![](https://jomlehonline.ir/wp-content/themes/aban/img/none.png)
محمدحسین جعفری سمیع دبیر گروه سیاسی هر روزی که می گذرد، به ایام انتخابات نزدیک تر می شویم. اکنون که سال به نیمه خود رسیده می توانیم بگوئیم، کمتر از ۵ ماه به آغاز برگزاری انتخابات مجلس یازدهم باقی مانده است. مجلسی که می تواند ترکیب سیاسی آن در آینده کشور نقش بسزایی داشته باشد. […]
محمدحسین جعفری سمیع
دبیر گروه سیاسی
هر روزی که می گذرد، به ایام انتخابات نزدیک تر می شویم. اکنون که سال به نیمه خود رسیده می توانیم بگوئیم، کمتر از ۵ ماه به آغاز برگزاری انتخابات مجلس یازدهم باقی مانده است. مجلسی که می تواند ترکیب سیاسی آن در آینده کشور نقش بسزایی داشته باشد. به لحاظ اهمیت انتخابات پیش روی مجلس، در واقع می توان گفت جناح پیروزدر این رقابت، می تواند همزمان جشن پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ را نیز برگزار کند. چرا که سرنوشت انتخابات اسفند ۹۸ می تواند پیروز انتخابات ریاست جمهوری را هم مشخص کند.
به گزارش «جمله» از فروردین ماه سال جاری بحث و جدل ها در خصوص انتخابات آتی مجلس روند فزاینده ای پیدا کرد. شاید بتوان گفت این سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات بود که چراغ اول را روشن کرد و با طرح موضوع «انتخابات مشروط» موجب بالا رفتن مباحثی در این زمینه شد.
اصلاح طلبان این روزها به شدت درگیر مباحث درون گروهی هستند. از سویی این جریان سیاسی که توانسته بود سه پیروزی پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شورای شهر به دست آورد، به دلیل مشکلات سریالی دولت و نارضایتی از وضعیت اقتصادی با بحران محبوبیت و مقبولیت اجتماعی مواجه است و از سوی دیگر بحران رهبری جریان اصلاحات به یکی از بحث برانگیزترین مباحث روزهای گذشته آنان بدل شده است.
در مقابل برخی از اصولگرایان که سرمست از ناکامی دولت و نمایندگان اصلاح طلب مجلس از برآورده کردن مطالبات ملت، خود را پیروز انتخابات آینده می دانند، همچون رقبای اصلاح طلب خود در حوزه رهبری جریان سیاسیشان با بحران مواجه هستند. این در حالی است که این عده از اصولگرایان فراموش کرده اند که سال ها جریان اصولگرا با بحران مقبولیت اجتماعی مواجه بوده و مواضع رادیکال آنان موجب ریزش مخاطبان اجتماعی آنان شده است. از این رو تنها امید اصولگرایان به این است که حامیان اجتماعی اصلاحات به نوعی انتخابات آتی را تحریم کنند تا مقدمات پیروزی اصولگرایان حتی با پائین ترین سطح آرا ، فراهم گردد.
بر اساس شواهد موجود می توان گفت هر دو اردوگاه سیاسی کشور در شرایطی یکسان به سر می برند به همین دلیل برخی از صاحب نظران این شرایط یکسان و عدم محبوبیت دو جریان سیاسی کشور در جامعه را مقدمه ای برای ظهور یک جریان سیاسی سوم ارزیابی کردند.
در عین حال برزگان دو جریان سیاسی تصمیم گرفتند از فرصت باقی مانده برای بازسازی بدنه سازمانی خود استفاده کرده و با بکارگیری چهره های محبوب و پرسابقه، ساختار خود را به نوعی ریکاوری کنند.
مدعیان رهبری اصولگرایی در غیبت بزرگان!
پس از حاشیه نشینی و یا درگذشت چهره های با نفوذ و کهنه کار اصولگرا همچون ناطق نوری و یا مرحوم مهدوی کنی، از صحنه سیاست، فرصتی فراهم شد تا برخی پرچم رهبری اصولگرایان را علم کنند. اما در این میان کم نیستند افرادی که دایعه رهبری این جریان سیاسی کشور را دارند. در حال حاضر افرادی همچون محمدباقر قالیباف، محمدرضا باهنر،علیرضا زاکانی و سعید جلیلی از جمله مدعیان رهبری اصولگرایی هستند. جریان های سیاسی وابسته به اصولگرایی نیز هر کدام به نوعی خود را پدرخوانده اصولگرایان می دانند. جریان هایی همچون «جبهه پایداری»، جبهه مردمی نیروهای انقلاب «جمنا» و اخیرا نیز شورای ائتلاف جریان ارزشی انقلاب «شاجا» تلاش می کنند دیگر اصولگرایان را ریز بیرق خود جمع کنند.
اختلاف بر سر رهبری جریان اصولگرایی موجب شد برخی از چهره های قدیمی این جریان پیشنهاد بازگشت علی اکبر ناطق نوری را مطرح کنند. پیشنهادی که به مزاج خیلی ها خوش نیامد.
