مجید عابدینی راد هیچ چیز بالاتر از داشتن یک یار موافق و همراه و در عین حال زیبا و دانا نمی شه! اون هم توی این فصل بهار، و به خصوص صبح های زودش، وقتی که با صدای چهچه زدن مرغ های خوش خوان، و نوای ظریف گنجشک ها، از خواب بیدار می […]
مجید عابدینی راد
هیچ چیز بالاتر از داشتن یک یار موافق و همراه و در عین حال زیبا و دانا نمی شه! اون هم توی این فصل بهار، و به خصوص صبح های زودش، وقتی که با صدای چهچه زدن مرغ های خوش خوان، و نوای ظریف گنجشک ها، از خواب بیدار می شی! آخه می بینم بین آواز مرغ هایی که برای یاراشون غزل می خونن، و نوشته های من برای محبوبه، که امروز پاره ای از وجود خودم شده، در نهایت تفا
wت زیادی وجود نداره! توی این جور خوندن ها و نوشتن ها، امید و دل خوشی ای تقسیم کردنی وجود داره، که یک جور پایبندی به بودن رو شکل می ده!
پیش از این همیشه از خودم می پرسیدم که چرا عشق و عاشقی توی بهار بیشتر از فصل های دیگه خودنمایی می کنه؟ آخه این خیلی غریبه که آب و هوای خوب و معتدل، و رنگ و بو و طراوات محیط … بتونه تا این حد در روحیه و خلق و خوی آدم و احساساتش مؤثر واقع بشه!؟
فکر می کنم راز این قضیه رو باید در الحان و نحوه نواسازی مرغ های خوش خوان جستجو کرد! چون طبیعت، همه همتش رو تا اون حدّ در جهت کَیف رسانی در بهار بسیج می کنه، که مرغ غزل سرا بتونه بهترین زمزمه عاشقانه اش رو سر بده، و از این راه، نوای عشق رو به همه موجودات عالم برسونه! شکی نیست که عشق نیروی رهبری و هدایتی رو در خودش داره و می پرورونه، که حرکت ِ چرخ امید به بهروزی و باروری رو، در جهان هستی باعث می شه!
عشق من به محبوبه هم از چنین انقلابی در عالم هستی نیرو می گیره! درسته که عشق در وهله اول خود آدم رو به سرمستی ای غیر قابل وصف می رسونه، ولی مهم بازتابشه که می تونه، درست مثل مرغ های عاشق پیشه، دنیا رو به سمت بهتری و کمال ببره! به نظر من عشق، مهمتر از امید به تغییر و موفقیت در امور دنیایی، پیامی نداره!
همه خوش شانسی من در دنیا و حس موفقیتی که در دلم لانه ساخته، به خاطر داشتن زنی دانشمند و زیبا و بی اندازه ظریف در کنارم هست، که هر روز بیشتر از روز قبل نیاز به درک بالاتری از دنیا رو در دلم دامن می زنه! آره، هر روز دلم می خواد عشق محبوبه، از من مرد بهتر و داناتری رو بسازه! به همین خاطره که توی هر کاری که در نظر دارم انجام بدم، دلم می خواد پیشرفت و خلاقیت بالاتری رو داشته باشم…! هر کی بگه که این همه تغییر روزمره در نحوه نگاه و بودنم رو، من بدون محبوبه هم می تونسته ام بدست بیارم، معنیش اینه که از سرود عشق هیچی تا به حال نفهمیده!
درست موقعی که از لفظ «سرود» در جمله بالا استفاده کردم، صدای رسیدن پیامی روی موبایلم به گوشم رسید؛ کی باورش می شه وقتی بگم خود نازنینش بود که برام یه پیام صوتی گذاشته بود!
وای، نمی دونید که باز کردن و گوش کردن به صدای روح بخش او چه طور به کل آوای خوش پرنده های صبح گاهی رو از نظرم برد که برد! آخه با تمام وجودم به یک باره غرق در زیبایی لحن نرم و کلام مهربون و لبریز از عشق، در گفته محبوبه نازنین خودم شدم! غریب این جا بود که یه تلاقی بی نظیر ِ بین امیدهای بهم بسته شده مون از شنیدن صدای دلرباش در دلم نشست!
فهمیدم که من و او بیش از حدّ ِ تصورم، بهم نزدیکیم! چون این بار هزارمه که دل هامون در لحظاتی معنادار و حساس، اینطوری به هم دوخته می شه!
یه لحظه با خودم فکر کردم نکنه که این وقایع دل انگیز داره در خواب برام می گذره! اما در نهایت چه باک که خواب باشم یا بیدار! مهم اینه که تا به اندازه ای دوستش دارم که دلم می خواد در خواب و بیداری با او و، با فکر کردن بهش در وضع پرواز قرار بگیرم! درست توی چنین شرایطی که موفق به کندن از زمین می شم، دست به دامن فرشته های آسمونی دراز می کنم، تا اونطور که خودشون خوب بلدن، از محبوبه ام به بهترین وجه نگهداری کنن، و کاری کنن که در هر قدمی که بر می داره، سعادت و موفقیت نصیبش بشه! توی یک جور کیف بری و نشاط خارق العاده از خبرهای شیرین در پیامش بودم، و داشتم با همه وجودم توفیق و سعادت مندی و بهروزیش در امور زندگیش رو آرزو می کردم، که صدای رسیدن پیام دگری رشته افکارم رو برید و به عالم بیدارها پیوندم زد!
