مجید عابدینی راد از خودم می پرسم چه چیز باعث راه پیدا کردن بین دل من و دل محبوبه می شه؟ وقتی هر دو مون همزمان، سعی در گرفتن خبر و جویا شدن از احوال هم رو داریم! به فرض برام بارها و بارها پیش اومده که درست در موقعی که، دارم پیامی برا محبوبه […]
مجید عابدینی راد
از خودم می پرسم چه چیز باعث راه پیدا کردن بین دل من و دل محبوبه می شه؟ وقتی هر دو مون همزمان، سعی در گرفتن خبر و جویا شدن از احوال هم رو داریم!
به فرض برام بارها و بارها پیش اومده که درست در موقعی که، دارم پیامی برا محبوبه می نویسم، تقریباً همزمان، یا کمی اینور و اونور تر، پیامی از خودش دریافت کنم! انگاری دل هامون در یه آن واحد برا هم منقلب بشه، و هوس خبر گرفتن از هم رو بکنه!
چیزی که از پریشب تا حالا دوبار برام پیش اومده؛ آخه پریشب، در برخورد با هیبت خارق العاده و شاهزاده وارش، توی عکس جدیدی که تازگی ها ازش دیدم، و خواب و خیال هایی زیبا در ارتباط با او، پیامی بلند و بالا نوشتم. چون دیر وقت بود ارسال پیامم موند برای دیروز صبح، که هنوز نفرستاده، دیدم او هم یه پیام صوتی کوتاه، تا من بیام به خودم بجنبم، روی مبایلم گذاشته!
حالا حرف سر اینه که چطور بعد از دو ماهی بی خبری از هم، درست در کمابیش یک لحظه، هر دو باهم قصد به خبرگیری و دونستن از وضع و اوضاع هم و، ابراز دلتنگی نسبت به هم کردیم!؟
درست چنین وضعیتی باز وقتی که در جواب من، پیام دیگه ای محبوبه برام گذاشت، پیش اومد…!
تنها چیزی که به صراحت می شه گفت اینه که بر حسب تنها اتفاق، نمی شه این پدیده رو توجیه کرد! چون با تکرار دفعات این جور پیشامدهای خوش یمن در طول زمان، جور در نمیاد!
اینجاست که باید سر از علت این پدیده که دل ها رو این طور به هم مربوط می کنه، یعنی اون طور که همزمان هر کدوم حرف دلتنگی رو پیش بکشه، درآورد!
انگاری که در درون دل های هر کدوممون، یه آنتن مخابراتی مستقل و خارج از کنترل عقل وجود داشته باشه، که بر حسب صلاحی که خودش تشخیص می ده، یه کار ارتباط پنهانی رو، با یار انجام بده!
حالا وقتی فاصله مون کمتره، و به فرض، هر دو توی تهرون هستیم و بین دل هامون این همراستایی پیش میاد، خب یه دلیلش می تونه ربط به نزدیکی جغرافیایی به هم داشته باشه، اما وقتی حرف از بالای پنج هزار کیلومتر فاصله مطرحه، وضع دیگه خیلی فرق می کنه!
اما آخه دل که جای خاصی نداره، و به عنوان یه عضو از بدن محسوب نمی شه، که توش بشه به استقرار چیزی تو مایه های یه فرستنده گیرنده، فکر کرد! اون هم دل من که اصلاً آروم و قراری نداره، که بشه حرفی از استقرار در موردش زد! یه خونه خراب به تمام معنا رو، که نمی شه خونه ای براش در نظر گرفت، و آنتنی خاص توش به تصور در آورد!
این حرف در مورد هر دلداده ای صدق می کنه که؛ دیگه دلی توی بساطش نیست، که بخواد براش جا و مکانی مطرح باشه!
حالا این حرف هم می تونه درست باشه که، دل من خونه خودش رو، توی دل محبوبه ساخته باشه! یعنی مقر و جایگاه همیشگی اش، اون جا شده باشه!
یه جور حالت اتراق کردن و جا خوش کردن… اما خب اگه این طور بود، و محبوبه هم از جریان رخنه دل من در وجودش خبر داشت، که دیگه حرف از ابراز دلتنگی نمی تونست بزنه!؟ پس این راه هم که او دل من رو توی خونه خودش برده باشه، منطقاً نمی تونه جور در بیاد! تازه اگر اینجور بود، که یعنی دل من از وجودم رخت بربسته باشه و در خونه یار استقرار پیدا کرده باشه، انوقت دیگه به هیچ چیز و کسی نمی تونستم دل ببندم، یا دل بسته نگه دارم!
