اوقات فراغت کرونا!
اوقات فراغت کرونا!

      دختر، نشئه نشئه از خانه بیرون زده است. مادربزرگ آلزایمری‌اش را وسط جمعیت لجام‌گسیخته و ترسیده از زلزله تهران می‌بیند که دستگیر می‌شود. زلزله، هی می‌آید و می‌رود. آشوب شهر یا آشوب در شهر، همه چیز را به هم ریخته؛ حتی روایت نویسنده رمان «نگران نباش» را که سعی دارد «هولدن کالفیلد» […]

 

 

 

دختر، نشئه نشئه از خانه بیرون زده است. مادربزرگ آلزایمری‌اش را وسط جمعیت لجام‌گسیخته و ترسیده از زلزله تهران می‌بیند که دستگیر می‌شود. زلزله، هی می‌آید و می‌رود. آشوب شهر یا آشوب در شهر، همه چیز را به هم ریخته؛ حتی روایت نویسنده رمان «نگران نباش» را که سعی دارد «هولدن کالفیلد» خودش را بسازد… .
یک بزرگواری که الآن نامش را به خاطر ندارم، گفته؛ «همیشه، حتی در بدترین اتفاق‌ها هم یک نکته مثبتی وجود دارد»، این چند وقتی که اینترنت ما قطع شده بود، اگرچه در مسایلی دچار مشکل شدیم (باور کنید این روزها معلوم می‌شود که اینترنت هم اعتیاد و خماری دارد!) اما انگار در و تخته با هم جور شده بود که بیشمار دقایقی را که توی ولگردی در اینترنت، حرام می‌کنیم، صرف خواندن کتاب کنیم یا بعد از مدت‌ها به اطراف‌مان با دقت بیشتری نگاه کنیم؛ پدر، مادر، خانواده، همسر، همسایه، همکار و…، اینها را بهتر ببینیم و از وقتمان برای افراد و چیزهایی هزینه کنیم که دستآورد خیلی بیشتری از فضای مجازی برایمان دارند. الآن که کروناویروس آمده هم دوباره همین فرصت برایمان پیش آمده است. البته درک می‌کنم که موقعیت متناقضی‌ست؛ ترس از مرگ توسط کرونا و استفاده از اوقات فراغتی که برای ما ایجاد کرده!
دختر، در حالتی بین نشئگی و خماری، ترک موتور «کیارش»نامی نشسته تا به «درکه» برسد. زلزله، تهران را تغییر داده. سیگار پشت سیگار، همهمه پشت همهمه، عصیان پشت عصیان، سناتور پشت سناتور، «کراسوس» پشت کراسوس… . «مهسا محب‌علی» با اینکه «سلینجر» نیست اما جسارتش قابل ستایش است. روایتش از تهران زمان زلزله بزرگ، جذابیت‌های زیادی دارد که ضعف‌های زیادش را می‌تواند تحمل‌پذیر کند… .
اینترنت، همیشه قطع و دوباره وصل خواهد شد – متاسفانه یا خوشبختانه -، زندگی مجازی ما دوباره به حالت معمولش برخواهد گشت، کرونا بالاخره مهار خواهد شد و ترجیح ما برای اینکه ۴ خط اطلاعات کم‌عمق مجازی به دست بیاوریم تا اینکه ۲۰۰ صفحه کتاب ورق بزنیم و بخوانیم، باز هم چالش ایجاد خواهد کرد. ما آدم‌های راحت‌طلبی شده‌ایم و حتما به همین دلیل است که مثلا دوری فاصله مکان نمایشگاه کتاب و مطبوعات از خانه و خیابان و شهرمان را بهانه‌ای کرده‌ایم برای اینکه آن طوری که شایسته نمایشگاه کتاب است، از آن استقبال نکنیم. البته درباره نمایشگاه رسانه و مطبوعات‌مان حق داریم اگر تحویلش نگیریم؛ کدام مطبوعات؟ کدام رسانه؟…
دختر در فاز آخر نشئگی‌اش، با سگ وفادارش به یکی از برادرانش می‌رسد. زلزله کمی آرام گرفته اما او از فاز سنتی به صنعتی رسیده است. ما هم از سنت‌ها به صنعت‌ها رسیده‌ایم؛ این مدرنیته خطرناک لعنتی.