ماهبانو صالحنژاد «مرد» و «سایه» در آخرین ساخته «علیرضا رییسیان»، سرگردانی روح زنانه و مردانه فرهنگ نیمه مدرنیزه ایرانی در جریان روزمرهای با مشکلات مدرن را به تصویر میکشد. سرگردانی همین ما، که نیمیمان آزاداندیشی و روشندلی و نیمی دیگر تعصبات نهادینه در ضرب به ضرب رفتارمان است. موضوع اصلی این روایت، حق تجربه، برخورد […]
ماهبانو صالحنژاد
«مرد» و «سایه» در آخرین ساخته «علیرضا رییسیان»، سرگردانی روح زنانه و مردانه فرهنگ نیمه مدرنیزه ایرانی در جریان روزمرهای با مشکلات مدرن را به تصویر میکشد. سرگردانی همین ما، که نیمیمان آزاداندیشی و روشندلی و نیمی دیگر تعصبات نهادینه در ضرب به ضرب رفتارمان است. موضوع اصلی این روایت، حق تجربه، برخورد و قضاوتی که در این فضا هر یک از ما برای خود ما جایز و بر دیگری حرام میدانیم و البته تشدید این نحوه تفکر در فضای مردانه ایران است.
فیلم در جریان تصویرهایی میگذرد که بیفرجام و بینفساند؛ در لحظات اولیه به نظر میرسد این فیلم نگاه مرد و زنی به جریانات زندگی مشترکشان را تصویر کرده، پس از دقایقی به تماشای جهان شخصی «ماهان» و «سایه» میرسیم و بعد تصویر بخشی از وجود هر دو آنها، که با دیگری غریبه است و نه او را میشناسد و نه به او شناساندن خود را ممکن میداند.
مرد، «ماهان» است. فیلمسازی جوان که به حدی در انتقاد از فضای متعصبانه فرهنگ ایرانی پیش رفته و فیلمش بیمجوز مانده است. این فیلم در فضای مجازی پخش میشود و باعث اخراج او از محل کارش و اعتراض افراد مرتبط با قصه مستندش میشود، فیلمی که او در مورد قتلهای ناموسی ساخته است. ماهان را نمیتوانیم بشناسیم، شخصیتی متزلزل و تعریفنشده، در معرفی اولیه او لحظات بحرانی را چنان راحت و آرام میگذراند که بیننده او را فردی روشنفکر و خالی از هرگونه عقده و تعصب شخصی ببیند و قابل اعتماد و قابل اتکا جلوه کند. پس از گذشت سکانسی و به چشم برهم زدنی او تبدیل به مردی متعصب و بیمنطق میشود که در عین این که خود در محافلی مغایر با ارزشهای خانواده حضور پیدا میکند، در نبود «سایه» معاشراتی نامتعهد را آغاز میکند و تنها رفتار مثبتش ادامه ندادن این معاشرات در طول زمان است، تماس با همسرش را از دست میدهد و در ادامه چنین رفتارهای غیرمسوولانهای، به همسرش فشار ذهنی و حتی فیزیکی وارد میکند تا ذهن مریض خود را تخلیه کند. شخصیتی نامتعادل و ناآشنا، غریب و بیمعنا، که هیچ کنشی از او در گذر حوادث فیلم ربط به انسانی که در ابتدای فیلم از او تعریف شده ندارد و این غیرقابل پیشبینی بودن نه بخشی از تعریف این کاراکتر و از جریان فکری و فیلمی سازنده، که از ضعف ساختار فیلمنامه و شخصیتپردازی به نظر میرسد.
زن، «سایه» است. خانهدار و مترجمی که برای حمایت از همسر فیلمسازش که از کار بیکار شده، شغلی را که به نظر برای او پردرآمد و کمدردسر خواهد بود، با عجله و بی تأمل میپذیرد. وابستگیهای کودکش به حضور مداوم مادر در خانه، نشان از این دارد که سالهاست از فضای خانه دور نبوده و تمام روزگارش را در کنار همسر و فرزند گذرانده ولی دخترکش تنها عنصری از این روزگار نیست که به حضور او در منزل وابسته است. روشنفکری، ذهن آزاد و حتی آرامش روانی و رفتاری همسرش هم، بهانه بودن «سایه» را میگیرد. او زنیست که سختگیری و سرکشی همسرش را نمیشناسد و نمیفهمد، چرا که هرگز او را در این موقعیت ندیده و تمام خود را تسلیم او میکرده است.