پس آخرش شاید به کل دلی در واقعیت ملموس و مأنوس وجود نداشته باشه، و اینکه دل در نهایت خودش هم یه جای خالی فرضی باشه، که بشه با عشق این و اون، پُرش کرد! یعنی توی این جای فرضی که جایی نیست، امروز تا گلوگاهش پر شده از عشق به محبوبه، و دیروز از یلدا، و پری روز از آزاده، و همین طور بگیریم و بریم تا آخر، یا تا اول!
حالا اونهایی هم که دل و قلب رو یکی می دونن که، کار دلدادگی شون باید خیلی از همه خراب تر باشه! چون ما توی فارسی قلبمون رو به کسی نمی تونیم بدیم! اگرنه که کار حیات و گردش خونمون, معلق و پا در هوا می مونه!
اما خب توی زبان انگلیسی و یا فرانسه، که براشون دل و قلب یکیست، می شه کار داد و ستد عاشقی، با یه قلب فرضی امکان پذیر بشه، بدون این که هیچ خللی بتونه برای وجود خود آدم پیش بیاد!
یعنی توی این زبون ها یه قلب واقعی داریم و یکی قلب فرضی برای ارتباطات عاطفی و عاشقانه!درست مثل جگر برای ما فارسی زبون ها، که حتی خوردنش هم مجازه…! اما به واقع توی خیلی زبان های دیگه، حرف از جگر کسی رو خوردن، یه حالتی از آدم خواری رو پیش می آره…!
حالا همه این بررسی ها که هنوز خیلی توش جای حرف برا زدن داره، به این سؤال که چه جوری دل محبوبه و دل من به هم پیوند می خوره، که همزمان برا هم دلتنگ می شیم…، جوابی نمی ده!
اما خوبی این توسعه حرف، این شد که فهمیدم، راه ارتباط بین دل های ما دو تا، باید از راه زبان بگذره، چون در واقعیت به کل دلی در کار نیست!
درست مثل ناخودآگاه بشر یا ضمیر ننهفت به قول نظامی، که اونهم یه جایگاه فرضی زبانی ست، و به ساختار خود زبان مربوط می شه! آخرش من فکر می کنم که توجه زیاد و مخصوص دو سویه بین من و محبوبه هست، که شرایط خاص ارتباطی همزمان رو، تقریباً به صورتی غیر ارادی بوجود میاره!
حالا که جریان اصلی حرف باز شد، می شه عنوان کرد که ساختاری هم ارز با ناخودآگاه باید وجود داشته باشه، که در ماوراء زبان، هاله هایی از اخبار درونی رو، خواه به صورت حرفهای نوشته شده، و خواه به شکل اصوات و آواها، به دو طرف رابطه
منتقل می کنه!
من اینجا از طرف خودم می تونم این رو بگم که فکرها و حس های عاشقانه ام نسبت به محبوبه، به حتم به گونه ای خلاقانه، ناخودآگاهانه، باید نشان هایی از نیاز به ارتباط باهاش رو، به نوعی از راه نوشته هام، در میون حرف ها گُنجونده باشه! از این راه باید باشه که با وجود توجه خیلی خاص محبوبه، این اطلاعات پنهانی رو، او هم ناخودآگاهانه، دریافت می کنه و بر اون اساس، در بهترین شرایط، پیامی رو همزمان برای من می فرسته!
اما راستش نمی دونم چرا این فرمول غالب بر ارتباطات عاشقانه بین دل هامون هم، من رو قانع نمی کنه!
حالا که دست آخر کنکاش در نحوه و چگونگی دل به دل راه پیدا کردن ما دو تا… به جایی قانع کننده نرسید، و گره این معمٌا فعلاً ناگشوده موند، می مونه که بگم؛ یه عامل پوشیده ای دل من رو به دل محبوبه دوخته، که اون از جنس عشقه! چیزی شبیه به یه ندا که وقتی فکرهای عاشقانه ام خیلی پرو بال می گیره، بُِردش به پنج هزار کیلومتر که سهله، تا اونور کره زمین هم می رسه!
