نقد «جمله» درباره فیلم «ماجرای نیم‌روز: ردّ خون»؛ تقابل نحیف  «مرصاد» و «جاویدان» به روایت «مهدویان»
نقد «جمله» درباره فیلم «ماجرای نیم‌روز: ردّ خون»؛ تقابل نحیف  «مرصاد» و «جاویدان» به روایت «مهدویان»

ماه‌بانو صالح‌نژاد/   در فضای فرهنگی و هنری سینمای ایران، که روایت درست از حقیقت گذشته و حال و حتی ارایه تصویر واقع‌گرا از آینده در زمینه‌های سیاسی چندان امکان‌پذیر نیست و هم‌زمان با این، محدودیت در تصویر روابط عاطفی میان کسانی که از لحاظ مذهبی هنوز به مشروعیت رابطه نرسیده‌اند، این «ماجرا» در تلاش […]

ماه‌بانو صالح‌نژاد/

 

در فضای فرهنگی و هنری سینمای ایران، که روایت درست از حقیقت گذشته و حال و حتی ارایه تصویر واقع‌گرا از آینده در زمینه‌های سیاسی چندان امکان‌پذیر نیست و هم‌زمان با این، محدودیت در تصویر روابط عاطفی میان کسانی که از لحاظ مذهبی هنوز به مشروعیت رابطه نرسیده‌اند، این «ماجرا» در تلاش است یکی از رازآلوده‌ترین اوضاع سیاسی کشور را که کمتر کسی به سراغ روایت آن رفته، نه از حیث ندانستن بلکه از ترس حیثیت و از دست رفتن امکان کار، به تصویر بکشد. در نهایت آن را به یک رابطه عاطفی وصل کند، که نه از ماجرای پیچیده و مهم مملکت به ماجرای عشق که از دریچه بازی عشق و عاشقی، وضعیت سیاسی غریب آن دوران را بررسی کند.

انتخاب چنین موضوعی برای یک فیلم‌نامه راه رفتن بر یک طناب باریک است که اگر نویسنده از پس آن بربیاید می‌تواند شاهکاری در تاریخ سینما خلق کند، اما این طناب بر فراز دره‌ای عمیق پل شده و این فیلم سقوطی به قعر این دره است. در صحبت از مسایل سیاسی با این حد از حساسیت و اهمیت که بسیاری هنرمندان بزرگ و توانای سینمای کشور درباره آن سکوت کردند تا برای کسب مجوز پخش مجبور به گذشتن از بسیاری ارزش‌ها و میزان‌های هنر و اخلاق نشوند، این تصاویر چنان به سادگی از مرزهای حقیقت‌گویی و اخلاق هنری گذشته که تصمیم بر قضاوت سازنده تصویر مشکل است. این ساده‌انگاری کودکانه بخش نه چندان کوچکی از سینمای ایران است یا به قصد ساده و کودک پنداشتن مخاطب سینمای ایران ساخته شده است؟
فیلم‌ساز در میانه ساخت یک فیلم ابرقهرمانی یا فیلمی درام، انتخابی نادرست در ترکیب این دو داشته که در نهایت نتیجه خوبی به همراه ندارد. با ابرقهرمان دانستن شخصیت‌های فیلم و با فرض آشنایی مخاطب با آن‌ها، فیلم شخصیت‌پردازی درستی ندارد و هیچ یک از داستان‌هایش معنای ویژه و مستقل ندارند. این مسأله اگرچه در فیلم‌های ابرقهرمانی رایج است، اما با فضاسازی درست و مناسب چنین فرضیه‌ای و با تمرکز بر فضای جنگ میان قهرمانان و ضدقهرمان،‌ همه‌‌چیز در جای درست خود قرار می‌گیرد ولی در این فیلم، فضای جنگ و مبارزه درست تعریف نشده و فضای فیلم پرداختی از مسایل عاطفی و رابطه‌ای درام است که همه‌ چیز آن جریان ابرقهرمانی را بی‌معنا کرده است.
فیلم با سرمایه‌گذاری بالا و ارزشی که در فضای سینمایی ایران برای آن قایل شده‌اند، روایت و فرمی ضعیف و عقب‌مانده ارایه می‌دهد که در فضای پیچیده و رازآلوده سال ۶۷، از افرادی که نام «منافقین» دارند آشنازدایی کند ولی در صحنه‌هایی همچون یک صحنه اعدام، دوربین همه تصاویر را از دید همان انسان‌های منافق و نه از دید قربانی‌ها ارایه می‌دهد که انتخاب زاویه دید دوربین و در نتیجه زاویه دید تماشاچی، خود شیوه‌ای سینمایی برای ایجاد هم‌ذات‌پنداری است.
در نهایت باید گفت «رد خون» ردی بی سر و ته از روایت‌های کوتاه بی‌فایده و بی‌معنا همچون اتفاقاتی که برای شخصیت «مسعود» افتاده، بدون شناساندن و پروراندن شخصیت‌های اصلی، تلاشی بی‌فرجام برای ساخت تصویر از ابرقهرمان‌ها و سردرگم میان جریان‌های اصلی و فرعی ماجرایش است که حتی در پایان هم تلاشی برای جبران ضعف فیلم‌نامه با یک سورپرایز درخور ندارد، گویی فیلم‌ساز تمام این ضعف‌ها را نمی‌بیند و یا فرض بر چشم بستن تماشاچی بر آن گرفته که شاید در اوضاع فعلی فرهنگ و هنر کشور، این فرض، برخلاف تمام تصمیمات سینمایی او، چندان اشتباه نباشد!