در سال های اخیر بسیاری از دلسوزان به صراحت بر این نکته تاکید داشته اند که تنها بخش کوچکی از مشکلات امروز کشور بهواسطه تحریمهای ظالمانه آمریکا ایجاد شده و بخش اعظمی از آن حاصل «سوء مدیریت» است. با نگاهی به آمار بالای مدیران متخلف در طی این سال ها از کشور متواری […]
در سال های اخیر بسیاری از دلسوزان به صراحت بر این نکته تاکید داشته اند که تنها بخش کوچکی از مشکلات امروز کشور بهواسطه تحریمهای ظالمانه آمریکا ایجاد شده و بخش اعظمی از آن حاصل «سوء مدیریت» است.
با نگاهی به آمار بالای مدیران متخلف در طی این سال ها از کشور متواری و یا توسط نهادهای اطلاعاتی بازداشت شدهاند نگاه دقیقی بیندازیم متوجه خواهیم شد این تحلیل، تحلیل دقیقی است.
اما به احتمال قوی همان گروهها و افرادی که کانون و نقطه گردابی این سوء مدیریتها هستند، خود را به نشنیدن میزنند و توجهی به این هشدارها ندارند. گویا دیدن درد و رنج مردم نجیب برای آنان محلی از اعراب ندارد.
دکتر وحید قبادی دانا رییس سازمان بهزیستی کشور یا از آنچه که در برخی ادارات کل استانی ازجمله بهزیستی مازندران میگذرد کاملاً بیاطلاع است و یا دقیقاً آگاهی دارد اما کلید اتاق مدیریتهای استانی را به لابیگران حرفهای در استانها واگذار کرد که در هر دو صورت نام آن یک چیز است: «خیانت در آرامش»!
ادارهکل بهزیستی مازندران برابر آمار قریب ۲۵۰ هزار مددجو دارد که بهطور مستقیم از این دستگاه، خدمات میگیرند. ضمن اینکه بیش از ۵۰۰ نفر (یک ششم جمعیت استان) نیز بهطور غیرمستقیم و باواسطه از خدمات این دستگاه بهره میگیرند و همین برای اهمیت جایگاه بهزیستی مازندران کافی است و توقع داشتیم سازمان بهزیستی کشور با دقت و حساسیت بیشتری به این دستگاه نگاه کند، توقعی که تا این لحظه محقق نشد.
استعفا یا عزل اجباری مدیری توانا؟!
روز ۲۶ مردادماه سال جاری بود که دکتر سعید آرام از سمت خود استعفاء داد و دکتر جمال باقری نسامی بهعنوان سرپرست بهزیستی مازندران منصوب شد.
آرام از اردیبهشت سال ۱۳۹۳ مدیریت بهزیستی استان مازندارن را بر عهده گرفته بود و بهرغم اینکه انتقاداتی در برخی حوزهها بر وی وارد بود اما حقیقتاً مدیریت خوبی داشت و کارنامه قابل قبولی از خود بر جای گذاشت و همینکه چند روز پیش، مدیرکل بهزیستی استان تهران وی را به ریاست بهزیستی تهران بزرگ منصوب کرد نیز حکایت از این دارد که آرام در میان مجموعه مدیران بهزیستی کشور، فردی شناخته شده است.
اما آنچه که در اخبار با عنوان استعفای آرام از آن یاد شد، در حقیقت عزل بود که بنا به دلایل سیاسی و پشت پرده صورت گرفت و هیچ ارتباطی به کمکاری مدیر وقت بهزیستی مازندران نداشت.
در واقع از آنجایی که دکتر سعید آرام همانند نامش، منش و شخصیتی آرام و بهدور از تنش داشت، پیشدستی کرد و استعفا داد. بهترین دلیل این ادعا، یادداشت تندی بود که یکی از نزدیکان دکتر سعید آرام در همان روز استعفا، در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد و پرده از تنشهای تندی برداشت که با انگیزههای سیاسی علیه آرام درجریان بود.
پس از این استعفای نمایشی، دکتر وحید قبادی دانا رییس سازمان بهزیستی کشور که بهتر از هر کسی از توانمندی سعید آرام آگاهی داشت، اعمال فشارعلیه این مدیر توانا را نادیده گرفت و منفعلانه از کنار آن عبور کرد و بدتر از آن، با دکتر جمال باقری نسامی، گزینه پیشنهادی استان برای جایگزینی آرام موافقت کرد.
این در حالی است که از همان روزهای نخست نیز گفته میشد که باقری صلاحیت لازم برای بهزیستی مازندران را ندارد.
با اینحال افکار عمومی به این انتخاب رییس سازمان بهزیستی کشور احترام گذاشت و سکوت کرد. تا ده روز قبل که این احتمال، قطعیت یافت و رسماً اعلام شد که حکم مدیرکلی بهزیستی مازندران برای دکتر باقری صادر نخواهد شد و لازم است از استان فردی دیگر معرفی شود.
