟ چگونه می‌توان دیگران را دوست داشت و از تعلق خاطر به آنها رها بود؟

٭ ٭ ٭
هانا آرنت در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن لیمر که امروز بخشی از هانوفرِ آلمان به‌شمار می‌رود در خانواده‌ای یهودی و سکولار به دنیا آمد. مدت کوتاهی پس از تولد هانا، پدر هانا، پل آرنت به سختی بیمار شد. او به همراه همسرش، مارتا، و هانای سه ساله به زادگاهشان، کونیگزبرگ، بازگشتند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در کونیگزبرگ (در پروس شرقی) به پایان رساند.
در دوران دانشجویی هانا آرنت به مارتین هایدگر استاد فلسفه خود دل بست. اما متأهل بودن هایدگر، چشم‌انداز رسیدن به او را برای هانا آرنت تیره می‌ساخت. او در کتاب «سایه‌ها» سعی می‌کند گذشته و سیمای روحی خود و احساسش را نسبت به هایدگر شرح دهد. هرچند که نامه‌های خصوصی این دو در اختیار محققان قرار نمی‌گیرد، اما این کتاب گویای ناگفته‌های بسیاری است. آرنت برای دوره کارشناسی ارشد و فرار از پیامدهای روحی و مادی این رابطه به «هایدلبرگ» مهاجرت کرد و زیر نظر کارل یاسپرس، در نقطه مقابل هایدگر به ادامه تحصیل پرداخت، و رساله دکتری‌اش را پیرامون «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» نوشت.
جایگاه تاریخی آرنت
از دیگر آثار برجسته هانا آرنت می‌توان به درباره انقلاب، پرسش‌هایی درباره اخلاق و حقیقت و دروغ در سیاست اشاره کرد. هانا آرنت نخستین نظریه‌پردازی است که توتالیتاریسم را به عنوان سنخ تازه‌ای از حکومت مطرح می‌سازد. او همچنین از پژوهشگران پیگیر مفهوم امپریالیسم است. آثار آرنت در دفاع از خرد و منزلت آدمی نوشته شده‌است. او همچنین به عنوان الگویی موفق از سوی جنبش زنان مورد ستایش قرار گرفته‌است. آرنت با یکسری از نامدارترین متفکران و روشنفکران هم‌عصر خود در ارتباط و تبادل فکری بود. آرنت با آنکه هیچ‌گاه تلاش نکرد شاگردان و مریدانی بیاید و مکتب فکری تأسیس کند، آموزگاری بزرگ بوده‌است که چشم خوانندگانش را به روی اشکال تازه‌ای از نگریستن به جهان و امور بشری باز می‌کند.
هانا آرنت، زندگی انسان را تحت تأثیر رویدادهای سیاسی می‌دانست که در کانون همه آن‌ها قدرت سیاسی قرار دارد. از این رو، بررسی قدرت سیاسی، موضوع کانونی پژوهش او را تشکیل می‌دهد. او اندیشمندی مستقل و آزاداندیش و انسان‌گرایی پیگیر بود. مناسبات میان انسان‌ها، دل‌نگرانی همیشگی او بود. بیهوده نبود که می‌گفت: «جهان و انسان‌هایی که در آن زندگی می‌کنند یکی نیستند. جهان آن چیزی است که میان انسان‌ها وجود دارد؛ و این جهان است که به باور من، امروز موضوع بزرگ‌ترین نگرانی‌ها و آشکارترین تردیدهاست.»
او سال‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحده در رشته تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، ده‌ها دکترای افتخاری گرفت، و نیز برنده جایزه آلمانی‌زبان لِسینگ و فروید شد. او از یهودیانی بود که از هولوکاست جان سالم به در برد و به ایالات متحده مهاجرت کرد. زمینه فلسفه و آثار او، موضوعاتی هم‌چون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی حکومت‌های استبدادی است.
«فیلمی درباره آرنت» مارگارته فون تروتا در سال ۲۰۱۲ بر اساس زندگی آرنت فیلمی ساخته‌است. بابارا سوکوا هنرپیشه آلمانی در این فیلم نقش هانا آرنت را بازی می‌کند. موضوع محوری فیلم گزارشی است که آرنت درباره محاکمه آدلف آیشمن در مجله نیویورکر نوشته‌است. این گزارش بعداً بدل به کتابی شد به نام آیشمن در اورشلیم. ایده ابتذال شر آرنت در این کتاب معرفی شده‌است.