باشو، اعجوبه پاپرانتزی
باشو، اعجوبه پاپرانتزی

    از نخستین حضورش در ورزشگاه آزادی دو سال و چند ماه می‌گذرد؛ روزی که آغاز خشکسالی گلزنی در اردوگاه آبی‌ها بود. مجتبی جباری کارکشته، حسن بیت‌سعید خوش‌آوازه، تکنیکی‌هایی نظیر سجاد شهباززاده و فرشید اسماعیلی و در نهایت علی قربانی سرزن هیچ یک ناجی خط آتش تیم علیرضا منصوریان نشدند. مهدی قائدی هم ناجی […]

 

 

از نخستین حضورش در ورزشگاه آزادی دو سال و چند ماه می‌گذرد؛ روزی که آغاز خشکسالی گلزنی در اردوگاه آبی‌ها بود. مجتبی جباری کارکشته، حسن بیت‌سعید خوش‌آوازه، تکنیکی‌هایی نظیر سجاد شهباززاده و فرشید اسماعیلی و در نهایت علی قربانی سرزن هیچ یک ناجی خط آتش تیم علیرضا منصوریان نشدند. مهدی قائدی هم ناجی نبود؛ ولی با جولان‌های برق‌آسا و غیرقابل مهار خود برق امید را در چشم هواداران کاشت که دوباره یک هرکول جیبی در تیمشان ظهور کرده‌؛ یکی شاید بهتر از نسخه قبلی هرکول، علیرضا اکبرپور.

محبوبیت مانند آب است. یک جرعه آن شیرین است؛ ولی سیلاب آن می‌تواند شخصی را غرق کند. در فوتبال روز دنیا کم نبودند امثال مارتین اودگارد و مونیر الحدادی که چوب در چشم بودن بیش از اندازه را خوردند؛ مهدی قائدی هم یکی از آنها. پیراهن استقلال را بر تن نکرده، به او لقب باشوی کوچک را دادند. او را نیمار آسیا خطاب‌کردند؛ نیماری با پاهای پرانتزی که آن را با پاهای گارینشا نظیر می‌کردند. روزگاری مهدی داشت زیر سیلاب محبوبیت دست‌وپا می‌زد؛ آن هم در استقلالی که بزرگانش به علت اعتراض بحق به امکانات تمرینی اخراج ‌می‌شدند یا به خندیدن بیجا متهم.  اما اکنون روزهای سیاه مهاجم بوشهری دیگر جز پاره‌ای خاطره و کوله‌باری از عبرت نیستند. قائدی تک‌تک اشتباهات کوچک و بزرگش را پشت سر گذاشت؛ کوبیدن پیراهن استقلال بر زمین، تصادف ناشیانه‌ای که به‌خیر گذشت، خمیازه‌هایش روی نیمکت ذخیره‌ها و بی‌انگیزگی‌اش در تمرینات را همگی پشت‌ سر گذاشت. حالا ما به تماشای نسخه جدیدی از اعجوبه پاپرانتزی نشسته‌ایم؛ باشویی که از غربت شعله‌های فروکش‌کرده امید طرفداران استقلال برخاسته‌است. گویا فرهاد مجیدی و سپس آندره‌آ استراماچونی انگیزه ترقی و پیشروی را درون وی بازیابی کرده‌اند.

قائدی این روزها هم درون زمین و هم بیرون زمین یک قهرمان است. در لیگ برتر، هم آقای گل و هم آقای پاس‌گل! هر دو را هم به زیباترین نحو ممکن انجام می‌دهد. می‌توانید به او چیپ‌هایی به سبک رائول گونسالس، ضربه‌های قوس‌دار محمد صلاحی و پاس‌های اینیستایی سفارش دهید. پیش از اتمام بازی، گرمکنش را در سرمای کشنده تهران روی دوش کودکی که در کنارش حضور دارد می‌اندازد و پس از پایان بازی نیز در مصاحبه‌هایش پختگی و تواضع را می‌توان لمس‌ کرد.