در فضایی متناسب با احوال این زوج، دو شخصیت میتوانند با هماهنگ شدن با فضای زمینه، در لحن و اجرا هماهنگی لازم با یکدیگر را داشته باشند. فضاسازی در این فیلم چنان ضعیف انجام شده که بازیگران توانایی چون «لیلا حاتمی» و «علی مصفا» هم بازی ضعیفی ارایه دهند. در کنار هم ایستادهاند اما بازی و واکنششان به موقعیت عمیقا جدا از هم دیده میشود. صدا و لحن آرام «حاتمی» در مقابل تشنج صورت و کلمات «مصفا»، احساسیترین و بحرانیترین لحظات فیلم را مضحک جلوه داده است.
در سومین ضلع تریلوژی «رییسیان» با موضوع روابط زناشویی و عاطفی که در ادامه «چهل سالگی» و «دوران عاشقی» ساخته شده، جزییات شخصیتپردازی، تصویرپردازی و قصهپردازی به وضع خندهآوری ضعیف چیده شدهاند. مثالی از این وضعیت خندهآور در فیلمی است که شخصیتی خرابکار برای «مرد» این زناشویی فرستاده تا او را نسبت به همسرش بدبین کند. زوایای فیلم فرستادهشده که «ماهان» به تماشایش نشسته و هر لحظه عصبانیتر میشود چنان بیربط و بیفکر بودند که برای گرفتن بخشی از آن فیلمبردار باید در فاصله یک قدمی «سایه» و رییسش روی زمین دراز کشیده و از پایین فیلم را گرفته باشد، یا از تصاویر اصلی خود فیلم استفاده شده که روایت آن با جریان ضبط تصویر فرستادهشده متفاوت است. مثالی دیگر این که شخصیتهایی با ویژگیهای حادثهساز وارد لحظاتی از فیلم میشوند همچون شخصیتی زنانه با اسم «خورشید» که با جملات و بازیهای صورتش به نظر میرسد بخواهد که جریان فیلم را دگرگون کند اما نه بر مرد فیلم و نه بر جریان قصه تاثیری نمیگذارد و در یک دوراهی از فیلم جدا و گم میشود و میمیرد. همین وضعیت در مورد مواجهه «سایه» با شخصیت زن اسپانیایی که از عشقش جدا شده و به دنبال تسکینی میگردد هم تکرار میشود، جملاتی کلیشه و به غایت بیربط از گذشته، حال و آینده «سایه» در طول فیلم، میان دو زن رد و بدل میشود و این شخصیت هم در غریبگی خیابانها از فیلم جدا شده و «سایه» با تمام جملات هدایتکنندهاش در سردرگمی مانده است. ساخت چنین تصاویر بیارزشی، به جابجایی تصویر به کشوری چون اسپانیا نیاز نداشت. چنین کلیشه و بیمعنایی در نزدیکترین خیابان تهران هم اگر به تصویر کشیده میشد هیچ آسیبی به این ساخت نمیزد. کارکرد فضای بیگانه اما نه چندان منقلبکننده اسپانیایی و ساحل زیبای هتل اقامت «حاتمی» و «آقایی» در این داستان چیست؟ کارکرد زندگی شخصی آشفته شخصیت رییس شرکت با بازی «امیر آقایی» در فیلم و همسر ویلچرنشین او یا کارکرد اختلاسی که در شرکت انجام شده و دور از چشم رییس بوده که در بازجویی به اطلاع او میرسد چیست؟ دریایی از سوالات بیپاسخ و نامتناسب در فیلم موج میخورد.
این فیلم به مثابه اثری اجتماعی فرهنگی و با بررسی شعارها و چاشهایش بسیار باارزش و قابل تأمل است اما «رییسیان» در بازتاب این دغدغه مهم به قاب سینما شکست خورده و هیچیک از معیارها و میزانهای «سینما» را در این اثر به انجام نرسانده است.
«مردی بدون سایه» تصویری ضعیف، شکننده و بیپایه است که فاقد ارزش سینماییست و برای قرارگیری در مقابل چنین مشکلات عمیقی آمادگی ندارد.