وقتی هوای این ندا به خونه محبوبه می رسه و در می زنه، خب بالطبع محبوبه در رو به روش باز می کنه، و اون موقع ست که او، با صدای ملکوتی و نازنینش، برام یه پیام می فرسته، که بگه او هم دلش از اینهمه فاصله تنگ شده!
پس من هم بیشتر و طولانی تر از خودش باز باید به شدت عشقم بهش اضافه کنم، تا صدام رو بیشتر و بیشتر بشنوه و دلش رو بیشتر به روم باز کنه…!
این شد فکرهای سحرگاهی من روی راه دل به دل، بین من و محبوبه نازنینم!
پاریس اول ژوئیه ۲۰۲۲
تجسمی
کلیسای نوتردام زنده میشود
یک معمار بلژیکی برنده مسابقه بینالمللی طراحی محیط اطراف و چشمانداز کلیسای تاریخی نوتردام پاریس شد. طی یک سال گذشته، «باس اسمتس» معمار بلژیکی بیشتر وقت خود را صرف پیادهروی در مرکز شهر پاریس کرده و در حالی که به کلیسای نوتردام خیره میشود، به چگونگی بازسازی این بنای تاریخی چندصدساله فکر کرده و حالا تمامی این فکرها و نگاهها در حالی برای او نتیجه داده که این معمار ۴۷ ساله برنده مسابقه بینالمللی برای طراحی مجدد محوطه اطراف کلیسای جامع نوتردام شده است.
طرح بلندپروازانه این معمار که حمایت متفق القول هیات منصفه را به همراه داشت، شامل ایجاد درختان بیشتر، یک سیستم خنککننده هوشمندانه برای محوطه بزرگ مقابل کلیسای جامع در هنگام موج گرما و یک مرکز پذیرایی جدید و موزه باستان شناسی در پارکینگ متروکه کنونی در زیر میدان اصلی که مشرف به رود سن هستند.
«باس اسمتس» در این زمینه میگوید: «پیش از این، دوستان پاریسی من هرگز به اینجا نمی آمدند و من فکر می کردم که چرا این طور است. اینجا یک فضای زیبا در جزیره ای نزدیک آب است و ما میخواهیم مردم را به اینجا برگردانیم و آن را زنده کنیم». پروژه او برای ایجاد فضای بازتر و مناسبتر برای عابر پیاده در فضای ۴۵۰۰ متر مربعی در اطراف کلیسای نوتردام با هزینه ۵۰ میلیون یورو (۳۴ میلیون پوند) توسط شهرداری پاریس تأمین مالی
شده است.
کلیسای نوتردام چهار سال قبل دچار آتشسوزی شد. علت آتشسوزی در ۱۵ آوریل ۲۰۱۹ که مهار آن ۱۵ ساعت برای آتشنشانان به طول انجامید هنوز مشخص نیست.
سینما
آغاز اکران «ثور» با فروش ۳۰۰ میلیون دلاری
قسمت جدید از سری فیلمهای ابرقهرمانی «ثور» علیرغم عدم اکران در سینمای چین، در هفته نخست اکران به فروش ۳۰۲ میلیون دلاری در گیشه جهانی دست یافت. «ثور: عشق و تندر» چهارمین قسمت از فیلمهای «ثور» در هفته نخست اکران در آمریکا به فروش ۱۴۳ میلیون دلاری دست یافت و رکورد سومین فیلم پرفروش دوران همهگیری کرونا در هفته نخست اکران را پس از فیلمهای «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (۲۶۰ میلیون دلار) و «دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی» (۱۸۷ میلیون دلار) به خود اختصاص داد.
این فیلم در گیشه بینالمللی نیز اکران آغازین موفقی داشت و ۱۵۹ میلیون دلار فروخت تا مجموع فروش «ثور: عشق و تندر» در هفته نخست رونمایی به ۳۰۲ میلیون دلار برسد.