انتخابی منفعلانه!
در معرفی فرد دوم و پس از شش ماه که کارها در بهزیستی مازندران، فریز شده بود و این دستگاه عظیم با تمام توانمندی کارکنانش، سردرگم و مانند «مرغ نیمبسمل» بود و تنها به امور روزانه خود تمرکز داشت و هیچ برنامه شاخصی را اجرا نکرد، از استان فردی معرفی شد و دکتر قبادی دانا نیز بدون هیچ بررسی کارشناسانهای و در نهایت انفعال، پیشنهاد استان را تأیید و حکم مدیرکلی «دکتر فرزاد گوهردهی» را صادر کرد.
افکار عمومی آنچه که در شش ماه اخیر در بهزیستی مازندران اتفاق افتاد را «خیانت در آرامش» میداند.
در واقع افرادی همچون دکتر وحید قبادی دانا معاون وزیر و رییس سازمان بهزیستی کشور و دیگر افرادی که با لابیگری، آرام را مجبور به استعفا کردند، شایستهسالاری را کنار گذاشتند.
آنها گزینههایی ناتوان را برای این دستگاه مهم در نظر گرفتند و موجب ناامیدی مددجویان و مددکاران استان مازندران شدند.
نقش وزیر رفاه در عزل و نصب های فرمایشی
در چنین شرایطی سوالات متعددی در اذهان عمومی نقش می بندد از جمله این که آیا وزیر رفاه از خیانتی که در زیر نام «عزل و انتصاب عادی» در جریان است، اطلاعی دارد؟
چرا مدیری استانی را عزل میشود و مدیری جایگزین او می شود که در هیچ شاخصی از شاخصهای مدیریت، از مدیر معزول، پیشی ندارد و چه بسا، ضعیفتر و ناتوانتر است؟
چرا شش ماه اداره کل بهزیستی مازندران، تنها به دلیل مداخله افرادی که به دنبال مهرهچینیهای مورد نظر خود بودند، بدون مدیرکل و با حکم سرپرستی اداره شد و چه کسی هزینههای مادی و معنوی که طی این مدت به بیتالمال و به مددجویان تحمیل شد را پرداخت خواهد کرد؟
چرا معاون وزیر رفاه و رییس سازمان بهزیستی کشور، حکم مدیرکلی دکتر فرزاد گوهردهی را امضا کرد، درحالیکه وی تاکنون هیچ سمت مدیرکلی و یا حتی هیچ سمت استانی و شهرستانی در حد مدیریت و معاونت دستگاههای دولتی نیز نداشت و دکتر قبادی دانا با کدام تضمین، فردی بدون هیچ سابقه مدیریتی را برای یک دستگاه عظیم استانی در نظر گرفت؟
آنچه که بیش از همه موجب تشویش اذهان عمومی در استان مازندران شده، این موضوع است که« که این انتصاب، با لابیگری کانالهای خاص صورت گرفت، کانالهایی که با دریافت مبالغی کلان، افراد مورد نظر و مورد اعتماد خود را به کرسیهای مدیریتی استانی و شهرستانی هدایت میکنند».
برای افکار عمومی این موضوع قابل قبول نیست که وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی اطلاع ندارد تا چه اندازه اینگونه انتصابات میتوانند مفسده برانگیز باشند .
اینکه برابر برخی اظهارات، گفته می شود «برابر قانون یکی از شاخصهای اصلی انتصاب برای این کرسی، پزشک بودن است» نمی تواند پاسخ قاطعی به اذهان عمومی استان باشد چرا که قطعاً شاخصههای دیگری چون مدیریت و سوابق اجرایی نیز باید به موازات پزشک بودن برای ادارهکل بهزیستی مازندران، دیده شود ضمن اینکه در همین بهزیستی مازندران نیز کم نیستند افراد توانمندی که هم بدنه دستگاه را بهخوبی میشناسند و هم پزشک هستند و معاون بهزیستی استان که در زمان سرپرستی دکتر باقری عزل شد یکی از همین افراد است.
در آنچه که در زبان عامیانه در خصوص عزل و نصب ها مطرح می شود این است که و «آمدن و رفتن مدیران در هر دستگاهی، امری بدیهی است و آنچه که در ادارات کل استانها و شهرستانها اتفاق میافتد نیز تابعی از همین قاعده و بدیهی است». اما توقع میرود مدیران ارشدی که تصمیم به تغییر مدیران میانی میکنند به حکم عقل، تن دهند و فردی را انتخاب کنند که از مدیر پیشین، کارآمدتر و تا حد امکان از بدنه همان دستگاه و یا دارای سوابق قابل قبول مدیریتی باشد.
اگر چنین اتفاقی در بهزیستی مازندران روی می داد، افکار عمومی هرگز کمترین انتقادی به این «آمدن و رفتنها» نداشت حتی اگر افرادی همچون «فرزاد گوهردهی» به مدیرکلی بهزیستی مازندران منصوب می شد!