«جمله» درباره فیلم «درخونگاه» می‌نویسد؛ در حسرت غیرتی مردانه
«جمله» درباره فیلم «درخونگاه» می‌نویسد؛ در حسرت غیرتی مردانه

ماه‌بانو صالح‌نژاد/ در اوضاع فعلی سینما، هرگونه حس خوبی که فیلم به تماشاچی منتقل کند را باید ارج نهاد. موضوع فیلم‌نامه‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و تصویرها و قاب‌ها چنان از زندگی واقعی مردم و انتظاراتشان از هنرمندان دور شده که در این اوضاع، حال و هوای نوستالژیک فیلم جدید «سیاوش اسعدی»، برای ما ارزشمند است و امید […]

ماه‌بانو صالح‌نژاد/

در اوضاع فعلی سینما، هرگونه حس خوبی که فیلم به تماشاچی منتقل کند را باید ارج نهاد. موضوع فیلم‌نامه‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و تصویرها و قاب‌ها چنان از زندگی واقعی مردم و انتظاراتشان از هنرمندان دور شده که در این اوضاع، حال و هوای نوستالژیک فیلم جدید «سیاوش اسعدی»، برای ما ارزشمند است و امید تازه‌ای‌ست برای تماشاچیان سینمای ایران.

فیلمی با ارجاع به سینمای «کیمیایی» و البته دوران انقلابی سینمای «اسکورسیزی». فیلمی پر از قاب‌های زیبای بارانی. فیلمی درباره پهلوانی.
ویژگی‌های شخصیت «رضا» همچون نحوه سخن گفتن‌اش با لحنی مسجع و تعریف حال و احوال دوری و بی‌کسی، عشق بی‌نهایت به وطن و خانواده، احترام به اشک مادر و در عین حال تجربه و جهان‌بینی او با آن دو چشم پشت سرش، اینکه چهارچشمی همه‌جایی را می‌پاید و همه‌ اتفاقات خوب و بد اطرافش را می‌بیند و می‌داند، در عین حال توانایی‌اش در صبوری در بدترین اوضاع و فرصت دادن به کلام انسان‌ها بی هیچ قضاوت، در همان دقایق اول «امین حیایی» را برای تماشاچی ایرانی هم‌منش با «بهروز وثوقی» تصویر می‌کند. به یاد آوردن گوزن‌ها و راننده تاکسی و خیابان‌های شبانه، حسی نوستالژیک به بیننده منتقل می‌کند و شیرینی این حس به همراه قاب‌های زیبایی که کارگردان برای استقبال از تماشاچی چیده است، امیدی نسبت به سینمای «سیاوش اسعدی» ایجاد کرده و لبخندی بر لب تماشاچی می‌آورد.
تعصبات شخصیت «رضا»، که قبلا لقب «دوزاری» گرفته بود و حالا با همه اندوخته‌هایش از سفر به ژاپن و اشتغالش، خود را «سزار» می‌داند، همراه با عکس‌العمل‌های آرام و روشنفکرانه‌اش زیباست. او در عین نگرانی زیاد برای اوضاع افراد خانواده و دغدغه‌هایش درباره زندگی خواهرش، به خود اجازه دخالت در زندگی هیچ‌کس را نمی‌دهد. حتی تذکرهای مردانه‌اش به حجاب ناموس را تنها تقدیم مادری می‌کند که این تذکرها را مثالی از سایه بر سرش می‌بیند و او با این رفتار قصد ایجاد حس امنیت برای مادرش را دارد و نه فشار آوردن بر او. در برخورد با زنی که از رضا طلب کمک و خود را تسلیم او می‌کند، تذکر رضا به جلو کشیدن روسری‌اش تنها برای حفظ امنیت خود او در خیابان‌های بی‌صاحب و صدصاحب تهران است، زنی که برای هر بی‌غیرتی «پری» و برای رضا «شهرزاد» است. این تصاویر نمایشگر وجه درستی از غیرت بود که مدتهاست از خاطر مردان ایرانی دور شده و شاید چنین شخصیتی با همه ویژگی‌های قهرمانانه‌اش یادآور مناسبی باشد که کارکرد درست و انسانی حس غیرت در یک مرد چیست.
«امین حیایی»، بازیگری باسابقه و با ظرفیت ظاهری و کلامی متفاوت که تقریبا همه نقش‌هایی که پیش از این کارگردانان مختلف برایش ساخته و پرداخته‌اند، تنها نمایش بی‌معنایی از اطوار که حاصلش سوختن استعدادها و البته کسب درآمد برای این بازیگر بود. اما در این اثر با بازی گیری خوب کارگردان و نقش متفاوتی که گویی مختص خود او طراحی شده، اداهای کلامی‌اش معنا دارد، چشم‌های غمگین پشت لبخند برلب‌هایش معنا دارد، زیر و بم صدای مردانه‌اش معنا دارد و حتی حالت «لات»گونه ایستادنش. نقش او کاملا مستقل از اطوار طنز تعریف شده و به نظر می‌رسد خود «حیایی» به اندازه تماشاچی‌ها متوجه این تفاوت‌ بوده و به همان اندازه که «اسعدی» در ادامه راه «کیمیایی» خود را مسوول دانسته و رسالت هنری‌اش را ارج نهاده، «حیایی» هم قدر این نقش را دانسته است.