وقتی پیام رو باز کردم باخودم گفتن؛ اخه این چه وقتیه آقا رضا! قشنگ ترین لحظه دنیا رو به باد دادی! دیدم که نوشته: عابد آخرش جامعه اروپا قبول کرد که در میون بیست هفت کشور، هر کدوم که بخواد، می تونه بنا به نیازش، به باز کردن حسابی در بانک گازپروم روسیه اقدام کنه، و پول مصرف گازش رو به روبل پرداخت کنه؟ عابد بالاخره روسیه موفق میشه که شکاف گنده ای در امپراطوری دلار در جهان ایجاد کنه!؟
نوشتم: رضا الان که داستان کمبود مواد فسیلی و معدنی داره در بازار شدیداً پیش می آد، و سطح تقاضا روز به روز بالاتر می ره!
رضا پرید وسط پیام و گفت: ببین عابد، تو از کسانی هستی که میگن با ادامه جنگ اوکراین، اتحادیه اروپا تکه و پاره میشه، همین طوره؟!
نوشتم: در مورد شکاف افتادن در میون اروپایی ها، از همین حالا یه سازهای ناهمخوانی ای داره به گوش می رسه! بعد هم اروپا قبل از هر چیز یه اتحادیه اقتصادی و مالی ست، و توش یورو حرف اول رو می زنه! وقتی الان پایه پولی شون تا این حدّ متزلزل شده، یعنی کل این کاخ مالی، که با کارت های بازی سیاسی درست شده، با یه باد مخالف می تونه از هم بپاشه!
رضا نوشت: پس باری کلا به پوتین! یعنی از حالا به بعد داریم می ریم به سمت نوعی نظام مالی جدید در جهان، که تنها بر مبنای یک نوع ارز سامان نگرفته باشه! البته حالا درسته که بازهم راهی نسبتاً طولانی، تا آزاد کردن همه ملت ها از قید دلار در پیش هست، ولی وقتی خود کشورهای غربی هم، بخاطر نیاز مبرم شون به گاز، حاضر به دور زدن بازی رندانه جاافتاده آمریکایی ها شده ان، تا پول خریدهاشون از روسیه رو به روبل متکی بر طلا پرداخت کنن، دیگه این سیستم معاملاتی شکلی جهانی رو پیدا خواهد کرد! شاید هم کی می دونه از این راه فقر در جهان به نسبت زیادی کمتر بشه!
رضا نوشت: پس آمریکا می خواد همون غلطی که در مورد اوکراین انجام داده رو، بر سر فنلاند و سوئد بیچاره هم در بیاره! بعد هم توقع داره که روسیه دست روی دست بگذاره و تماشا کنه!؟ مگه می شه!؟
بیین رضا، بذار این طوری برات از وضع جنگ فعلی بگم که داریم می ریم روی اون سناریوی تسخیر کل مناطق شرقی اوکراین، در روند یک جنگ فرسایشی، تا از بین رفتن و، خلع سلاح تمامی نیروهای موجود و کمکی در اوکراین، و از بین بردن همه سلاح های تازه ارسال شده توسط آمریکا و متحدانش به این کشور مظلوم…!
رضا می خواست در جواب عابد بنویسد که لجظه ای مکث کرد و ادامه داد؛ کلی مسافر رسیدن، کارم دراومد، تا بعد…
٭ ٭ ٭
به ساعت که نگاه کردم دیدم دو نیم بعدازظهر شده، و من کماکان در رخت خواب دراز کشیده ام! چیزی نگذشت که باز به افکار زیبای صبح زودم، با همراهی مرغان خوش خوان باغ های پُر دار و درخت و سرسبز ِ در دامنه تپه مون مارت، در این روزهای اردیبهشتی گره خوردم! این طوری شد که با خودم عهد کردم که، تا دو روز تمام بیدار بمونم، و همه انرژی سرشار از عشق و امید به بهروزی در وجودم رو متوجه محبوبه دلبندم کنم، تا تمامی درهای موفقیت و کامیابی در دنیا، در این روزها، و برای همیشه، بر او گشاده بمونه! دیگه امروز همه می دونن که با دریافت هر پیام از محبوبه، و شنیدن کلام سحر انگیزش، خودبخود به بمبی انگیزه رسان نسبت به خودم و، پیرامونیانم و، دنیا، تبدیل می شم!
آخرش هیچ توجهی بالاتر از نگاه خواستار و مخلصانه یک عاشق، در جهت موفقیت و کامیابی محبوبش، در دنیا وجود نداره!
عابد در خلسه عشق بود و قهوه خود را نم نمک کی نوشید که انگار یک ندای درونی در گوشش گفت حیف نیست این لحظه های اردیبهشتی را با پوتین و جنگی که می تونه دنیا و زیبایی را یکسره نابود کنه، تقسین کنی!! اونم در دنیایی که محبوبه داره…!
پاریس ۲۴ آوریل ۲۰۲۲