از اوایل دهه ۱۳۷۰ فوتبال در ایران شکل جدیدی به خود گرفت. نسل بازیکنان درخشان دهه ۶۰ یک به یک به آخر خط رسیده بودند. بعد از درخشش تیم ملی در بازی های آسیایی پکن و سپس قهرمانی های استقلال و پاس در جام باشگاه های آسیا، فوتبال ایران مسیری معکوس را در پیش گرفت. […]
از اوایل دهه ۱۳۷۰ فوتبال در ایران شکل جدیدی به خود گرفت. نسل بازیکنان درخشان دهه ۶۰ یک به یک به آخر خط رسیده بودند. بعد از درخشش تیم ملی در بازی های آسیایی پکن و سپس قهرمانی های استقلال و پاس در جام باشگاه های آسیا، فوتبال ایران مسیری معکوس را در پیش گرفت. گاهی می گفتند که نیروهایی با فوتبال موافق نیستند که می خواهند آرام فیتیله اش را پایین بکشند. آخرین ناکامی ما بازی های آسیایی هیروشیما بود. با استانکو پوپلکویچ کروات. آن روزها در نبود اینترنت چیز چندانی درباره اش نمی دانستیم. نمی دانستیم که حتی کاندیدای هدایت مارسی بوده است، مارسی بزرگ اوایل دهه ۱۹۹۰٫ تیم در هیروشیما افتضاح بود، ملال اور و سنگین. احتمالا تنها خاطره بازمانده ما از ان جام طحال پاره شده علی دایی باشد که سال های مثالی بود تکراری برای غیرت اش. فکر می کردیم استانکو می رود کشورش، برای همیشه. اما او برگشت. این بار برای هدایت پرسپولیس. در پرسپولیسی که بعد از دو سال هنوز از شوک کناررفتن علی پروین در نیامده بود. شوخی نیست. پرسپولیس و پروین سالهای یکی بودند.آن روزها اما زمان پروین نبود، و حالا امیرعابدینی با جاه طلبی های پرسپولیس هدایت پرسپولیس را سپرد به مرد کروات. فصل ۷۴، وقتی استانکو هدایت پرسپولیس را بر عهده گرفت اوضاع خوب نبود، کسی به آن تیم ایمان نداشت استانکو اما چرا. آن ها فاصله بسیارشان با بهمن را جبران کردند و قهرمان لیگ شدند. آنقدری خوب بودند که دیگر گویا عصر پرسپولیس و البته عصر استانکو آغاز شده بود. اهمیت این قهرمانی آنجایی مشخص می شود که بدانیم این اولین قهرمانی پرسپولیس در لیگی سراسری پس از انقلاب بود.
مسئله اما فقط قهرمانی نبود. به یکباره پرسپولیس پر شد از ستاره. جوانانی آمدند و با اعتماد استانکو به ستارگانی بی بدیل بدل شدند. مهدوی کیا، میناوند، نکیسا، باقری، بزیک. این ها همه با هدایت استانکو فوتبالشان را چندسطح ارتقا دادند. استانکو عاشق کار با جوانان بود و چندان پروای نام ها را نداشت. شاید به این خاطر بود که در آن روزها بر نام محبوب ترین بازیکن پرسپولیس و شاید ایران، یعنی فرشاد پیوس خط قرمز کشید. پیوس این آقای گل همیشگی فوتبال ایران، بنای ناسازگاری گذاشت و استانکو چنین چیزی را تحمل نمی کرد. کنارش گذاشت. استانکو برای اولین سیستم ۱-۶-۳ را وارد ایران کرد. برای فوتبالی که چند دهه عادت کرده بود حداقل با دو مهاجم بازی کند این سیستم غریب به نظر می رسید. فرشاد در این سیستم کمتر در محوطه جریمه حریف بود و کمتر گل می زد، چیزی که تحملش نمی کرد. استانکو اما راه خود را رفت، راه درست را. سال بعد تیم او با اقتدار مجددا قهرمان شد. آن ها استقلال را هم بعد از هفت سال شکل دادند تا عیششان تکمیل شود. شاید بزرگترین حسرت او جام باشگاه های اسیا باشد، جامی که خیلی دور از دسترس نبود اما از چنگ پرسپولیس رفت.
کسی ندانست چرا استانکو از پرسپولیس رفت. عابدینی بازی دیگری در ذهن داشت. هرچه بود، استانکو تیم را در اوج تحویل داد رفت، تا برای همیشه نامش در پانتئون تاریخ پرسپولیس ثبت شود. به عنوان کسی که در سخت ترین روزها عظمت را به پرسپولیس بازگرداند، کاری که دو دهه بعد هموطنش برانکو انجام داد. استانکو سال ها بعد دوباره به ایران برگشت، با سپاهان و داماش. قهرمان نشد اما تیم هایش نشان دادند که مربی بزرگی هدایتشان می کند.
حالا خبر فوت استانکو در هشتادسالگی مخابره شده است. او در فوتبال شرق اروپا چهره ای تاثیرگذار بود، از ان ها که می شود به عنوان بنیان گذار خطابشان کرد. برای ما اما استانکو یادآور «پرسپولیسِ استانکوست». آن تیم درخشانی که هنوز یادآوری اش خاطر هواداران پرسپولیس را شیرین می کند.