اینجا هنوز بوی خون و غیرت در هوا جاری است. هنوز در کوچههای این شهر، صدای گامهای مردانی شنیده میشود که با دلهایی لبریز از ایمان، پا در میدان گذاشتند و جاودانه شدند. امروز قلم را برمیدارم تا از یکی از این مردان بنویسم؛ از پاسداری که جانش را سپر کرد تا پرچم این سرزمین بر زمین نماند.
او رفت، اما رد پایش در کوچههای شهر، بر دلهای مردم، بر تاریخ این سرزمین باقی ماند، روزی که برای دفاع از وطن، از امنیت، از آرمانهایش برخاست، میدانست که این راه، پایانی جز جاودانگی ندارد. اما ترسی در وجودش نبود؛ او اهل معامله با دنیا نبود، او با خدا معامله کرده بود.
حالا، در کنار قاب عکسی که بر دیوار خانهاش نشسته، مادری که دیگر در قید حیاط نیست؛ او میداند که پسرش در آسمانها زنده است.
و ما، مردمی که مدیون خون این قهرمانانیم، باید بدانیم که امنیت امروزمان، حاصل ایثار دیروز آنهاست.
پاسدار شهید! موسی جان، نامت بر تارک تاریخ خواهد درخشید و ما همچنان روایتگر حماسههایت خواهیم بود.
روحش شاد، راهش پررهرو!
به نام پاسدارانی که با خون خود، پرچم عزت و امنیت را برافراشتند
.
به گزارش جمله، این یادداشت، ادای دینی است به پاسدار شهیدی که جانش را سپر کرد تا امنیت بماند، که خونش را درخت تنومند این سرزمین نوشید و ریشههای غیرت را در خاک وطن محکمتر کرد…
- نویسنده : فرزانه حسنی