فرانسیس بیکن فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوقدان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری او را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی میدانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی میشمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشههای او نسبت میدهند. او را پدر تجربه گرائی مینامند. او برخلاف رویکرد فلاسفه […]
فرانسیس بیکن فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوقدان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری او را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی میدانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی میشمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشههای او نسبت میدهند. او را پدر تجربه گرائی مینامند.
او برخلاف رویکرد فلاسفه باستانی و قرون وسطی تعریف جدیدی از معرفت و هدف علم آموزی ارائه داد. بیکن صراحتا این نظر را مطرح می کند که غایت علم آموزی، ارتقای معنوی یا رشد وجودی انسان نیست بلکه هدف، افزایش قدرت آدمی است. شاید بزرگ ترین تاثیر بیکن در فلسفه غربی همانا نقش او در پیدایی و تاسیس «علوم تجربی» یا «علم مدرن» یا همان Science است، «او تمام نظام های فلسفی را اعم از فلسفه های کهن و معاصر بی حاصل و بی فایده انگاشت و به اندیشه احیا و تجدید بنای فلسفه افتاد و طرحی نو در انداخت و آن را «احیای کبیر» نام نهاد. می خواست به هر نحوی که شده طرحش را به پایان برساند تا آرمان خود را که اصلاح تمام علوم و معارف بشری بود جامه عمل بپوشاند.». در بررسی ماهیت علم جدید یا همان Science پی می بریم که مبادی و غایات نظری آن به طور مبنایی با آنچه که در جهان باستان یا قرون وسطی «علم» نامیده می شد، تفاوت دارد. مبادی نظری علم جدید، فلسفه های اومانیستی و کمّی انگارند، غایات این علم را نیز نه دریافت یا کشف حقیقت یا کمال وجودی بشر که قدرت طلبی و تحقق استیلاگری اومانیستی و دائرمداری بشر تشکیل می دهد.
در واقع فرانسیس بیکن (که نقش محوری و مبنایی در تدوین بنیان های نظری علوم مدرن دارد)، به عنوان پدر فلسفه تجربی – پوزیتویستی غرب، با فهم اقتضائات روح زمانه دریافته بود که زمان تدوین صورت بندی نوینی از علم و ارائه تعریف جدیدی از آن (همان که «فلسفه علم جدید» یا «فلسفه علم مدرن» نامیده شود) فرا رسیده است، این تعریف نوین از «علم» مبتنی بر آموزه های فلسفه اومانیستی و در مسیر غایات استیلاطلبانه آن است.
پیوند ذاتی میان دانش و قدرت بشر
درباره ویژگی «استیلاطلبی اومانیستی» علم جدید که فرانسیس بیکن فرموله کننده آن (به لحاظ تئوریک) بوده است، یک نکته مهم قابل ذکر است و آن این که، آنچه تحت عنوان «استیلاطلبی اومانیستی» علم جدید مطرح می کنیم بیانگر نوعی تفاوت ماهوی و حتی کیفی مابین علم تجربی مدرن با دیگر صور کلاسیک و سنتی علوم است. در واقع علم مدرن بر مبنای یک تفسیر کاملا اومانیستی از نسبت عالم و آدم و با مفروض گرفتن دائرمداری بشر و تعریف طبیعت در چارچوبی کمّی انگارانه و مکانیستی، علم را به صورت ابزاری جهت استیلا و سلطه قدرت نفسانیت مدار بشر مدرن تعریف می کند. این گونه است که پیوندی ذاتی مابین دانش و قدرت پدید می آید.
فلسفه به مثابه علم مدرن پوزیتیو
همان گونه که گفته شد، فرانسیس بیکن فیلسوفی است که در رویکرد فلسفی خود، به تبیین بنیان های نظری متدولوژی علوم جدید پرداخت. در واقع بیکن با درک روح اومانیستی زمانه خود و با ارائه تعریف خودبنیادانه از علم و مبادی و غایات و اصول و ارکان روش شناختی آن لقب «پدر علم مدرن» را از آن خود ساخت. بیکن همچنین با طرح معنائی مهجور از واژه انگلیسی Positive (معمولا در زبان انگلیسی «پوزیتیو» به معنای «مثبت» است، اما یک معنای مهجور آن که مورد توجه بیکن قرار گرفت معادل «امر واقع» یا «امر محقق» است) و تاکید و تکیه بر امور محسوس و تجربی و روش شناسی تجربی به عنوان محور و مبنای فلسفه جدید، گرایش تجزیه گرایانه در فلسفه جدید غربی را پدید آورد
و برخی مورخان تاریخ فلسفه او را حتی بنیانگذار «پوزیتویسم فلسفی و معرفت شناختی» نیز دانسته اند. از این رو بی راه نیست اگر فرانسیس بیکن را در زمره بنیانگذاران فلسفه مدرن اومانیستی بدانیم. به نظر بیکن هر چیزی که سزاوار هستی است، سزاوار داشتن است، زیرا علم صورت هستی است و اشیای پست و عالی از حیث هستی یکسانند. لذا او همه امور را درخور تحقیق انگاشت و هیچ امری را خارج از حوزه رسیدگی علم نشناخت و چنین نگاشت: «نباید چیزی را بالا یا پایین علم قرار داد، جادوگری ها، رویاها، پیشگویی ها، قرائت افکار، پدیدارهای روانی، همه و همه باید موضوع آزمایش های علمی قرار گیرند زیرا معلوم نیست آثار منسوب به خرافات، در چه شرایطی و تا چه اندازه با علل طبیعی پیوستگی دارند؛
شاید از تبعات اینها حقیقت غیر منتظره و دانش جدیدی بیرون آید، همچنان که علم شیمی از تبعات کیمیاگری بیرون آمده است.» کیمیا را می توان با گفتار مردی سنجید که به پسرانش گفت: «در تاکستان خود در جایی برای آنها طلا دفن کرده است و آنها هر چه کندند طلایی نیافتند، اما در اثر زیر و رو کردن خاک پای درختان تاک، محصول انگور خوبی به دست آمد. همین طور پژوهش و کوشش برای کیمیاگری، یعنی ساختن طلا، اختراعاتی بسیار سودمند و تجاربی بسیار آموزنده به بار آورد.» خلاصه بیکن عقیده دارد و اصرار می ورزد که همه امور، اعم از عالی و دانی، باید موضوع تحقیق علمی قرار گیرند.