با نگاهی به کلیت فیلم‌نامه می‌بینیم؛ «رضا» در وطن خود نتوانست همچون برادرش که در دوران جنگ مفقود گشته، قهرمان یا به اصطلاح پدرش «رستم» شود، بعد از سال‌ها دوری که در سال آخرش همچون برادرش گم‌شده و بی‌خبر از خانواده بود، حالا به نظر می‌رسد از جنگ روزگار، مقام و منش پهلوانانه آموخته است. او همچون برادر به جنگ دشمن وطن نرفت، اما درست به اندازه سال‌های جنگ در ایران، با غربت و معضلات روزگار جنگیده و حالا برگشته و نقش دلخوشی مادر و پسر قهرمان را در خانواده بازی می‌کند؛ «پهلوانی که به خانه‌اش بازگردد، قهرمان است».
او که از برزخی که کسی در آن قسم و آیه و قرآن نمی‌دانست، هیچ سهمی از رنج با خود نیاورده است. برای «خورشید» خانه که مادربزرگش است، ناقوسی می‌شود که سکوت سنگی را بشکند، برای مادر قبایی و پناهی می‌شود، به جهان بی‌رنگ و بوی خواهرش عطر هدیه می‌کند و دست‌هایش برای کمک سمت هر پناهجویی می‌رود و همه در عین پذیرفتن کمک‌های «رضا» مشغول خنجر زدن به او می‌شوند!
اعضای خانواده او که عزیزتر از جانش بودند اعتماد او را شکسته‌اند و لحن و رفتاری ضد و نقیض در برابر او در پیش گرفته‌اند، نه او و نه تماشاچی نمی‌تواند درک کند این بی‌معنایی رفتار چه چیز را می‌رساند. آیا این روشی برای ارایه تصویر پوچ‌گراست؟ آیا فیلم نشان‌دهنده این است که تمام تلاش‌های صادقانه «رضا» در طلب آرامش و خوشی خانواده‌اش بی‌نتیجه است؟ آیا پدر می‌تواند بعد از نابود کردن دار و ندار و حاصل سال‌ها تلاش فرزند به فکر آزاد کردن خودروی او باشد، نه خود او؟ آیا مادر و خواهرش باید اینهمه نسبت به مردی که برای شادی آن‌ها از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بی‌مسوولیت و بی‌لیاقت باشند؟ و اگر همه این‌ها سوال‌هایی مفهومی در دل این فیلم‌نامه باشند، آیا این نحوه شخصیت‌پردازی و این‌همه کنش‌ها و واکنش‌های خام و بدون پرداخت میان شخصیت‌ها جز «رضا» می‌تواند چنین ارزش‌هایی در کانون خانواده را به چالش بکشد؟ از طرفی آن همه جهان‌بینی و آرامش رفتاری خود شخصیت اصلی فیلم که تا دقایق پایانی جلوه‌ای قهرمانانه به او می‌داده، چرا همزمان با حدس این جریان که خانواده‌اش به مال او دست برده‌اند و احتمالا همه‌اش را باخته‌اند، ناگهان دگرگون می‌شوند؟ آیا این پیام مادی‌گرایی و برتری امور دنیوی به ارزش‌های اخلاقی و خانوادگی است؟
در نگاه مختص به ویژگی‌های تصویر باید گفت؛ قواعد قاب‌بندی و میزان سن در این فیلم به خوبی رعایت شده است. قاب بی‌نظیر تجدید دیدار با رفیق قدیمی در آسایشگاه روانی و نحوه به تصویر کشیدن بی‌معنایی جنون در رفتار مدیر آسایشگاه، قاب تماشایی کابوس دیدن مادر، جای ایستادن و نشستن و خوابیدن «رضا» در خانه یا حتی بیابان‌های اطراف تهران و هزاران تصویر زیبای دیگر، با جزییات تمام و کمال هنرمندانه، نمی‌گذارند که در طول زمان تماشا حتی لحظه‌ای از حال و روز این پهلوان دور شود.
به دلیل ضعف‌های معنایی و فیلم‌نامه، با تمام ویژگی‌های مثبت و ارجاعات دلنشین این اثر همچون مراجعش یک «شاهکار سینمایی» نیست؛ فیلمی پر از ارزش‌های اخلاقی و همزمان تصویری از بی‌فایدگی این ارزش‌ها. اما بی‌شک «رضا درخونگاه» فیلمی دوست‌داشتنی‌ست، با الهام از کارگردان صاحب‌سبک ایرانی یا آمریکایی، قاب‌هایش زیبا و تماشایی‌ و کارگردانی تصویر و صدا و بازیگر عالی‌ست.
درنهایت، با ارزش‌گذاری درست بر مقام فیلم‌نامه در ایجاد یک اثر سینمایی، قطعا شاهد بهبود چشم‌گیر در اوضاع سینمای ایران خواهیم بود.