فیلم ابرقهرمانی «ثور: عشق و تندر» بر اساس شخصیت ثور و توسط استودیو مارول ساخته شده و از ۸ ژوئن توسط کمپانی دیزنی اکران و توزیع شده است. این فیلم که «تایکا وایتیتی» کارگردانی و نویسندگی آن را بر عهده دارد، دنبالهای بر فیلمهای «ثور» (۲۰۱۱)، «ثور: دنیای تاریک» (۲۰۱۳) و «ثور: رگنراک» (۲۰۱۷) است که بازیگران سرشناسی چون «کریس همسورث»، «کریستین بیل»، «راسل کرو»، «ناتالی پورتمن»، «کریس پرت»، «تسا تامپسون» و «وین دیزل» در آن حضور دارند.
سینماهای چین که در سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ بزرگترین بازار سینمایی جهان بودند تاکنون مجوز اکران فیلم «ثور: عشق و تندر» را صادر نکردهاند و ظاهرا به دلیل برخی ارجاعات همجنسگرایانه قصد ندارند این فیلم را وارد چرخه اکران نکنند، اتفاقی که اخیرا برای انیمیشن «لایتیر» نیز روی داد و این فیلم در نهایت در چین اکران نشد.
رویداد
رونمایی پیشکسوتان فوتبال از مستند حسن روشن
مستند «آبی روشن» به تهیه کنندگی و کارگردانی ابوالفضل توکلی پرترهای از حسن روشن پیشکسوت باشگاه استقلال تولید جدید شبکه مستند با حضور پیشکسوتان فوتبال در فرهنگسرای ارسباران رونمایی میشود. ابوالفضل توکلی درباره مستند جدیدش گفت: آبی روشن درباره اسطوره باشگاه استقلال تهران و تیم ملی ایران است که در ۸۰ دقیقه آماده شده است. وی ادامه داد: در این فیلم سعی کردم آقای حسن روشن که یکی از اسطورههای فوتبال ایران است را فارغ از رنگها معرفی کنم. بدون شک ساخت مستند از ایشان میتواند به معرفی بخش مهمی از تاریخ فوتبال ایران و تیم استقلال منجر شود. نسل جدید باید بدانند که بازیکنان این نسل چه افتخاراتی آفریدهاند. باید بگویم که آقای حسن روشن تنها ایرانی است که در تمام تورنمنتهای مهم بینالمللی موفق به گلزنی شده است. وی از گفتوگو با چهرههای مشهور فوتبالی در این مستند خبر داد و گفت: حسین کلانی، بهتاش فریبا، هادی نراقی، فرهاد مجیدی حشمت مهاجرانی، وریا غفوری و … از جمله چهرههای مشهور ورزشیاند که به ما افتخار داده، در برابر دوربین ما آمدند و درباره آقای حسن روشن صحبت کردند. توکلی با اشاره به روند تولید این فیلم مستند گفت: تصویربرداری این اثر از آذرماه سال ۱۴۰۰ آغاز شد و تا اردیبهشت سال ۱۴۰۱ ادامه داشت. این فیلم مستند در لوکیشنهای مختلفی مثل استادیوم آزادی، استادیوم آرارات محل تمرین استقلال، منزل آقای روشن و چند لوکیشن دیگر تصویربرداری شده است.
نگاه
جزغاله شدن آدم ها ؟!
نمی دانم چرا کارشان به بحث و جدل رسیده بود که مدام می گفت؛آن قدر، به پهنای وجودت مغرور شده ای که دیگر دوست ندارم در آغوشت بمانم. اگر چه هرگز هیچ چیزنتوانسته فاصله ای بین من وتو باشد، اما دیگر نمی توانم. این را گفت و قدری، به اندازه ی چندین و چند کیلومتراز او فاصله گرفت. در حال رفتن قسمخورد تا وقتی بخشش و سخاوت به مانند گذشته نشود،از ابرها لباسی می سازم برای فاصله انداختن میانمن و تو، اما چرا این گونه فکر می کرد،چرا دیگر سخاوت بخششی وجودندارد؟با خودم فکر می کردم چگونه در مقابل بخشش های آسمان آن قدر بی تدبیریم که چه بسا برای همیشه در عذاب و سختی بمانیم و حالا گرمیغیر قابل تحمل این روز های جهان،خود نشانه ای ست از اختلاف رو به افزایش میان خورشید و اسمان؛فاصله ای که خورشید از آسمان گرفت ونزدیک تر به زمینشروع به تابیدن کرد،و آسمان هم از لج خورشید،کمتر و کمتر بارید.