در طول مدتی که ناطق نوری و دیگر چهره های اصیل جناح اصولگرایان از صحنه سیاست کنار رفته اند تا به امروز اتفاقات زیادی در این اردوگاه سیاسی رخ داده است. اتفاقی که موجب شده تغییراتی ماهوی در ساختار اصولگرایان ایجاد شود که بر اساس آن این جریان سیاسی دیگر نمی تواند تفکر معقولانه و سیاستمدارانه امثال شیخ نور را بپذیرد. کما اینکه مدعیان رهبری اصولگرایی نیز حضور او را به عنوان رهبر اصلی این جریان برنمی تابند. در چنین وضعیتی چهار چهره بیش از دیگران تلاش می کنند در قامت رهبری اصولگرایان ظاهر شوند. باهنر، قالیباف، زاکانی و جلیلی. اما تا زمانی که همه جریان های اصولگرایی بر سر یکی از این چهار گزینه به اجماع برسند، زمان زیادی خواهد گذشت و بحران رهبری این جریان ادامه خواهد داشت.
محسن پیرهادی چهره نزدیک به قالیباف و دبیرکل «جمعیت پیشرفت و عدالت» با تاکید بر نیاز اصولگرایان به رهبری در چندی پیش در گفت و گئویی اظهار کرد: «مدیریت جریان اصولگرا از طریق شورای وحدت در حال پیادهسازی است.» پیرهادی گفته است: «هیچ جریانی بینیاز از راهبر یا لیدر نیست» و برای این رهبری جریان اصولگرا ویژگیهایی نیز ترسیم کرده است.
«مستقل آنلاین» هم از قول پیرهادی نوشت: «فرد یا افرادی که مسئولیت رهبری یک جریان سیاسی را بر عهده میگیرند، باید هم در پیشگاه مردم و هم برابر اجزای جریان نسبت به عملکرد خود پاسخگو باشند. این نکته مهمی است که از آن غفلت شده است». وی در ارتباط با شخصیت رهبر در جریان اصولگرا، گفت:« در شرایط فعلی، هیچ شخص واحدی به عنوان رهبر قطعی و به اصطلاح تابلودار اصولگرایان که با همین عنوان به مردم هم معرفی شده باشد مطرح نیست. مدیریت جریان اصولگرا از طریق یک شورای فعال در حال پیادهسازی است که نیمی از آنها، پیشکسوتها و نیمی هم جوانان هستند و بیشتر اضلاع اصولگرایی را شامل میشود».
محمدرضا باهنر فعال سیاسی اصولگرا روز یکشنبه در نشست خبری خود از چالش های همگرایی در میان اصولگرایان گفت. یکی از روزنامه های اصلاح طلب با اشاره به گلایه های باهنر از پایداری ها نوشت: «جبهه پایداری بارها اعلام کرده است دنبال سهمخواهی از فهرست مجلس آتی نیست اما تأکید کرده بهشرطی در وحدت حاضر میشود که مدل و الگوی آنها یعنی انتخاب اصلح رعایت شود. در انتخابات پیشین مجلس هم این جبهه سهم خوبی از فهرست تهران گرفت. جبهه پایداری به اشکال مختلف اعلام کرده است شکل و شمایل وحدت و ائتلاف بین اصولگرایان را قبول ندارد و در صورتی که با فهرست مجزا وارد عرصه انتخابات شوند، احتمال اینکه تعداد بیشتری از چهرههای فکری نزدیک خود را وارد پارلمان کنند، بیشتر است».
عبور از باهنر، به سوی رادیکالیسم
محمدرضا باهنر را می توان به عنوان سیاستمداری کهنه کار با دیدگاهی معقولانه در این عرصه حضور دارد و او می تواند تا حد زیادی امید اصولگرایان محسوب شود. با این حال اختلاف در این ارودگاه آنقدر عمیق است که برخی تلاش می کنند از باهنر نیز عبور کننند. جریان هایی همچون پایداری تلاش می کند چهره هایی همچون زاکانی و یا جلیلی را پررنگ جلوه دهد و این یعنی حرکت به سوی رادیکالیسم.
ناصر ایمانی فعال اصولگرا در گفت و گو با «خبرآنلاین» در مورد مخاطرات تمایل جریان های سیاسی به سوی رویکردهای رادیکال گفت: «روحیه برخی افراد نظیر عارف را زمانی که با خط مشی فردی مثل مصطفی تاجزاده مقایسه میکنیم، فاصلهها مشخص میشود. در جناح اصولگرا نیز چنین مقایسهای را میتوان بین زاکانی و محمدرضا باهنر انجام داد. در هر دو سو افرادی هستند که با تامل و تحمل بیشتر تصمیمگیری میکنند».
ایمانی تاکید کرد: «اینکه افرادی با ملاحظات و پختگی بیشتر تصمیمگیری کنند، این اتفاقا روشی ارزشی است نه ضد ارزش. اگردر مقاطعی که باید قاطعانه و صریح تصمیمگیری کرد، اینافراد عقب نشینی کنند دیگر نمیتوان این روحیه را پذیرفت. یعنی در هر حالتی محتاط باشند. زمانی که شما بخواهید از باهنر دوری کنید باید به طیف تندروی اصولگرایان نزدیک شوید. در مورد اصلاحطلبان نیز همین طور است . اگر فردی بخواهد از عارف عبور کند، مجبور میشود ارزشها را در بین افراد رادیکال اینجناح جستجو کند».