بسیاری می‌گویند نیمار آسیا اما من می‌گویم رحیم استرلینگ. چرا که مهدی قائدی این روزها به‌مانند رحیم استرلینگ این دوران هم در تیم باشگاهی‌اش و هم در تیم ملی امید تبدیل به یک مهره کلیدی شده‌است و کسی چه می‌داند؟ شاید در آینده‌ای نزدیک، در تیم ملی‌. یک جوان باتجربه ۲۰ساله، با چندین طبقه فضای پیشرفت در سال‌های آینده‌. الماسی که چشمان ما دیگر ارزش خیره‌شدن به برقش را دارند؛ چرا که تراشش را خورده. اشتباهاتش را انجام داده، جبران کرده و خود را به اندازه پیراهنی که سابقاً بر تن امثال حسن روشن، مهدی پاشازاده و علیرضا منصوریان بود، بزرگ کرده‌ است.

انشاالله کالدرون می‌رود؛ همه با هم آمین!

به گزارش آی اسپورت،  پرسپولیس تا به حال سه بار به جم سفر کرده و هر سه بار یک بر صفر برده، اما دو مرتبه اول معجزه تاکتیکی کادرفنی بوده و این بار آخر، اعجاز بخت و اقبال. بازی بی‌کیفیت و بکش زیرش پارسال را بگذارید به حساب استرس مسابقه قهرمانی، اما بیایید به آذر دو سال پیش برگردیم؛ به روزی که پرسپولیس برانکو با کمال و مسلمان و منشا در جم صرفا با گل اتفاقی شایان مصلح در ثانیه آخر برنده شد. خب البته گل دقیقه نودوپنج برانکو از چشمه‌های جوشان استراتژی‌های فنی سرچشمه می‌گرفت، اما گل دقیقه نودوپنج تیم کالدرون، قضا قورتکی و تخیلی است.

آمار پرسپولیس در بازی دو سال پیش: شصت درصد مالکیت، پانصدوهفتاد پاس، چهار شوت، دو موقعیت گل و یک کرنر. آمار پرسپولیس در بازی دیروز: هفتاد درصد مالکیت، ششصدوسی پاس، شانزده شوت، پنج موقعیت گل و هشت کرنر. چیز بیشتری می‌خواهید؟ پس اجازه بدهید اضافه کنیم در بازی دو سال پیش ضربه پنالتی محسن فروزان هم بعد از برخورد به هر دو تیر دروازه از دست رفت. آهان یادمان نبود بردن تیم بدون سرمربی هنر نیست، فقط متحیریم چهار هفته پیش وقتی استقلال استراماچونی میلیمتری نساجی بدون مهاجری را برد، چطور آن همه مدح و ثنا خرج مرد خوشتیپ ایتالیایی کردند. حالا اما بعد از دهمین برد فصل قرمزها، جمشید شاه‌محمدی می‌گوید بازی پرسپولیس به درد تخمه‌فروش‌ها می‌خورد و البته فرزاد آشوبی مثلا روشنفکرتر عقیده دارد تاثیر را استراماچونی روی تیمش گذاشته نه کالدرون؛ راست می‌گوید خب، یکی از تاثیرات استرا، لگدی بود که دیروز ستار همدانی به خاطر تعویض از راه دور سرمربی در رختکن خورد!

کالدرون بهتر از برانکو نتیجه گرفته، اما دنبال‌کننده‌های صفحه‌اش حتی از زلاتکو، اخوی سرجهازی پروفسور هم کمتر است. در حالی که از لحظه به لحظه خشم و خوشحالی استراماچونی هزاران عکس وجود دارد، عکاس‌ها در تمام طول فصل فقط یک تصویر از شادی گل کالدرون در داربی شکار کرده‌اند؛ لحظاتی بعد از آنکه بازیکن تعویضی‌اش گل زد و البته حتی این تعویض هم هرگز دیده نشد. محمد خاتمی در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش خطاب به کسانی که او را وعده‌فروش صدا می‌کردند، گفت: «انشالله بعد از ما کسانی می‌آیند که به حرف‌های خودشان عمل می‌کنند و شما نتیجه عمل آنها را خواهید دید.» و البته که چه قشنگ دیدیم! انشالله کالدرون هم می‌رود و بعد از او کسانی خواهند آمد که با بازآفرینی لیورپول در ورزشگاه شهید کاظمی، لشکر غرولند را راضی کنند. همه با هم آمین.