![](https://jomlehonline.ir/wp-content/themes/aban/img/none.png)
چندی پیش، به مناسب نودسالگی یورگن هابرماس* مقاله ای نوشته شد با عنوان« آیا بعد از هابرماس دیگر کسی مردم را به گفتگو دعوت می کند؟». می دانیم که در چند دهه اخیر هابرماس از اصلی ترین مدافعان ایده گفتگو بوده است، گفتگویی که به زعم او می تواند به نزدیکی افق های تفکر افراد […]
چندی پیش، به مناسب نودسالگی یورگن هابرماس* مقاله ای نوشته شد با عنوان« آیا بعد از هابرماس دیگر کسی مردم را به گفتگو دعوت می کند؟». می دانیم که در چند دهه اخیر هابرماس از اصلی ترین مدافعان ایده گفتگو بوده است، گفتگویی که به زعم او می تواند به نزدیکی افق های تفکر افراد و گروه ها منجر شود، گفتگویی که می تواند ضد خشونت باشد. پرسش مقاله ای که در فوق بدان اشاره شد پرسش مهم و تا حد زیادی مشروعی است. چه بر سر ایده گفتگو آمده است، گفتگو هم در سطح شخصی تا روابط بین الملل. آیا گفتگو می تواند در حل منازعات و جلوگیری از جنگ و خشونت راهگشا باشد.
نزدیک به دو دهه پیش رییس جمهور وقت ایران در سازمان ملل ایده گفتگوی تمدن ها را مطرح کرد. آن زمان استقبال گسترده ای از آن شد و اعتباری بود برای ایران. اما شرایط بین المللی آن روز با امروز قابل قیاس نیست. می شود کمی درباره ویژگی های ان سال ها صحبت کرد. شوروری فروپاشیده بود، پایان جنگ سرد، به نظر می رسید جهان آرامشی خواهد یافت. فوکویاما از پایان تاریخ و پیروزی لیبرال دموکراسی سخن گفته بود[این اواخر خود او دیگر باور چندانی به حرف هایش ندارد]. امروز چه؟ یک سال بعد از طرح ایده گفتگوی تمدن ها، اتفاقات یازده سپتامبر در امریکا رخ داد، حمله به افغانستان و عراق، بهار عربی، ماجراهای سوریه، شدت گیری مسئله مهاجرت و پناهندگی، اسلام هراسی و بحران اقتصادی در غرب. اوضاع مناسبی نیست و باید کاری کرد. حالا رییس جمهور سابق، با اشاره به خطرات جنگ یادی کرده است از گفتگوی تمدن ها و اینکه این ایده کماکان می تواند راهگشا باشد. همان زمان هم درباره اجرایی بودن ایده گفتگوی تمدن ها تردید وجود داشت.
واقعیت این است که تضاد منافع و ارزش ها، بخصوص در سطح ایدئولوژیکی گاه امکان فهم دیگری را غیرممکن می کند. اگر تصمیمات بین المللی بر مبنای مصالحِ صرف اقتصادی اتخاذ می شد، آن وقت شاید مذاکره و چانه زنی مسیر راحت تری برای حل و فصل اختلافات بود. اما وقتی پای ایدئولوژی ها در میان باشد، کار سخت می شود. گفتگو در عصر ما، راه سختی دارد تا واسطه مناسبی برای کنش های طرفین باشد.
*یورگن هابرماس از فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی معاصر و وارث مکتب فرانکفورت است که در چارچوب سنت نظریه انتقادی و پراگماتیسم آمریکایی کار میکند. او در اردیبهشتماه ۱۳۸۱ سفری به ایران داشت. تمرکز پژوهشهای او بر روی شناختشناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایهداری و سیاست روز آلمان به ویژه با توجه به نقش رسانههای همگانی است. شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز گستره همگانی یا فضای عمومی است که فضایی فکری و اجتماعی را مدنظر دارد که در آن، فعالیتهای آگاهی بخش رسانهای به ایجاد زمینه برای بحثهای اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی میداند، میانجامد.
به نظر وی اطلاعات (اکسیژن دموکراسی) در این گستره فرآوری میشود و هرچه فرایندها و روندهای این تولید، آزادتر و خردورزانه تر و با مشارکت حداکثری همه نیروهای اجتماعی باشد، مزایای دموکراسی واقعی تر و تأثیرگذارتر میشود. گستره همگانی فضای اجتماعی ای است که در آن مردم آزادانه شرایط اجتماعی خودرا نقد کرده و مشکلات را برشمرده و بر جریان تصمیمگیری سیاسی تأثیر میگذارند. به نظر هابرماس گستره همگانی خاستگاه افکارعمومی است. گستره همگانی میانجی فضای خصوصی و فضای عمومی است و هرچه آزادتر و فکورانه تر باشد مناسبات اجتماعی خردورزانه تر و انسانی تر خواهد بود. هابرماس بر این اعتقاد است که از اواخر سده نوزدهم گستره همگانی بر اثر افزایش فعالیتهای تجاری و بازرگانی و سودگرایی دارندگان این رسانهها و نیز فروکش کردن تمایلات انقلابی پیشین سرمایهداری رو به کاهش گذاشتهاست.
از نگاه هابرماسی، سرشت همه جایی و همه شمول رسانه ها، هیچ راهی برای شکلگیری و بالیدن تفکر انتقادی یا کنش انتقادی برای افراد بازنمیگذارد.