هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/ در این سالها تا توانستیم و توانستند از تحریم شنیدیم و گفتیم؛ جوری که نسبت به آن «فوبیا» پیدا کردهایم. فوبیای تحریم به فوبیای اقتصادی و فوبیای ارتفاع و… اضافه شده به دایرهالمعارف ما! اما «معرفت درّ گرانیست به هر کس ندهند…»؛ کمربندهایمان را ببندیم چون داریم به جشنواره […]
هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/
در این سالها تا توانستیم و توانستند از تحریم شنیدیم و گفتیم؛ جوری که نسبت به آن «فوبیا» پیدا کردهایم. فوبیای تحریم به فوبیای اقتصادی و فوبیای ارتفاع و… اضافه شده به دایرهالمعارف ما! اما «معرفت درّ گرانیست به هر کس ندهند…»؛ کمربندهایمان را ببندیم چون داریم به جشنواره سینمایی فجر نزدیک میشویم!
وقتی میگوییم چرا هنر و فرهنگ و بهویژه سینما در کشور ما، دچار بلاتکلیفی هستند، اولین نقطهای که برای انتقاد به ذهنمان خطور میکند، مسوولان فرهنگی هستند. آنهایی که تعریفشان از فرهنگ و هنر گاهی به طور عجیبی از فرهنگ و هنر دور است. قانون هم چه در بحث اجرا و چه در حوزه نظارت فرهنگی، هیچوقت شفاف و صحیح نبوده است. کمیسیون فرهنگی مجلس را که یادتان نرفته که معمولا دم دستیترین رفتارهای فرهنگی را مرتکب میشود و از خودش فورانهای منحصربهفردی ساطع میکند…!
سعی کردم از جنس آن منتقدانی که چون خودشان معروف و پولدار نشدهاند، پس هر چی سلبریتی و هنرمند و بازیگر را لعن و نفرین میکنند، نباشم. اصولا هیچ کسی را صفر یا صد نمیدانم و اشتباه کردن را حق و وظیفه هر انسانی در هر مقامی که هست، میدانم. بنابراین حضور داشتن یا نداشتن هنرمندی را در جشنوارهای مثل جشنواره سینمایی فجر هم حق او میدانم. به شرطی که برای حضور یا بیحضوریاش، دلیل داشته باشد؛ دستکم برای خودش. برای خودش که دلیل مشخص داشته باشد، دیگر لازم نیست تظاهر کند به چیزی که نیست و تظاهر کردن، اگر قاتیِ یک هنرمند مردمی بشود، «وای به حال دگران»… .
«شهاب حسینی» آنقدر که بازیگر خوبیست، تحلیلگر خوبی نیست. این را با مصادیقی نوشتم اما اگر بپذیریم که ادعایم درست است نیز باعث نمیشود که کسی مثل من، به خودش اجازه بدهد که منع تحریم (واقعا متنفر شدهام از این کلمه!) جشنواره فجر توسط این بازیگر را دلیلی برای رد یا قبول داشتن او کند. «شهاب حسینی» حق دارد موضعش را ابراز و بر آن اصرار کند. او یک انسان و بعد، یک هنرمند است… .
مشکل من ولی با کسی مثل «پیمان معادی»ست. بازیگر و کارگردانی که بسیار قابل و حرفهایست و لحظهها و خاطرههای خوب زیادی را برای ما در سینما خلق کرده است. اتفاقا من غیر از این که یکی از موافقان قابلیت او در سینما هستم، موافق اظهارنظرش درباره جشنواره سینمایی فجر این دوره هم هستم چون شخصا وقتی جامعهام این همه غم دارد، حضور در جشنواره فجر که یک دورهمی جذاب و حاشیهدار و سینمایی و خوش آب و رنگ است (که متاسفانه کیفیتش آن چنان که باید باشد، نیست!) را غیرعادی میدانم. قبلا هم دربارهاش نوشته بودم که بیرون جشنواره، غم سقوط هواپیما و فقر و… است و در نتیجه، داخل جشنواره، یک مرز غریبی بین واقعیت و چیزی که مینماییم، به وجود میآورد… .
اما «پیمان معادی» یک جای نظرش ایراد بزرگی دارد. او در فیلمی بازی کرده به اسم «درخت گردو» که توسط «محمدحسین مهدویان» ساخته شده که سابقه کارگردانیاش، نگاهش به هنر و مردم را نشان داده است. نگاهی که براساس فیلمهایی که توسط این دو نفر ساخته شده و حرفهایی که درباره سیاست و فرهنگ و مردم بیان کردهاند در این سالها و حتی نحوه زیستشان، بسیار با هم متفاوت است. حالا برای من بهعنوان یک منتقد سینما یا علاقهمند به هنر و فرهنگ چند سوال به وجود میآید؛ چه چیزی باعث شده که کسی مثل پیمان معادی در فیلمی به کارگردانی مهدویان بازی کند؟ چرا معادی در فیلمی به کارگردانی «مسعود دهنمکی» بازی نکرده؟ از نظر پیمان معادی، وقتی مهدویان در برنامهای زنده با لفظ سخیفی، نسبتی نامربوط به شاهنامه و خالق یگانهاش داد (همان برنامهای که خود معادی هم در آیتم قبلی یا بعدی، مهمانش بود به مناسبت اکران «بمب» در جشنواره) نمیشد تشخیص داد که نگاه این کارگردان به مقوله هویت و تاریخ و فرهنگ و هنر چگونه است؟ اگر میشد تشخیص داد، معادی این تشخیص را نداشته که پذیرفته در درخت گردو بازی کند؟ اگر نمیشد تشخیص داد پس هنرمندی که قرار است زبان و بیان بخشی از جامعهاش باشد و نیاز فرهنگ و اجتماعی مردمش را درک و لمس کند، چگونه میتواند از جامعهاش جلوتر باشد؟ چگونه قرار است پیشرو باشد؟ اگر قرار نیست پیشرو باشد، یعنی فقط برای دل خودش فیلم میسازد یا فقط برای امرار معاش در فیلمی بازی میکند؟ بعد، کسی که چنین تشخیصی ندارد یا فقط به دلیل شخصی، هنر را بهعنوان شغل انتخاب کرده، چطور میتواند به خاطر جامعهاش یا برای همدردی با مردمش، بیانیه بدهد و انصرافش را از حضور در جشنواره در بوق و کرنا کند؟…
پیمان معادی اگر به این سوالها جواب بدهد خیلی خوب میشود؛ شاید من وجدانم آسوده شود و متوجه بشوم که چیزهایی که قرار است از درخت گردو و حضور یا بیحضوری در جشنواره و سقوط هواپیما و گرانی و بیعدالتی…، برداشت کنم، آنی نیست که واقعا وجود دارد و آگاه و متنبه بشوم! شاید هم پیمان معادی بپذیرد که تناسب بین عمل و حرف، خیلی مقوله مهمیست که اگر باعث شده امروز به جایی برسیم که بر سر رفتن به جشنواره یا نرفتن، دو دسته بشویم، یک دلیلش همین بیتناسبی بوده است… .
جشنواره سینمایی فجر، بدون حضور پیمان معادی و من و خیلیهای دیگر هم برگزار میشود. بعضیها طرفدار این حضور نیافتنها میشوند و برخی مخالفش، که این موافقتها و مخالفتها، خودِ زندگیست اما زندگیای که یک روز مخالف فاشیستی خواندن شاهنامه فردوسی باشد و روز دیگر در «درخت گردو» بازی کند، یعنی هنوز تکلیفش با خودش هم معلوم نیست، جشنواره فجر که جای خودش را دارد!