من با خودم می گویم باور کن پس از رفتن خورشید،آن قدر آسمان می گرید که زمین و زمان در اشک بارانی اش ودر ناله غرش گونه اش غرق می شود،اما انگار همه چیز بر عکس شد، اما کدامین ستاره و سیاره برای خورشید و اسمان آن قدر با لرزش است تا آن را واسطه کنم تا آسمان وخورشید یک بار دیگر دوستی شان را از سر بگیرند و شاید گرمای طاقت فرسا،بی ابی، خشکی طبیعت و به تبع آن سر در گمی وکلا فکی مردم با آشتی خورشید واسمان کمتر شود،اما اگر داور با عدالتی نیابیم و خورشید بخواهد دوری خودش را از زمین حفظ کند و ناراحتی اش را با تابش سوزانی نمایانکند،آنگاه آدم ها باید زیر آتش بی وقفه ی خورشید جز غاله شوند..؟ سوالی که جواب آن برای آینده انسان و جهان،حکم مرگ وزندگی را دارد.
ادبیات
«ویکُنتِ دونیم شده» در کتابفروشیها
«ویکُنت دونیم شده» نوشته ایتالو کالوینو با ترجمه غلامرضا امامی منتشر شد. این کتاب با تصویرگری امانوئل لوتزاتی در ۱۳۶ صفحه با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و قیمت ۸۶ هزارتومان در نشر «هوپا» در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: ویکنت راهی میدان نبرد میشود و با شلیک یک توپ دو نیم میشود، البته زنده میماند! حالا دو ویکنت از میدان جنگ به خانه برگشتهاند؛ نیمه چپ سراسر شر و پلیدی و نیمه راست همه نیکی و خیرخواهی است. نیمه شر در قصر ساکن است و نیمه خیر در مزرعه شب و روز کار میکند، اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. این دو نیمه همشهریها را هم به دردسر انداختهاند و مردم نمیدانند با این دو شقه چه کنند. درست وقتی که پای عشق به میان میآید این دو نیمه رودرروی هم قرار میگیرند و رقابتی سخت درمیگیرد.. رویارویی خیر و شر با چاشتی طنز در این داستان شاهکار ایتالو کالوینو نویسنده بزرگ ایتالیایی است.
در معرفی نویسنده کتاب میخوانیم: ایتالو کالوینو (۱۹۲۳-۱۹۸۵) یکی از مشهورترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم است. او در کوبا متولد شد اما از پنجسالگی به ایتالیا رفت و بیشتر عمرش را در آنجا به سر برد. از او نوشتههای بسیاری در زمینه ادبیات داستانی و غیرداستانی منتشر شده است. کالوینو فارغالتحصیل ادبیات از دانشگاه تورین است و سبک نویسندگیاش بیشتر حال و هوای پستمدرن دارد.
کالوینو اردیبهشت سال ۱۹۵۳ سفری به ایران داشت و در این سفر از شیراز، اصفهان و یزد دیدن کرد. تخت جمشید، نقش رستم، آتشکده زردشتیان و کوچ عشایر قشقایی را دیدی هنرمندانه و ژرف نگریست و روایت کرد. آن سفر به نام «ایران» منتشر خواهد شد.
کالوینو نویسندهای است که با تخیلی شگفت، طنزی گزنده و دانشی گسترده، دنیایی تازه در ادبیات جهان پدید آورد. نوآوریهای ممتاز و آفرینشهای بیهمتایش او را در شمار سرآمدان و بنیانگذاران ادبیات پستمدرن جهان جای داد. او با هجوی تلخ، به مدد تخیل یگانهاش، داستانهایی آفرید پررمز و زار؛ آمیزشی از سیاهی و روشنی، نور و سایه، شب و روز، ساده و دشوار. داستانهایش آمیختهای است از واقعیت و خیال، طنز و تراژدی، درون و برون، گذشته و حال، کهنه و نو، رویا و تجربه. این کتاب قصه پرغصه انسان است، نمادی است از عشق و صلح، نمود مهر و کین، پاکی و پلشتی، زیبایی و زشتی، دوستی و دشمنی، آزادی و بردگی و شادی و غم. این کتاب بر پایه متن کامل از زبان ایتالیایی، با رعایت کپیرایت منتشر
شده است.